بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی چون بهاران می‎رسد با من خزانی می‎کند طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند آنچه گردون می‎کند با ما نهانی می‎کند #شهریار 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

چه دلتنگ است باران برای دریا #مهدی_ملک 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌حمید_رخشنده 🎼چی شد

شیرینیِ آغشته به زهرم بی‌تو با هرچه غریب و دوست قهرم بی‌تو چون نقطهٔ تاریکِ پر از وحشت و ترس بن‌بست‌ترین کوچهٔ شهرم بی‌تو #رباعی #نوروز_رمضانی ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

گر چه دانم که به وصلت      نرسم بازنگردم تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم #سعدی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

یکتاپرستی بی علی، بی‌سرپرستی‌ست در راه هم بی‌سرپرستی، عین مستی‌ست #میلاد_الماسی ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

💕ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ... ﺑﻪ ﺩﻝ ﮐﻮﺯﻩ ﺁﺏ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺰﻧﯿﻢ ! ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ... ﺁﺏ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﯿﻨﻪﯼ ﭘﺎﮐﺶ ﺭﯾﺰﻧﺪ ﺁﺑﺮﻭﯾﺶ ﻧﺮﻭﺩ … ! #ﻓﺮﻭﻍ_ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

شاعرت قافیه را باخته، مهدی برگرد... تا شود حال دلم با نفست زود ردیف! #امام_زمان #عاصی ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

🔹🔹 پست ویژه برای علاقه مندان به یادگیری شعر در همدان 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

شدم زندانی دنیا، دلم پرواز میخواهد کمی تنهایی و فریاد، دلم آواز میخواهد زند ساز مخالف باز، این دنیای دیوانه برای پاسخش اینبار، دلم یک ساز میخواهد شدم قربانی احساس، نزدیک است پایانم هنوزم میزند نبضم، دلم آغاز میخواهد همانند کسی هستم، که گم کرده سرای خود در این تاریکی و ظلمت، دلم همراز میخواهد چو شیرین است نام من، ولی تلخ است کام دل برای طعم شیرینم، دلم اعجاز میخواهد #شیرین_کرمانشاهی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

🌷کشتی شکسته🌷 جریان آب بازمانده های یک کشتی شکسته را به ساحل جزیره ی دور افتاده ای برد. مردی که در آن کشتی بود به درگاه خدا دعا کرد تا او را نجات دهد. ساعت ها به اقیانوس چشم دوخت تا شاید نشانی از کمک بیاید اما کمکی نبود. بالاخره ناامید شد و تصمیم گرفت کلبه ای کوچک بسازد ... روزی هنگام بازگشتن به کلبه، پس از جست و جوی غذا کلبه ی کوچک خود را در آتش یافت. دود زیادی به آسمان بلند شده بود. بسیار اندوهگین شد خدایا ... چرا؟ صبح روز بعد او با صدای بوق کشتی از خواب بیدار شد. کشتی آمده بود تا او را نجات دهد. مرد با تعجب پرسید: چه طور متوجه ی من شدید؟ آنها جواب دادند: علامت دودی که فرستادی دیدیم. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky

✨تنها خداست که میداند ⭐️بهترین در زندگی تو ✨چگونه معنا می‌شود ⭐️من آن بهترین را ✨امشب برایت از خدا میخواهم ⭐️خدایا...🤲 ✨بهترین ها را نصیب ⭐️دوستان و عزیزانم بگردان ✨لحظه هاتون آروم ⭐️خوابتون شیرین ✨آسمون دلتون پر ستاره 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky