فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخن یار ، ز اغیار بباید پوشید
قصه ی مست ز هشیار بباید پوشید
خلعتِ عاشقی از عقل ، نهان باید داشت
کآن قبایی ست که ناچار بباید پوشید
ذره چون لافِ هواداری خورشید زند ،
مِهرش از سایه ی دیوار بباید پوشید
ضعفم از چشم تو زآنروی نهان میدارد ،
که رخِ مرده ز بیمار بباید پوشید
تیغ مژگان چه کِشی در نظرِ مردمِ چشم ؟
خنجر از مردم خونخوار بباید پوشید !
چهره ی زرد من و روی خود از طُرّه بپوش
که زر و سیم ز طَرّار بباید پوشید
دیده بنگر که فرو خواند روان ، سر ِّدلم
گرچه دانست که اسرار بباید پوشید
نامه ی دوست ، به دشمن چه نمایی خواجو ؟
سخن یار ، ز اغیار بباید پوشید
#خواجوی_کرمانی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
4_5839478634183673110.mp3
5.81M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 #سامان_جلیلی
🎼 مگه داریم❤️❤️
گاهی
تو حتی لب به سخن
نگشوده ای!
و من به پایانِ
آنچه خواهی گفت
رسیده ام ...!!
#جبران_خليل_جبران
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
مانند آن شاهم که یک سائل ندارد
یک جسم بینقصان که تنها دل ندارد
مثل نسیم آزادم از بند تعلق
پیش نگاری قلب من منزل ندارد
احساس را کشتن اگرچه قتل عمد است
اما به حکم عقل من مشکل ندارد
نخل محبت، کوه میریزی به پایش-
میبینی آخر ذرهای حاصل ندارد
دنیای خاکی چیست؟ اقیانوس درد است
جان از جهان میگیرد و ساحل ندارد
#زینب_نجفی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالها شد رفته دمسازم زدست
اما هنوز
در درونم زنده است و
زندگانی می کند
با همه
نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود
تبانی می کند...
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تا صبح در هرگوشهای دنبال خود بودم
دلواپس رویای خام و کال خود بودم
فریاد خاموشم رقم زد قصه ی شب را
واگویه ی تنهایی امثال خود بودم
آرامش ماقبل طوفان نه،شبیه صور
پژواک آیات اذا...زلزال خود بودم
بر گردن تقدیر می انداختم، اما
هم عامل اصلاح و هم اغفال خود بودم
در دفتر عمری که قدرش را ندانستم
نقاش سایه روشن اقبال خود بودم
با یورش بیگانه نابودیست،اما من
آبادی ویرانه ی پامال خود بودم
روزی که در فکر سره از ناسره بودم
ای کاش در اندیشه ی غربال خود بودم
در این نگارستان چه می شد حین نقالی
مشغول کامل کردن تمثال خود بودم
#محمدعلی_ساکی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم
از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم
من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم
جان من و جان تو گویی که یکی بودهست
سوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارم
#حضرت_مولانا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎇 کربلای خانطومان چه گذشت؟!
💖 کانال توسل به شهدا 💖
به عکسهایشان خوب نگاه کن
تک تک اینها تکیه گاه همسران ،فرزندان و امید و نوردیده پدران و مادرانشان بوده اند....
شایسته است امروز سهم مان را انجام دهیم ...
نگذاریم این شعله با باد مخالف خاموش شود...
یادشان را گرامی بداریم...
کلیپ هایشان را نشر دهیم ...
و آنقدر در بکوبیم تا در را برایمان باز کنند ...
ما راه گم کرده ایم...
در روزمرگی هایمان ...
ما نشان نطلبیدیم....
اینها قربانیان زینب س بودند در عصر ما ....
کم کاری نکنیم...
امروز زنده نگه داشتن نام شهدا ، کمتر از شهادت نیست....
هر کدام مان با ارسال بنر و کلیپ هایشان در زنده نگه داشتن نام شان بکوشیم....
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ماه من دور نشو از دل دیوانهی من
تا به ظلمت نکشانی شبِ دلگیر مرا
#حمیدرضا_آبروان
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست منَت کف زده میرقصانم
این همه عشوهٔ اندیشه رقصان من است
سر و گردن به تماشای که میگردانم
ناله آموختمش از نفسِ خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدن او نالانم
سایه دست من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچهی خود حیرانم
در نهانخانهی جان جای گرفتهست چنان
که به دل میگذرد گاه که من خود آنم
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از بنَ جانم که منم، ایرانم
گفتم ای جان و جهان چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانفشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
#هوشنگ_ابتهاج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هر جا به دنبال دلم رفتم
یک درد بی درمون کنارم بود!
یک خط دلتنگی شبیه غم
هر لحظه توی روزگارم بود...
در آتش این درد میسوزم!
بی تو تموم شهر پاییزه
اینجا منم با هر غزل تنها
از دوری تو اشک میریزه...
رفتی و اصلا تو نفهمیدی
من بغض خیس ابرها بودم!
گاهی میون این شکستنها
در گوشهای تنها رها بودم...
یاد تو مثل شمع میمونه
بی تو دلم یک کوره آتیشه!
اصلا چرا هر لحظه تو دنیا
یک آسمون غم سهمِ من میشه...
اینجا کنار قبر احساسم
شاکیتر از هر روز دلگیرم!
ختم تموم آرزوهامو....
با یک بغل اندوه میگیرم
در بستری از اشک میخونم!
امشب میون خاطرات تو...
میمونم اینجا منتظر شاید
پیدا بشه دست نجات تو...
#الهه_نودهی
#شهید_جاویدالاثر💔
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دریای شورانگیزِ چشمانت چه زیباست!
آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یادآور صبح خیالانگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده میکوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دوان خاموشِ خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست
دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ما راست
دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش، تنهاست
بگذار دستم راز دستت را بداند
بی هیچ پروایی، که دست عشق با ماست
#حسین_منزوی
۱۶اردیبهشتسالروزدرگذشتحسینمنزوی
گرامیباد🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 «خـوشـا شـیـراز» 🇮🇷
خوشا شـیـراز و شهری مـملو از راز
خوشا شهری پر از عشـق وپر از ناز
خـوشـا دروازه ی قــرآن و خـواجــو
که بـاشـد مـدخـل شـهـر و سرآغـاز
خوشا سـعدی خوشا حافظ که دارد
نوای شـعرشان هم سوز و هم ساز
خـوشــا شــاه چــراغ و آســتـانـه
حـریــم اهـل بـیـت و پـر ز اعـجـاز
خــوشــا بــاغ عـفـیــف آبــاد و جـنـت
پــسیـن دل گــشـای فـلـکه ی گـاز
خـوشــا بـاغ ارم بــا دلـگـشـایـش
مـیـانـش صـد پـرنــده کـرده پــرواز
خـوشـا هـر بـلـبــلی بـا هـر قـنــاری
که دارد نـغـمـه ای پـر شـور و آواز
خـوشـا خلـدبـریـن و پـارک قـوری
بـه تـنـهایی نـشـسـتن می دهـد فـاز
خـوشــا بــر مـردمـان بـا صــفـایـش
چـو مـهـمـانـش رود آیـد دگـر بـاز
خـوشــا بـر تـربـت پــاک شــهـیـدان
که بـاشـد افـتــخـار شـهـر شــیـراز
#بهـروز_عبـداللـهی_صدرآبادی
🟩 عضو کانال
۱۵ تا ۲۱ اردیبهشت ماه هفته گرامیداشت شیراز جنت فراز، بر تمام مسئولین پر تلاش، مردم شریف، غیور و مهمان نواز شیراز، اساتید بزرگوار و شما همشهریان عزیز و گرامی صمیمانه تبریک و تهنیت عرض می نمایم.
انشاءالله این اثر هنری که به لطف خدا برای اولین بار با کمترین امکانات شخصی تهیه و تدوین و تقدیم حضورتان گردید، مورد قبول درگاه خداوند و پسند شما بزرگواران نیز قرار بگیرد.
🇮🇷 🌷❤️🌷🇮🇷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥
#پارتصدوچهلوپنجم🍀💚
حاج محمود به زینب گفت:
_بیا اینجا.
به کنار خودش اشاره کرد.زینب کنار حاج محمود نشست.حاج محمود گفت:
_دخترم،تو حاضری برای اینکه بابات دیگه ناراحت و دلتنگ نباشه،بره پیش مامانت؟
همه با تعجب و سؤالی به حاج محمود نگاه کردن.بعد به زینب نگاه کردن.
زینب گفت:
_یعنی بابام هم نباشه؟!!!
چشم هاش پر اشک شد.سرشو انداخت پایین.بعد مدتی سرشو آورد بالا،به حاج محمود نگاه کرد و گفت:
_چون بابام اینجوری خوشحاله....منم راضیم.
ولی اشک هاش روی صورتش ریخت. حاج محمود بغلش کرد.اشک هاشو پاک کرد و سرشو بوسید.
تو دلش گفت
*تو هم مثل پدر و مادرت هستی.زندگی کنار تو از زندگی کنار مادرت و بعد پدرت سخت تره...خدایا امانتی هایی که بهم میدی بزرگتر میشن.
امیررضا رفت تو حیاط.
روی پله نشست و به علی نگاه میکرد. علی گفت:
_چرا اینجوری نگاهم میکنی؟!
-اون روزی که تو کلانتری با پا زدم تو دهانت،فکرش هم نمیکردم روزی بیاد که بهت بگم داداش.
علی خندید و گفت:
_وقتی با فاطمه ازدواج کردم،بهش گفتم بخاطر گذشته خیلی شرمنده م..گفت من فقط جاهای خوبش یادم مونده.
امیررضا دلخور از گذشته گفت:
_کجاش خوب بود؟!
-منم همین سؤال رو ازش پرسیدم..گفت دو بار سیلی زدم بهت.
امیررضا با تعجب گفت:
_فاطمه بهت سیلی زد؟!!
-آره..بعد گفت دو بار هم بابا زد تو گوشت.
چشم های امیررضا گرد شد.
_بابا دو بار زد تو گوش تو؟!!!
-آره،بعدش هم گفت امیررضا هم که نگم دیگه.
هر دو بلند خندیدن.امیررضا با خنده گفت:
_کلا قسمت های کتک خوردن تو خوب بوده.
هر دو مدتی سکوت کردن.امیررضا گفت:
_تا حالا شده از توبه کردنت پشیمان شده باشی؟
-قبل از توبه کردنم،تنها سختی زندگیم خانواده ای بود که نمیشد اسمشو گذاشت خانواده.
ولی پول جایگزینش بود.با پول هرچی اراده میکردم،داشتم...اما وقتی توبه کردم، امتحان های سخت زندگیم شروع شد...!
عاشق فاطمه شده بودم. عشقی که خواب و خوراک برام نذاشته بود.
ولی من اونقدر بدی کرده بودم که مطمئن بودم فاطمه باهام ازدواج نمیکنه. هرروز میرفتم جلوی دانشگاه تا حداقل از دور ببینمش.
چند وقت بعد حاج آقا موسوی درمورد نگاه به نامحرم برام گفت.تنها دلخوشی من دیدن فاطمه بود، حتی از دور.
ولی باید بخاطر خدا از تنها دلخوشیم میگذشتم.خیلی سخت بود، خیلی...مدام با خودم کشمکش داشتم که نرم جلوی دانشگاه.ولی گاهی دیگه نمیتونستم.همش عذاب وجدان داشتم. بخاطر همین قبل از اومدن فاطمه از اونجا میرفتم...هنوز با ندیدن فاطمه کنار نیومده بودم که متوجه شدم اموالم حلال نیست.خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره همه چیز رو رها کردم و ازخونه زدم بیرون،بدون هیچ پولی.سه روز و سه شب تو خیابان ها آواره بودم،خسته و گرسنه.حتی به اندازه یه کلوچه هم پول نداشتم.بارها خواستم از یه ساندویچی ای،سوپری ای،چیزی گدایی کنم ولی غرورم اجازه نمیداد...گرسنگی اونقدر بهم فشار آورد که بالاخره یه ساندویچی رفتم.وقتی خواستم برم،فروشنده ازم پول خواست.تازه فهمیدم اون متوجه نشده بود من پول ندارم.داد و فریاد راه انداخت و آبرو ریزی کرد.همون موقع فاطمه رسید..دوست داشتم از خجالت بمیرم..دلم میخواست هرکسی بود جز فاطمه...فاطمه پول ساندویچ رو داد. نمیخواستم از اوضاعم چیزی بهش بگم. اما اونقدر سؤال پیچم کرد که گفتم... سخت تر از بی پولی و گرسنگی،رو به رو شدن با فاطمه بود،اونم بعد از ماه ها.. مخصوصا که حتی نباید نگاهش میکردم. لحظه های خیلی سختی بود برام.با اینکه عاشقش بودم و دلم خیلی براش تنگ شده بود،نمیخواستم باهاش باشم...اون شب فاطمه،منو به مسافرخانه برد و هزینه یه هفته رو حساب کرد..دو روز بعد حاج آقا موسوی رو اتفاقی دیدم.به آقای معتمد معرفیم کرد و اونجا مشغول به کار شدم..حاج آقا یه خونه هم بهم معرفی کرد و منم اجاره ش کردم.ولی بعد مرگ فاطمه متوجه شدم دیدن حاج آقا اون شب اتفاقی نبوده و هم کار تو مغازه آقای معتمد و هم اون خونه اجاره ای،کار فاطمه بوده...روزهام میگذشت و عشق فاطمه تو قلبم بیشتر میشد..به اصرار حاج آقا اومدم خاستگاری..
نفس غمگینی کشید و گفت : ...
#سرباز
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️قشنگترین عشق
نگاه خداوند بر بندگان است
هر کجا هستید
به همان نگاه زیبا می سپارمتون
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزدیگریآغازشدساعتدلترا
بررویشادیتنظیمکنتاباهر
تیکتاکشلبخندبزنی
وبهیاد،داشتهباش!
شادیبزرگترینهدیه
امروزتوست
برای امروزتون
زيباترين حسها رو خواهانم
حس قشنگ آرامش
حس وجود خدا در قلبتون
حس لطافت گلها
حس قشنگ بارش بارون
حس آرامش در وجودتون
حس خوب زندگى
حس فردي مفيد
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز زیبایی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هدایت شده از سرزمین شعرها 🍎
غربت
من و تو هر دو غريبيم، هر دو تنهاييم
من و تو غمزده، مثل غروب درياييم
كسی كه با من و تو آشناست، ناپيداست
من و تو گر همه باشند، باز تنهاييم
به حال تشنگی ما دلی نمیسوزد
ملالبارتر از ريگهای صحراييم
نديده روز خوشی، چشمهای خستهٔ ما
دچار خلوت خاموش نيمهشبهاييم
به دوش ما غم یکعمر خانهبردوشی است
من و تو شهرهٔ آوارگان دنياييم
من و تو شاهد مرگ بنفشهها بوديم
كسی كه هيچ نديده بهار را ماييم
ببين چگونه به ما خيرهخيره میخندند
من و تو... آه من و تو، چقدر رسواييم
#مرتضی_اميری_اسفندقه
نظم داشته باش.... - @mer30tv.mp3
5.63M
صبح 17 اردیبهشت
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
زخم هایم را موثر نیست درمان های شهر
تازگی ها درد دارد،درد انسان های شهر
خوب دقت کن که شاید قبل از اینها مُرده ام
بارها بعد از جدایی،زیر باران های شهر
من که در فال تو ام؛اما...نمیدانم چرا؟
اشتیاقی نیست دیگر توی فنجان های شهر
دوست میدارم تو و این جُرم را حتی اگر
باز اعدامم کنی نزدیک میدان های شهر
بعد تو دیگر برایم هیچ دلگرمی نداشت
کافه های خاطراتت در زمستان های شهر
آن قَدَر گشتم تو را در شهر که این روزها
میشود همنام ما اسم خیابان های شهر
سخت بی معنیست آزادی که نام تو هنوز
مانده در دیوارهای کل زندان های شهر
#مینا_بیگ_زاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky