8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴
#فاطمیه
دیگر مدینه یاسِ پیغمبر ندارد
حیدر شده تنهاترین، یاور ندارد
دارد حسن دق می کند، با یاد کوچه
قرآن ناطق، سوره ی کوثر ندارد
شعر
#نگین_نقیبی
و#خوشنویشیکار
#حمیدرضا_نجفی
🟩 اعضای کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریلز #نماهنگ
لیلا نبض دل مجنونه
لیلا بودن مگه آسونه
دل دیوونه...
#شبجمعههوایتنکنممیمیرم🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
یه عمره عاشق شیرازم
شهری که کوچه هاش پره از خاطرات تو...
#فاطمه_شریعتیجو
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
#رماندرحوالیعطریاس
#قسمتپنجاهونهوشصت
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
۱۵ آذر ۱۴۰۳
🌸 رمان #درحوالی_عطریاس🌸
#قسمتپنجاهونهوشصت
با نگرانی نگاهش کردم وگفتم:
_چیشده؟؟؟؟ چیکارت داشتن؟!!!!!!
نگاهم کرد تا خواست چیزی بگه، صدای سمیرا پیچید تو گوشم
- ای وای آقا محمد ببخشید همش تقصیر من شد
سرمو بلند کردم و با دیدن سمیرا تعجبم چندین برابر شد. تا منو دید گفت:
_معصومه تویی!!
اومد کنارم نشست و گفت:
_معصومه جونم کجا بودی!!
نگرانی رو به وضوح میشد تو صورتش دید
یه کم گیج شده بودم محمد بلند شد و
گفت:
_بهتره بریم خونه، وسط خیابون خوب نیست
هردومون بدون هیچ حرفی بلند شدیم و پشت سر محمد راه افتادیم
نگاهم به محمد بود که شلوار مشکی اش حسابی خاکی شده بود و موهاش پریشون، خداروشکر زخمی برنداشته بود، درگیری شون چند دقیقه بیشتر نبود، وگرنه معلوم نبود اون دو تا چه بلایی سرش میاوردند،
آخه داداش بیچاره من نمیدونه دعوا چیه که میان یقه شو میگیرن …
سمیرا با نگرانی دستمو گرفت و گفت:
_معصومه نبودی ببینی اون دو تا پسر مزاحم چجوری پیچیدن جلوم، وای داشتم از ترس میمردم
نگاهش کردم وگفتم:
_آروم باش، خداروشکر چیزی نشد، درست توضیح بده دقیقا چیشده؟؟
نگاهی به محمد که جلومون راه میرفت انداخت و گفت:
_اون دو تا پسر اومدنو مزاحم شدن که یه دفعه داداشت رو دیدم صداش زدم اونم اومد کمک..به خدا اگه داداشت نبود، بدبخت میشدم، داشتم از ترس سکته میکردم، پسرای عوضی
بعدم شروع کرد تند تند حرف زدن:
_از همون اول هم میدونستم که اون شال قرمزه با رژ قرمز خیلی تو دیده، عجب اشتباهی کردم، لعنت به هرچی مزاحمه تو این دنیا، آسایش رو از آدم سلب میکنن ..
رسیدیم جلوی خونشون، محمد همچنان به سمت خونه حرکت میکرد،دم خونه ی سمیرا اینا ایستادم و در حالی که سمیرا هنوز هم بانگرانی درحال حرف زدن بود بهش خیره شده بودم،
اصلا نمی فهمیدم چی میگه، فقط داشتم به محمد و سمیرا فکر میکردم، وای یعنی امکان داشت سمیرا زنداداشم بشه!!
از فکرش لبخندی عمیق روی لبم نشست که با نیشگونی که سمیرا از بازوم گرفت به خودم اومدم و گفتم:
_عه چیه!!
با حرص گفت:
_من داشتم از استرس میمردم، اون داداش بدبختتم که کتک خورده، اونوقت تو داری میخندی
- به تو نخندیدم که...
- بس به کی میخندیدی دقیقا؟؟؟؟
باز با تصور اونچه که تو ذهنم بود نزدیک بود خنده ام بگیره، سریع باهاش خداحافظی کردم و گفتم:
_من فعلا برم، میبینمت بعدا
وای که چقدر داشت خنده ام میگرفت، تصور سمیرا کنار محمد خیلی جالب بود ..
سریع خودمو رسوندم خونه، محمد تو حیاط کنار حوض نشسته بود و داشت دست و صورتشو میشست،
با لبخندی که رو لبم بودگفتم:
_بابا جنتلمن، بت من، اصلا زورو ..
#ادامهدارد....🌷
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
355.4K
دلـم به زلف تو سوگنـد یاد میکند
که بیخیال تو هرگز نمیبرد خوابم
#بداههـــیوسفـــدفتری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دعا،, قشنگ ترین
بده بستون دنیاست,
تو,,
نگرانی هایت رو میدی بخدا
به جاش آرامش میده,,
خدایا به همه دوستانم آرامش عطا فرما🙏
🌓🌓🌓🌓
شبتون در آرامش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۵ آذر ۱۴۰۳
۱۶ آذر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا شادۍ مان
بۍ حد و اندازه شود
تا باغ بهـارمان پر آوازه شود
خورشـید شو
و پنجره ها را بگشا
لبخند بزن ڪه صبحمان تازه شود..
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون بخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۶ آذر ۱۴۰۳
از ندامت هم گرفتی وجهی جبران چه سود..؟
برّهآهــو پیـشِ چـشمِ شـیرِ بیدنـدان چـه سود..؟
زندهام بیدوست، شک دارم! بهعاشق بودنم!
کاش میمُردم بگو از جانِ بیسامان چه سود..؟
نسخهی مرگِ مرا ایکاش میدادی به من
درد دارم ای اجـل ، از دردِ بـیدرمان چـه سود..؟
کام را در وقتِ خود باید بهمن میداد عشق
گاهِ پیری دارد این گلچهرهی خندان چه سود..؟
مست باید بود و تنها منّت از ساقی کشید
ورنه از غمخــواریِ درویـشِ بیایـمان چـه سود..؟
گیرم اصلاً کلِّ عمرم باغِ من باشد بهار
بیتو اصلاً صحبتاز پاییز و تابستان چه سود..؟
شمع باید بود و از سوزِ غزل آتش گرفت
مـیبـری پـروانه را، از باغ در زنــدان چــه سـود..؟
نوشدارویی! ولی دیر آمدی دردانه جان
چون درختاز پا فتادم! دیگر از باران چه سود..؟
گریه بر خاکِ منِ مظلوم خود عینِ جفاست
نان نمـیگیرد تـنورِ سـردِ ایـن بـیجان چـه سود..؟
در غزل باید به جایی میرسیدم ای دریغ
از غـــزلهای ســیاه و ســاده و ارزان چــه سـود..؟
انجمن بیشربِ میْ لطفی ندارد ساقیآ
عـاقـلی باشد اگــر مابیــنِ ما پـنهان چـــه سود..؟
انجمن بی خلوتِ دیوانهها! عُرفاً خطاست
بینِمان باشـد اگـر فرزانهای مـهمان چـه سـود..!؟
✍حسن_کریمزاده
📓انجمن_شعر
#منتظر ✓
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۱۶ آذر ۱۴۰۳