eitaa logo
کلبه ی شعر
2.1هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
27 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
796.9K
دلم برای تو و شعرِ تازه‌ات تنگ است دلم هواییِ آن لهجهٔ خوش‌آهنگ است... من از خودم، به دلم می‏گریزم آری من منی‌که‌عقل‌و دلم‌سال‏هاست‌در جنگ است... قبا به قدِ من ای عقلِ پابرهنه مدوز برای قامتِ ما،‏این لباس‏ها تنگ است... برای متهمانِ ردیفِ اول عشق قبولِ مصلحت‏ اندیشی و خرد ننگ است... هنوز پرسه زدن در نگاهِ او خوب است هنوز سادگیِ چشمِ یار،‏خوش‏رنگ است... چه دیر می‏گذرد لحظه‌های آمدنش همیشه عقربهٔ انتظارها لنگ است... خوانش،،، 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است !؟ یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دلم برای تو و شعر تازه ‏ات تنگ است دلم هوایی آن لهجه خوش ‏آهنگ است من از خودم، به دلم می‏گریزم آری من منی که عقل و دلم سال‏هاست در جنگ است قبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوز برای قامت ما،‏این لباس‏ها تنگ است برای متهمان ردیف اول عشق قبول مصلحت‏ اندیشی و خرد ننگ است هنوز پرسه زدن در نگاه او خوب است هنوز سادگی چشم یار،‏خوش‏رنگ است چه دیر می‏گذرد لحظه ‏های آمدنش همیشه عقربه انتظارها لنگ است 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نتیجه‌یِ همه‌یِ استخاره‌ها خیر است اگر به نیّت تو وا شوند قرآن‌ها... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه مهر نورزد دلم به ساحت تو؟ تویی که مهر به هر  مهربانی می آموزی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
حس کردنی‌ست قصه‌ی عشقم نه گفتنی ای قاصر از حکایت حسنت بیان من... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دوباره می نویسمت ‌ کنارِ بیت آخرم وچکه چکه می چکم‌ ،به سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای ‌ و من غریق مست شب دوباره تو ‌ ،دوباره من‌ ، شناوری ،شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک‌ میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی‌ کمی عجیب میرسد خودم قفس خریده ام برای این کبوترم شبی بخواب دیدمت‌ میانِ تنگِ کوچه ها قدم زنان قدم زنان‌‌ تو را به خانه می برم غزل بخواب می رودبه انتها رسیده ام تمام من چکیده شدکنارِ بیت آخرم ... ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم که تو از هر چه که دم میزدی آن دم خوش بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم  لَختی حریف لحظه های غربتت باشم ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم تاب آوری تا آسمان روی دوشت را من هم ستونی در کنار قامتت باشم  از گوشه ای راهی نشان من بده، بگذر تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت با شعله واری در خمود خلوتت باشم زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است وقت است تا پایانِ فصل عزلتت باشم صورتگرِ چشمان غمگین تو خواهم بود بگذار همچون آینه در خدمتت باشم در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد معشوق من! بگذار زنگ ساعتت باشم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دوباره می نویسمت ‌ کنارِ بیت آخرم وچکه چکه می چکم‌ ،به سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای ‌ و من غریق مست شب دوباره تو ‌ ،دوباره من‌ ، شناوری ،شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک‌ میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی‌ کمی عجیب میرسد خودم قفس خریده ام برای این کبوترم شبی بخواب دیدمت‌ میانِ تنگِ کوچه ها قدم زنان قدم زنان‌‌ تو را به خانه می برم غزل بخواب می رودبه انتها رسیده ام تمام من چکیده شدکنارِ بیت آخرم ... ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
من شاعرم! خوش می زنم، ازعشق و از مستی رقم امابه چشمانت قسم، چشم تو خوش ترمی زند من می شناسم پنجه را‌ این تک نواز‌ آشنا عشق است هر چند این نوا، با ساز دیگر می زند 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
رَهِ زندگی نشان دِه، به کسی که مُرده در من که حیات بی تو راهی، به حریم او ندارد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را تیغیم و نمی‌بریم، ابریم و نمی‌باریم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
منگر چنین به چشمم، ای چشم آهوانه ترسم قرار و صبرم برخیزد از میانه ترسم به نام بوسه غارت کنم لبت را با عذر بی‌قراری، این بهترین بهانه ترسم بسوزد آخر همراه من تو را نیز این آتشی که از شوق در من کشد زبانه چون شب شود، از این دست اندیشه‌ای مدام است در بر کشیدنت مست، ای خواهش شبانه ای رجعت جوانی، در نیمه‌راه عمرم بر شاخهٔ خزانم ناگه زده جوانه ای بخت ناخوش من، شبرنگ سرکش من رام نوازش تو، بی‌ تیغ و تازیانه ای مُرده در وجودم با تو هراس طوفان ای معنی رهایی، ای ساحل، ای کرانه جانم پُر از سرودی‌ست کز چنگ تو تراود ای شور، ای ترنم، ای شعر، ای ترانه 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است یک صندلی برای نشستن کنار تو 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بی تو بودن سر به سر آوارگی است بی تو ماندن، عینِ غُربت‌وارگی است چیستم من بی تو؟ بی تو من کی‌ام؟ کوچه‌ی بی عابرِ تنهایی‌ام خانه‌یِ تا قلبِ ویران رفته‌ام باغِ از یادِ بهاران رفته‌ام بی تو من اندوهناکِ غُربتم بی تو، من دردم، دریغم، حسرتم... ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار ! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من ! نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
عشقت آموخت به من رمزِ پریشانی را چون نسیم از غمِ تو بی سر و سامانی را بوی پیراهنی ای باد بیاور! ور نه غمِ یوسف بکشد عاشقِ کنعانی را دور از چاکِ گریبانِ تو آموخت به من گلِ من غنچه‌صفت سر به گریبانی را آه از این درد که زندانِ قفس خواهد کشت مرغِ خو کرده به پروازِ گلستانی را لیلیِ من! غمِ عشقِ تو بنازم که کِشی به خیابانِ جنون، قیسِ بیابانی را اینک آن طُرفه‌شقایق دلِ من، کز سوزش داغ بر دل بنهد لاله‌ی نُعمانی را همه باغِ دلم آثارِ خزان دارد، کو آن که سامان بدهد این همه ویرانی را؟! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ آسمان ابری است! از آفاق چشمانم بپرس ابر بارانی است از اشکهای چو بارانم بپرس کشتی دل در کف ِ امواج غم خواهد شکست نکتـه را از سینه ی سرشار طوفانم بپـرس در همـه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست آنچـه را می گویم از آیینه ی جانم بپـرس آتـش عشقت به خاکستر بدل کـرد آخرم گـر نداری باور از دنیای ویـرانم بپرس پـرده در پرده همه خنیانگـر عشق توام شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس در شب هجـر تو می سوزد چراغ هستی ام آتش جان مــرا از شعـر سوزانم بپرس جــز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت باری از او گــر نپرسی از شبستانم بپرس چون شفق از گریه چشمانم به مـوج خون نشست چند و چـون را اینک از آفاق چشـمانم بپرس   ‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چه گوشواره‌ای‌ از بوسه‌های من خوش‌تر؟ که دانه‌دانه نشینَد به لاله‌ی گوشَت... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چنان گرفته تو را بازوانِ پیچکی‌ام که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام! نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین که می‌شناسمت از خواب‌های کودکی‌ام عروس‌وارِ خیالِ منی که آمده‌ای دوباره باز به مهمانیِ عروسکی‌ام همین نه بانوی شعرِ منی، که مدحتِ تو به گوش می‌رسد از بانگِ چنگِ رودکی‌ام نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود به یک اشاره‌ی تو روحِ بادبادکی‌ام چه برکه‌ای تو که تا آب آبی است در آن شناور است همه تار و پودِ جلبکی‌ام؟! به خونِ خویش شوم آبروی عشق آری اگر مدد برساند سرشتِ بابکی‌ام کنارِ تو نفسی با فراغِ دل بکشم اگر امان بدهد سرنوشتِ بختکی‌ام. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که ديگران گذرانند و ماندگار تویی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به همان سادگی که کلاغ سالخورده با نخستین سوت قطار سقف واگن متروک را ترک می‌گوید دل، دیگر در جای خود نیست به همین سادگی! ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پای در ره که نهادید افقِ تاری بود شب در اندیشه‌ی تثبیت سیه‌کاری بود باده‌ی خاص کشیدید و به میخانه‌ی عشق مستی سرخ شما غایت هشیاری بود خواب خوش باد شما را که در آن هنگامه خواب خونین شما آیت بیداری بود خم نشد قامت رعنای شما بر اثرش بختک زلزله هرچند که آواری بود شرممان باد که تا ساعت آن واقعه نیز چشم‌مان دوخته بر ساعت دیواری بود جایتان سبز که با خون خود امضا کردید پای آن نامه که منشور وفاداری بود قصه‌ای بیش نبود آنچه سرودید از عشق لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود ای شمایان که‌خروشانِ کفن‌پوشانید! ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود! در رگ ما که خموشان سیه‌پوشانیم کاشکی قطره‌ای از خون شما جاری بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک شعر تازه دارم، شعری برای دیوار شعری برای بختک، شعری برای آوار تا این غبار می‌مرد، یک‌بار تا همیشه باید که می‌نوشتم، شعری برای رگبار این شهرواره زنده است، اما بر آن مسلط روحی شبیه چیزی،‌ چیزی شبیه مردار چیزی شبیه لعنت،‌ چیزی شبیه نفرین چیزی شبیه نکبت،‌ چیزی شبیه ادبار در بین خواب و مرداب، چشم و دهان گشوده است گمراهه‌های باطل، بن‌بست‌های انکار تا مرز بی‌نهایت، تصویر خستگی را تکرار می‌کنند این،‌ آیینه‌های بیمار عشقت هوای تازه است، در این قفس که دارد هر دفعه بوی تعلیق، هر لحظه رنگ تکرار از عشق اگر نگیرم،‌ جان دوباره،‌ من نیز حل می‌شوم در اینان این جِرم‌های بیزار بوی تو دارد این باد، وز هفت برج و بارو خواهد گذشت تا من، همچون نسیم عیّار 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky