فرزندم
آن هنگام که
پا نهادم در این دنیای تبعیدی
و امیدم شکسته بود از عربده ی ایام
در بسترم تو جوانه زدی
میان تَرک های تُرد نفس هایم
ریشه دواندی و نشستی
در خاک بارور باورم
چه شبها
تکیه دادم به دیوار سایه
که مبادا کاروان خواب اتراق کند
در حجره ی نمور دیدگانم
و گزندی به تو رسد از پشه ی متجاوزی
قطرات دلتنگی ام
سُر می خوردند
در سرزمین یخ زده از سردی ایام
تا گرمای آغوشم سیرابت کنند
از شیره ی جانم ...
تا تو قد بکشی
و در بغل بگیری آرامش فلک را
و من تسکین یابم
در سایه سار امن امید تو
اما ، دریغا !
اکنون جنگل زندگی ام مملو شده از درختان
سربه فلک کشیده ای که
ربودند سایه ی خورشید را از سرم
و منِ تنهاترینِ غریب
همچون برگ زردی در دل بستری سبز
مانده ام دور از تو به تمنای نگاهی
راستی فرزندم !
آیا می توان در کالبد تبعید
سراغی گرفت از
خانه ی
آرامش
آسایش
مهر
و محبت ؟
#فیناز_میلان
#شعر_سپید
#سرای_مهر
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky