eitaa logo
کلبه ی شعر
2.1هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.9هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز قد سرور را خم نکنی! از روزی خنده‌های خود کم نکنی! بگذار رها باشد گنجشک دلت این طفلک را در قفس غم نکنی! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خلیج همیشه فارس.... - @mer30tv.mp3
5.12M
صبح 10 اردیبهشت تقدیم‌ به‌ دوستان‌ عزیز😍 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب را گل نکنیم شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوهِ دلی... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شبیه مادر دلسوز طفلِ سر به هواست چراغ راه برای تمام آدم هاست در این زمانه ی آشوب و غرق کج فهمی هرآنکه درس ادب می دهد حبیب خداست! هنوز نام تو از لب نرفته مظهر عشق "خیال روی تو در هر طریق همره ماست" برای آنکه شبیه ات شوم ترنم مهر تلاش کرده ام اما نشد...، زمانه نخواست به روی تخته نوشتی الف و بعدش ب... چراغ خانه نوشتیم مادر و باباست شبیه قند فریمانِ حل شده درچای چقدر یاد تو شیرین، دعا بقای شماست سرت همیشه سلامت به قله های ادب همیشه پرچم آموزگارها بالاست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
شعرهای تو را از همه چیز دوست تر دارم مدتهاست آنها را با ولع می خوانم و هر بار گُسلی در من به لرزه در می آید غمگینی شان نابودم می کند مدتهاست شبیه بم ویرانم... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
قسم به‌ حضرت‌ سبحان، دوشنبه‌ها قلبم_ _دخیلِ نام‌ حسن شد، همین‌ مرا کافی ست کبوتر دل من شد روانه, سمت بقیع که خاکِ قبرِ غریبش، دل‌ مرا شافی ست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دوستت دارم و هراسانم دقایقی بگذرند که بر حریر دستانت دست نکشم و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم و در مهتاب شناور نشوم سخنت شعر است خاموشی‌ات شعر و عشقت آذرخشی میان رگ‌هایم چونان سرنوشت... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
هر چند که قلب من ز جفایت شکسته است جانم ولی به فکر و خیال تو بسته است چون موج بازگرد که اینجا هنوز هم یک مرد منتظر، لبِ ساحل نشسته است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
1366368002_-781102815.mp3
8.53M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ گذشته💗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسوزم در میان خاطراتت چون که این‌ آتش برایم پیکری کمتر زِ خاکستر نمی‌خواهد جهانم سوختن شد آه محکومم به تنهایی! که این جانم به لب آمد از این بدتر نمی‌خواهد من اینجا در قفس پرواز هم معنا نخواهد داشت که حتی این خیالم، بی‌تو بال و پر نمی‌خواهد تمام فصل‌هایم بعد تو آغوش اسفند است! که دنیایم دگر فصلی از این بهتر نمی‌خواهد میان خاطراتت غرق دیروزم و بارانی است دو چشمانی که دیگر بی‌تو حتی سر نمی‌خواهد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر بگویم که‌ مرا با تو سر و کاری نیست؛ در و دیوار گواهی بدهند؛ کاری هست .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چراغِ زندگیم و سبز کردی توی خاکِ تو آرامش میگیرم توو دستات چهارفصلِ عشق و داری همینه با تو آسایش میگیرم تو هم آبادی جنگل رو داری وهم حس ِکویر پر ستاره پر از شعر و شعور و عِرق ملی وطن قلبم به عشقِ تو میباره 🟩 ‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تو غزل خیزترین مزرعه احساسی به گل روی تو از فاصله ای دور سلام! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
330.8K
نهان به سینه منی، فرشته من بهانه دل وتنی، فرشته من در این شب سیاه وتار زندگانی تو آن طلوع روشنی ،فرشته من قدت چو سرو و،رو چو یاس و،مو چو سوسن تو یاس وسرو وسوسنی ،فرشته من نمی کنی محبت ،مرا تو باور مگر زسنگ و آهنی ، فرشته من فرشته های آسمان،حسود میشن گره به مو،چو میزنی، فرشته من فتاده ام به حبس، در سیاهچاله مگر تو قفل بشکنی، فرشته من 🟩 ‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اي نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
قلب من تا از کسی آزرده‌خاطر می‌شود زندگی را بر خودش زهر هَلاهِل می‌کند... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌ ام خارم ولی به سایه گل آرمیده‌ ام با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق همچون بنفشه سر به گریبان کشیده‌ ام چون خاک در هوای تو از پا فتاده‌ ام چون اشک در قفای تو با سر دویده‌ ام من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ ام از جام عافیت می نابی نخورده‌ ام وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده‌ ام موی سپید را فلکم رایگان نداد این رشته را به نقد جوانی خریده‌ ام ای سر و پای بسته به آزادگی مناز آزاده من که از همه عالم بریده‌ ام گر می‌گریزم از نظر مردمان رهی عیبم مکن که آهوی مردم‌ندیده‌ ام 🌹 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 🍀💚 حاج محمود روی زانو نشست. اشک های مینا رو پاک کرد،دست روی سرش کشید و گفت: _نه..دیگه نمیتونه بیاد..بخاطر همین به من گفت بیام پیش تون. -شما بازم میاین؟ بغلش کرد و گفت: _بله عزیزم،بازم میام..مامانِ خاله فاطمه هم میارم،خوبه؟؟ مینا سر تکان داد و گفت: _آره..زینبم میارین؟ -مگه تو زینب میشناسی؟!! -خاله فاطمه همیشه زینبم میاورد.به من میگفت زینب آبجی کوچولوی منه.باهاش بازی کنم و مواظبش باشم. -باشه دخترم،حتما میارمش. بالاخره مینا لبخندی زد و راضی شد. از اون به بعد، حاج محمود همراه زهره خانوم و علی و امیررضا و محدثه و پویان و مریم به اون مرکز و مراکز دیگه‌ی شبیه اون میرفتن و با بازی به بچه ها قرآن و مطالب دینی آموزش میدادن. بیست روز از مرگ فاطمه گذشت. حاج محمود یادداشت ها و صداهای فاطمه رو به علی داد.علی اول فقط نگاهشون میکرد،با اشک.چند روز طول کشید تا اولین یادداشت رو خوند.هر نوشته ای رو بارها و بارها میخوند و گریه میکرد.هرشب برای زینب یه لالایی و یه قصه با صدای فاطمه میذاشت تا گوش بده. سه ماه دیگه هم گذشت. علی کنار مزار فاطمه نشسته بود و قرآن میخوند.حاج آقا موسوی نزدیک میشد. بعد از احوالپرسی با علی،برای فاطمه فاتحه خوند. علی گفت: _حاج آقا،یادتونه شبی که برای برادرتون رفته بودید خاستگاری،فرداش اومده بودید خونه من؟ -آره،یادمه. -چرا آدرس منو از فاطمه پرسیدید؟ -چون هیچکس دیگه ای از اطرافیان تو رو نمیشناختم. -فاطمه بهتون گفته بود آدرس منو از کی گرفته بود؟ -نه،مگه از کی گرفته بود؟! علی لبخندی زد و با همون لحن اون روز حاج آقا گفت: _بماند. -پس بهت گفته بودن که کار تو مغازه آقای معتمد رو ایشون برات پیدا کرده بودن. علی تعجب کرد. -نه...قضیه چی بود؟!! -اون شبی که اطراف مسافرخانه دیدمت، مثلا اتفاقی بود.اما قبلش خانم نادری اومده بود مؤسسه.جریان رو مختصرتر از چیزی که تو گفتی،تعریف کرد.بعد گفت آقای معتمد دنبال همکار میگرده.ازم خواست ضمانت تو رو پیش آقای معتمد بکنم.آدرس مسافرخانه هم ایشون بهم داد.اون خونه ای هم که اون موقع اجاره کرده بودی،خانم نادری برات پیدا کرده بود.اجاره‌ت دو برابر مبلغی بود که تو میدادی.بقیه شو خانم نادری میداد.اون پولی هم که اون موقع بهت قرض دادم،خانم نادری بهم داده بود تا بهت بدم. علی از تعجب خشکش زده بود. فاطمه هیچ وقت به روش نیاورده بود. سرشو انداخت پایین و سکوت کرد. حاج آقا گفت: _چند وقت پیش یکی اومده بود مسجد.گفت خانمی از طرف شما به ما کمک میکرد.الان چند وقته خبری ازش نشده.چند روز بعدش یکی اومد مؤسسه و گفت خانمی از طرف مؤسسه به ما کمک میکرد.مشخصات اون خانم گرفتم. متوجه شدم خانم نادری بوده.خودش کمک شون میکرده ولی به اسم من یا مؤسسه..ما هم برای مؤسسه هروقت مشکل مالی یا نیروی انسانی داشتیم، مطمئن بودیم میشه روی کمک ایشون حساب کرد.همیشه اولین نفر بودبرای کمک.تا جایی که میتونست دریغ نمیکرد. نگاه علی به مزار فاطمه بود. -فاطمه از حقوق خودش به جاهای دیگه هم کمک میکرده ولی حتی منم خبر نداشتم. سرشو بالا آورد و به حاج آقا نگاه کرد. -حاج آقا حاج آقا موسوی هم نگاهش کرد.... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب زیبـا آرزویم این است که صفحه غم و اندوه در دفتر زندگیتان همیشه سفید بماند... اوقاتتون به وقت مهربانی لبخندتون بـه رنگ عــشق در پناه خداوند مهربان🙏 🌓🌓🌓🌓 شبتون‌ پراز آرامش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز که بی اجازه آمد خورشید با یک دلِ پرگدازه آمد خورشید شب رفت و دوبـــاره روزِ نو آورده با صبح بخیر تازه آمد خورشید! 🟩‌ عضو کانال 🌺 صبح است و خورشید با انگشتان طلایی می کوبد بر پنجره دلت بیدارش کن بگذار زندگی از دریچه چشمان زیبای دلت آغاز شود دوباره شروع شد یک شروع تازه این به لحن تو بستگی دارد امروز رو متفاوت ولی مثبت شروع کن ...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیر وخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پرسیدکسی منزل آن مهرگسل گفتم که:دل منست اورامنزل گفتا که:دلت کجاست؟ گفتم بر او پرسیدکه:اوکجاست؟گفتم دردل 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky