کلبه ی شعر
یک غزل مثنوی تقدیم به مادران آسمانی🌷
يـا أَحْمَدُ! لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»؛ هان اى احمد! اگر تو نبودى، جهان را نمى آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، من شما دو نفر را نمى آفريدم.
........... تجلی خدا ........ .
ای مسلمانان تجلی می کند بر ما خدا
جلوه ای از نور او امشب شود خیرالنسا
امشبی را آفرینش می سراید شعر عشق
می نویسد دست حق بر روی گل تفسیر عشق
احمدش را نو گلی،زهرای اطهر می دهد
میر دین مولا علی ، جامی ز کوثر میدهد
یا محمد، مکه را امشب صفایی دیگر است
خانه را با فاطمه حال و هوایی دیگر است
آسمان امشب سراسر بوی کوثرمیدهد
ذکر لعنت بر همه کفار ابتر میدهد
پیک حق از شوق دیدارش نشسته بر زمین
تا ببیند نور زهرا، جلوه ی آن نازنین
کعبه امشب بی قراری میکند یا فاطمه
تا سحر لحظه شماری میکند یا فاطمه
عرش را روشن کند با طیف نورش فاطمه
فرش را جان میدمد با بوی عطرش فاطمه
یاد او چون ابر رحمت بوی باران میدهد
ذکر او همچون مسیحا مرده را جان میدمد
نام او درهای جنت می گشاید بر زمین
گفته این را بر نبی آن حی رب العالمین
نسل پیغمبر به فرمان خدا جان میدهند
قدسیان ریحانه را از بهر یاران میدهند
کوثرا نامت که آمد مثنوی هایم تمام
یک غزل همچون غزالی تیز پا بر این مقام
آمدم با جان و دل روحم کنم بهرت فدا
دشمنی با بچه هایت تا ابد باشد حرام
یازده نور جلی از نسل تو آمد پدید
این چنین شد دین احمد تا قیامت با دوام
این تو هستی محوری بر خلقت هر دو جهان
آرزویم این بشد بر درگهت باشم غلام
#علیرضا_دارآفرین
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
مادر کلام مِهر و نوای محبت است
مادر اِله عشق و خداوند رأفت است
دستان او کریم و دلش پاک وبا صفاست
چشمان او نجیب و حضورش گره گشاست
جاه و جلال و شوکت او نور دیده است
عالی ترین عزیز خدا آفریده است
از مهربانی اش همه عالم نشانه یافت
گل از شمیم عطر وجودش کرانه یافت
لطفش همیشه نزد جهانی زبانزد است
صبر و متانت و کرمش حُسن بی حد است
در پای مقدمش ز ادب قامتم خم است
اشکم روانه از نَفَس او دمادم است
جان من است مادر نیکو نهاد من
سرمایه ی وجود من و اعتقاد من
یزدان سپاس ، مادر ما را تو یار باش
هستی و عمر و جان مرا غمگسار باش
غم را تو دور کن ز حریم محبتش
تا گُل کند دوباره به لب ، ناز صحبتش
#علیرضا_ناظمی
#مثنوی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
#لقمه_حلال
#قسمتهشتم
ملیحه جان که احساس خطر میکند ،تصمیم میگیرد که دوباره به خارج از کشور برگردد وژیلا را در عمل انجام شده قرار دهد وخواستگار بیاد ودختره بره سرخونه وزندگیش،مامان جان من که خودش یک دنیا را حریف است متوجه قصد مادر میشود وچاره ای,نمیبیند وبلیط فرنگ حاضر ومادر هم اصرار روی اصرار...پس دوباره با مادرش راهی میشود ودرست دقیقه ی نود که مادر سوار هواپیما میشود،ژیلا به بهانه ای جیم میشود.
حالا ملیحه جان درحال پرواز وژیلا خانم داخل فرودگاه است.....ملیحه همون چند دقیقه اول پرواز متوجه زرنگی دخترش ورودستی که از ژیلا خورده, میشود،منتها کاری از دستش ساخته نیست ودیگه نمیتواند هواپیما را تو هوا نگه دارد.
توهمین اوضاع واحوال ,بی بی معصومه یک دختر نجیب وخانواده دار برای بابا احمد زیرنظر میکند وقرار آشنایی رابرای اخر هفته میگذارد وبه احمد اقا هم میگوید,بابا احمد که هنوز طرف را ندیده تا اشنایی خانواده ها هیچ گونه نظری ارایه نمیدهد.
حالا همون اخر هفته است که ژیلا پرواز را دور زده واحمد هم قراره شب برود وعروسی راکه مادرش پسندیده ببیند.
ژیلا از فرودگاه یک راست میاد کارخانه ومیره سراغ دفتر مدیر،بابا احمد که غرق کار است وصدای در رامیشنود به گمان اینکه مش رحمان ,ابدارچی دفترش,براش چایی اورده,همونطور که سرش روی اعداد وارقام هست میگه:ممنون ,چای رابزار رو میز وسط وبرو به کارات برس .
که ژیلا با پررویی هرچه تمام عرض میکند:نمیدونستم الان باید چای بیارم,کارمم با خودت هست اقا احمد نادری گل....
#ادامهدارد....🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#روز_مادر
هست او زیباترین پندار عشق
چشمهایش مخزن الاسرار عشق
خندهاش نبض گلِ سرخِ بهار
در وجودِ مادرم افکار عشق.
#سمیهسادات_حسینی_زاده_سایه
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
« اندیشه ی آبی »
تاریخ در اندیشه های جهل می سوخت
اعراب ، در خاکسترِ خود ، خانه کردند
مابینِ دین ، دنیا ، خدا و بت پرستی
گشتند و بیتوته به هر ویرانه کردند
این جاهلیّت... جاهلیّت... جاهلیّت..
بگذار حرمت ، بینِ انگشتان نلغزد
می خواهم این خشمم نمانَد کنجِ اذهان
تاریخِ خاکستر به تیمارش نیَارزد
آدم میانِ جهلِ مطلق ، دفن می شد
نسلی از او تاریخ را بی شک نمی خوانْد
در واقع از نسلِ خودش مقطوع می شد
می رفت تا آنجا که یک دختر نمی مانْد
یک آیه از یک برگ ، در مُصحَف خروشید
از آن هزاران باورِ جاهل ، فرو ریخت
سرفصلی از پای زمان ، آغاز می گشت
انگشت در آن حلقه های گردن آویخت
جبریل با بالی که می گسترد آمد
داده بشارت مصطفی را او به کوثر
با این عصاره از درختِ پاکِ طوبیٰ
خواهد شد از جسمِ تو یک طوبیٰ مُصَوَّر
با سرعتی فوقِ تصوّر ، خَلق می شد
یک آفرینش در نهادِ بهترین ها
در بطنِ مادر ، همدم و هم صحبتش بود
صد مرحباها و هزاران آفرین ها
زن های مکّه از خدیجه دور ماندند
بانو به جُرمِ عشقِ احمد ، مُنزَوی شد
دور و بَرش زن های جنّت حلقه کردند
نوری ز اَنوارِ نبوّت ، مُنجَلی شد
اَبریق و تشتی دستِ حورانِ بهشتی
در آبِ کوثر ، آیه های ناب می شد
تا فاطمه از آبِ کوثر ، غسل می کرد
آن کوثر از شرم و خجالت ، آب می شد
زهرا سخن گفت و شهادت داد بر عشق ....
توحید ، بر دینِ رسولان تا امامت
آن شب مدینه غرقِ نور و روشنی شد
زهرا درخشید و نمایان شد به غایت
تو از ازل آیینه دارِ عشق بودی
جنّ و بشر ، مقهورِ نورِ کبریایت
روزی که دختر مایه ی ننگِ بشر بود
می گفت پیغمبر ، محمّد به فدایت
دستِ تو را بوسید تا عالم بفهمد
دستانِ تو دستِ خدای لایزال است
این جمله را باید به خطی خوش نویسند
بی حُبّ ِ زهرا ، زندگی امری محال است
الجّارُ ثُمَّ الدّار می گفتیّ و بی شک
همسایه ها از تو مُقَدّم تر نبودند
هر شب مدینه تا سحر ، بیدار می مانْد
چشمانِ تو در خواهشِ بستر نبودند
اِی پاک تر از هر زلالِ آفرینِش
کوثر به نامِ نامی ات تطهیر می شد
آبی ترین اندیشه در بارانِ عصمت...
از بارِشِ چشمانِ تو تفسیر می شد
این کهکشان ها ، آسمان ها در تو پیچند
تو بسترِ هر خلقتی در روزگاری
از نورِ تو پِیدایِشِ عالم مُیسّر
تو محوریّت در زمان و در مداری
زهرای اطهر ... فاطمه ... القابِ دیگر
وصفِ تو را اوصافِ لایَنحل ندانند
این واژه ها مِن بابِ تکلیفِ زبانی ست
أسماءِ تو در لوحِ محفوظِ زمانند
دُرّ ِ نبی ... جانِ پدر ... اُمّ ِ اَبیها !
اِی بهترین تصویر از قابِ نبوّت
در تو نمایان شد جهانِ آفرینِش
سرمنشأ ِ ختمِ رسولی در امامت
کُفٰوِ علی ، عُلیای اَعلای مُعَلّیٰ
با تو امامت در ترازو سجع می شد
معیارِ سنجِش در نگاهِ داوری تو
با حُبّ ِ تو حُبّ ِ علی ذینفع می شد
مِهرِ تو آبست و جهانی تشنه ی تو
سیراب از مِهرِ تو شد لبهای آبی
تو منشأُالشُّربِ وصالِ لایزالی
با تو سبو هم سر کِشد جامِ شرابی
تو حجّتِ پروردگاری بر امامت
شالوده ی عصمت ، پِیِ بامِ عظیمی
این کهکشانها در مَقامِ تو حَضیضند
بر یازده بامِ ولایت ، تو زعیمی
این بهترین الگوی عفّت ، حجب و ایثار
یک دست بر گهواره ، دستی سمتِ نان داشت
ذرّاتِ عالم ، گوش بر فرمانِ اویند
حیرانم از حالی که بانوی جهان داشت
دیوار ... در ... مابینِ آن ها ... میخ ... آتش
این واژه ها کابوسِ هر بارِ زمین است
بیدار خواهد شد مگر از خوابِ غفلت؟
هر بار می گردد زمین ، خوابش همین است
#آسیه_مرادپور
(خاتون)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
برای امشبتون زيباترين حسها رو خواهانم حس قشنگ آرامش
حس وجود خدا در قلبتون
حس لطافت گلها
حس باران توفصل گرماو
حس داشتن دوستانِ خوبے مثل شما🌹
🌓🌓🌓🌓
شبتون زیبا
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky