مثل جانم دوستت دارم شما انگار نه
عشق من هستی ولی عشق تو دل آزار نه
چون ریاضت دیدگان با دیدن بادام تو
راضیم ای نازنین اما به یک دیدار نه
ای که معتادم به ناز چشم تریاکی تو
بر لبم نام تو هست و بعداز این سیگار نه
پیش از اینها هرچه آزار دلم دادی گذشت
هرچی میخواهی بخور اما غم اغیار نه
اه اگر خواهی نگردد باغبانی خون جگر
هرچه میخواهی بفرما پیش از این آزار نه
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
از عشق و وفا به سینه اندک داری
گنجشکی و ادعای لک لک داری
دزفول دلم خراب شد لامذهب
لای مژه آت بمب و موشک داری
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
عشق های پولکی را ول کنید
بوسه ها ی زورکی را ول کن
پول که باشد عشق ها محکم تر است
مرگ هم از جیب خالی بهتر است
وای اگر بی پول و عاشق باشی تو
گر که همپای شقایق باشی تو
باز کلاه تو پس آن معرکه است
باز هم عاشق نباشی بهتر است
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
اومده بودی که فقط دنیام و زیر و رو کنی
اینجوری خواستی تا ابد منو بی آبرو کنی
مگه ندیده بودی تو این دل تیکه پاره رو
اینجوری خواستی تا ابد تو زخمام و رفو کنی
رفتن و موندنت دیگه فرقی ندارد واسه من
اره رو چون فرو کنی چه در کشی چه تو کنی
تو باغبون بزار بره حالا که دوست نداره
می رسه از خدا یه روز مثل من آرزو کنی
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
از همان شب که تو رفتی آسمان ماه ندارد.
به سحر راه ندارد
باز امشب هوس روی تو کردم
هوس موی تو و بوی تو کردم.
سر سجاده نشستم
بند از پای گسستم
چشمها بستم و در خویش شکستم
گله کردم به خدایت من از آن چشم سیاهت دیدن گاه به گاهت.
تو کجایی؟
نکند باد بیاید حالت موی تو برهم بزند
یا بیاید به اتاقی که تو خوابی
که هوا سرد شده
نکند زوزه گرگی خواب را از تو بگیرد
شب شده ابر، پریشان
قطره ی اشک خدا پنجره را شست
چشمها خیس و رمق رفته ز پایم
لرزه افتاد به جانم
به تمامی کواکب، به سیاهی سماوات قسم
از همان شب که تو رفتی
شب من ماه ندارد....
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نمیدانم
برای غنچه لبهایت شاعری کنم
یا باغبانی
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نه امید با تو بودن نه هوای از تو خواندن
نه تمایلی به گریه نه لبی به خنده ماندن
نه دلیل و آرزویی نه مجال گفت و گویی
نه در این کشاکش غم هوس ترانه خواندن
نه از این زمانه شادم نه به یک بهانه دلخوش
نه پیام آشنایی که به گوش دل رساندن
نه نفس به سینه مانده که بجنگم این زمانه
نه توان که سوز دل را به سرشک غم رهاندن
رمقی نمانده دیگر که قلم بگیرم از تو
نه توان که واژه ها را به صف جنون کشاندن
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
493K
آمد و زد باز در خانه را
رنگ پرید این دل دیوانه را
در زد و فهمیدم از آن در زدن
کیست چنین آمده سروقت من
گفتمش ای همسفر با وفا
لطف کن امروز رها کن مرا
عزم من امروز به آسودگیست
حوصله شاعری امروز نیست
خاک توام گر زسرم بگذری
نیست مرا حوصله شاعری
تلخ شدو باز زد و در شکست
چرخی زد و آمدو. بر من نشست
او شده من او شده من او شدم
گفت بگو گنگ سخن گو شدم
کم کمک این قفل زبان باز شد
نغمه ی یک مثنوی آغاز شد
رقص قلم رفت روح از بدن
شعله زدن در خود شاعر شدن
گوش دگر چشم دگر یافتن
تازه شدن حال دگر یافتن
شمع شدن شعله برافروختن
سوختن و سوختن و سوختن
اه عجب حال غریبی ایست شعر
کولی آسوده فریبی ایست شعر
آن که مرا می برد از خود تویی
آن که شبی آمد و من شد تویی
آن نه منم این که شده من تویی
جان فرو رفته در این تن تویی
بی تو غروب است و سکوت است و شب
بی تو سراسر برهوت است شب
مانده ام از قافله راهم بده
زیر پر خویش پناهم بده
دور بیفکن همه تن پوش را
باز کن ای شعر من آغوش را
تا که از این شعبده ها وارهم
سربسر گفتن مینا شوم
وانهم این بحث پرآسیب را
بازی تجزیه و تحلیل را
تا مگر این گونه در این فصل کور
پنجره ای باز شود سوی نور
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
عشق با ما کردی اما زندگی با دیگری
تا به حالا نوبت ما بود حالا دیگری
گفته بودی که مرا وقت سفر باید شناخت
عاقبت بار سفر بستی ولی با دیگری
هر نگاهت صد غزل در دفترم آواره کرد
با که حالا سر بگیرد این غزلها؟ دیگری؟
رسم دنیا بر همین بوده است عمری باغبان
پای گل میبارد و میچیند اورا دیگری
من که نفرینت نکردم روزی اما میدهد
پاسخ کار تورا حالا خدا یا دیگری
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
وقتی که تورا آن طرف فاصله دیدم
با آه سفرکردم و سوی تو پریدم
در آینه چشم تو تصویر من افتاد
باران شدم و بر سر و روی تو چکیدم
زیبایی سیب رخ تو بس که فریب است
غافل شدم ازخویش و انگشت بریدم
هرچند که بر شاخه شعرم ننشستی
دلگیر و دل آزرده شدم دل نبریدم
باز آمدم از تو غزلی تازه بگویم
یک بوته غم از باغچه خاطره چیدم
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
اگه روزی اومد که تنها شدی
توهم خسته از کل دنیا شدی
اگر چرخ گردون به کامت نبود
اگر خوبی قرعه اش به نامت نبود
اگر روزگار هی باهات جنگ داشت
اگر پیش پاهات همش سنگ گذاشت
اگر عاشق بی وفایی شدی
تو ناخواسته خام نگاهی شدی
تمام درها دیدی روت بسته شد
دلت از زمونه همش خسته شد
اگر چشم تو هیچ شبی خواب نرفت
به جوی تو تنها دیدی آب نرفت
اگر مثل من دورت و غم گرفت
از ابر چشات بارون نم نم گرفت
اگه دور تو غیر غصه نبود
که دور چشات بود همیشه کبود
همون لحظه یادی تو از ما بکن
نگاهی به بازی دنیا بکن
که در گردش این چنین روزگار
که دار مکافات این روزگار
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تو از حالم خبر داری ؟ سراغم کن هراز گاهی
نپرسیدی دمی حالم ببینی مرده ام یا نه؟
نشستی توی افکارم ندیدی در تب و تابم
شکستی شیشه عمرم ببین جان داده ام یا نه
همیشه از تو رنجیدم ولی پیش تو خندیدم
خبر داری تو از سوز پس هر خنده ام یا نه؟
تو عطرت در هوایم کن دچار اشتباهم کن
دراین مصرع تو فهمیدی هوایت کرده ام یا نه
؟
نگاهت را زمن بردی چه بر روزم تو اوردی
سرنگُشتی حسابی کن ببین بازنده ام یا نه؟
دمی رو سوی باغت کن نگاه باغبانت کن
نپرسیدی که بعد از تو گلی رویانده ام یانه؟
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
او همچون کاکتوسی بود
که من دیوانه ی
درآغوش کشیدنش بودم ...
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ﭼﻮﺏ ﺗﻨﺒﻴﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﻣﺮﺋﻴﺴﺖ ...
ﻧﻪ ﻛﺴﻲ ﻣﻴﻔﻬﻤﺪ ؛ ﻧﻪ ﺻﺪﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﺩ ...
ﻳﻚ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺑﻐﺾ ؛ ﻧﻔﺴﺖ ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ...
ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ...
ﻛﻪ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﺑﺎﻋﺚ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﻳﻚ ﺑﻐﺾ ﺷﺪﻱ
ﻭ دلي ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻱ ...
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩﻱ ﺑﻐﺾ
ﭘﺎ پي ﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ...
ﻭ ﺷﺒﻲ ﻳﻚ ﺟﺎﻳﻲ ...
ﻣﻴﻨﺸﻴﻨﺪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ ...
ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻻﺟﺒﺎﺭ ...
ﻫﺮ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺻﺪﺑﺎﺭ ...
ﻣﺤﺾ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺭﺍﻩ ﻧﻔﺴﺖ ...
ﺑﻐﺾ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻜﻨﻲ ...
ﺁﺭﻱ ؛ ﺍﻳﻦ ﭼﻮﺏ ؛ ﭼﻮﺏِ ﺧﺪﺍﺳﺖ ...
#محمد_غلامی_شمسآبادی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
از همان شب که تورا با دگری من دیدم
اشک ریزان به دل ساده ی خود خندیدم
نشد از عشق تو حاصل بشود شوق وصال
و من هرشب از این درد به خود میپیچم
دور تو پر شده از هرزه نگاهی که چنین
من دیوانه از این غصه چقدر غمگینم
صورتت گرچه قشنگ است ولی سیرت زشت
من از پیمانه ی تو نیمه پر را دیدم
این همه عقل به فریاد در آمد که نرو
راه خود رفتم و یعنی که من نشنیدم
آه ای کعبه ی از چشم خدا افتاده
کاش اینقدر به دور تو نمی چرخیدم
این همه درد کشیدم که به دردم بخوری
آخرم رفتی و از درد به خود پیچیدم
تشنه بودم که تو بار سفرت را بستی
حیف از آن آب که پشت سر تو پاشیدم
از دهانم که پر از اوست بدم می آید
توف به آن لحظه که لبهای تو را بوسیدم
از خودی زخم نمی خوردم اگر بی تردید
از سگم بیشتر از گرگ نمی ترسیدم
فرق بین منو زیبایی تو یک خط است
بچگی کردم و از لای لجن گل چیدم
باغبان دست منم پر شده از خار جفا
من اگر مثل تو بودم که نمی بخشیدم
#محمد_غلامی_شمسآبادی
#باغبان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
روزهای تلخ:
برای دلم 😔
کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید
کسی تنهایی مارا نمی گرید
دلم در حسرت یک دست
دلم در حسرت یک دوست
دلم در حسرت یک بی ریای مهربان مانده است
و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
کدامین آشنا ما را به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند؟!
بگو ای دوست
بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی
تو که در روزهای تلخ نامردی
نگاهت، التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی
من امشب با تمام خاطراتم با تو خواهم گفت
من امشب با تمام کودکی هایم برایت اشک خواهم ریخت
من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد
همان دریا که میگفتی
که بغض شکوه هایم از گلوی موج خیزش زخم برمیداشت
بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی
کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی
بگو با من دگر آیا توانی یافت یاری را که یک رنگ و دلش صاف است
کسی که پشت سر بر تو نمیخنندد
که رازت را به نامحرم نمیگوید .
کسی را که تو را بهر تو میخواهد .
نه جیب تو نه سود خود
بگو ای دوست کسی پیدا شود روزی بخواند نام تو از پشت پستوهای غربت و دستت را بگیرد تا لب دریای بی پایان عشق بنشاند
کسی که صاف و صادق باشد و دستی بجز دست تورا هرگز نمیگیرد
نه چون او هر لحظه بر بامی نشیند
و حرف آخرم را بشنو ای انکس که میدانی
نشستم منتظر شاید که برگردی
و آن روز با تو میگویم چه دردی بر دلم دادی و من کردم تحمل
جفایت را به صبر خود بسنجم روزگار آری
چرا آئینه را محتاج خاکستر بگردانی
#محمد_غلامی_شمسآبادی
#باغبان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هدایت شده از ✍بغضِ قلم🥀
عشق با ما کردی امّا زندگی با دیگری
تا به حالا نوبتِ ما بود حالا دیگری...
گفتهبودی کهمرا وقتِ سفر باید شناخت
عاقبت بارِ سفر بستی ولی با دیگری...
هر نگاهت صدغزل در دفترم آواره کرد
با کهحالا سر بگیرد این غزلها؟ دیگری..؟
رسمِ دنیا بر همین بودهاست عمری باغبان
پای گل میبارد و میچیند او را دیگری...
من کهنفرینت نکردم روزی امّا میدهد
پاسخِ کارِ تو را حالا خدا یا دیگری...
#محمد_غلامی_شمسآبادی