eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
بی تو بودن سر به سر آوارگی است بی تو ماندن، عینِ غُربت‌وارگی است چیستم من بی تو؟ بی تو من کی‌ام؟ کوچه‌ی بی عابرِ تنهایی‌ام خانه‌یِ تا قلبِ ویران رفته‌ام باغِ از یادِ بهاران رفته‌ام بی تو من اندوهناکِ غُربتم بی تو، من دردم، دریغم، حسرتم... ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار ! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من ! نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
عشقت آموخت به من رمزِ پریشانی را چون نسیم از غمِ تو بی سر و سامانی را بوی پیراهنی ای باد بیاور! ور نه غمِ یوسف بکشد عاشقِ کنعانی را دور از چاکِ گریبانِ تو آموخت به من گلِ من غنچه‌صفت سر به گریبانی را آه از این درد که زندانِ قفس خواهد کشت مرغِ خو کرده به پروازِ گلستانی را لیلیِ من! غمِ عشقِ تو بنازم که کِشی به خیابانِ جنون، قیسِ بیابانی را اینک آن طُرفه‌شقایق دلِ من، کز سوزش داغ بر دل بنهد لاله‌ی نُعمانی را همه باغِ دلم آثارِ خزان دارد، کو آن که سامان بدهد این همه ویرانی را؟! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ آسمان ابری است! از آفاق چشمانم بپرس ابر بارانی است از اشکهای چو بارانم بپرس کشتی دل در کف ِ امواج غم خواهد شکست نکتـه را از سینه ی سرشار طوفانم بپـرس در همـه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست آنچـه را می گویم از آیینه ی جانم بپـرس آتـش عشقت به خاکستر بدل کـرد آخرم گـر نداری باور از دنیای ویـرانم بپرس پـرده در پرده همه خنیانگـر عشق توام شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس در شب هجـر تو می سوزد چراغ هستی ام آتش جان مــرا از شعـر سوزانم بپرس جــز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت باری از او گــر نپرسی از شبستانم بپرس چون شفق از گریه چشمانم به مـوج خون نشست چند و چـون را اینک از آفاق چشـمانم بپرس   ‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چه گوشواره‌ای‌ از بوسه‌های من خوش‌تر؟ که دانه‌دانه نشینَد به لاله‌ی گوشَت... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
چنان گرفته تو را بازوانِ پیچکی‌ام که گویی از تو جدا نه، که با تو من یکی‌ام! نه آشنایی‌ام امروزی است با تو همین که می‌شناسمت از خواب‌های کودکی‌ام عروس‌وارِ خیالِ منی که آمده‌ای دوباره باز به مهمانیِ عروسکی‌ام همین نه بانوی شعرِ منی، که مدحتِ تو به گوش می‌رسد از بانگِ چنگِ رودکی‌ام نسیم و نخ بده از خاک تا رها بشود به یک اشاره‌ی تو روحِ بادبادکی‌ام چه برکه‌ای تو که تا آب آبی است در آن شناور است همه تار و پودِ جلبکی‌ام؟! به خونِ خویش شوم آبروی عشق آری اگر مدد برساند سرشتِ بابکی‌ام کنارِ تو نفسی با فراغِ دل بکشم اگر امان بدهد سرنوشتِ بختکی‌ام. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که ديگران گذرانند و ماندگار تویی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
به همان سادگی که کلاغ سالخورده با نخستین سوت قطار سقف واگن متروک را ترک می‌گوید دل، دیگر در جای خود نیست به همین سادگی! ‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
پای در ره که نهادید افقِ تاری بود شب در اندیشه‌ی تثبیت سیه‌کاری بود باده‌ی خاص کشیدید و به میخانه‌ی عشق مستی سرخ شما غایت هشیاری بود خواب خوش باد شما را که در آن هنگامه خواب خونین شما آیت بیداری بود خم نشد قامت رعنای شما بر اثرش بختک زلزله هرچند که آواری بود شرممان باد که تا ساعت آن واقعه نیز چشم‌مان دوخته بر ساعت دیواری بود جایتان سبز که با خون خود امضا کردید پای آن نامه که منشور وفاداری بود قصه‌ای بیش نبود آنچه سرودید از عشق لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود ای شمایان که‌خروشانِ کفن‌پوشانید! ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود! در رگ ما که خموشان سیه‌پوشانیم کاشکی قطره‌ای از خون شما جاری بود 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک شعر تازه دارم، شعری برای دیوار شعری برای بختک، شعری برای آوار تا این غبار می‌مرد، یک‌بار تا همیشه باید که می‌نوشتم، شعری برای رگبار این شهرواره زنده است، اما بر آن مسلط روحی شبیه چیزی،‌ چیزی شبیه مردار چیزی شبیه لعنت،‌ چیزی شبیه نفرین چیزی شبیه نکبت،‌ چیزی شبیه ادبار در بین خواب و مرداب، چشم و دهان گشوده است گمراهه‌های باطل، بن‌بست‌های انکار تا مرز بی‌نهایت، تصویر خستگی را تکرار می‌کنند این،‌ آیینه‌های بیمار عشقت هوای تازه است، در این قفس که دارد هر دفعه بوی تعلیق، هر لحظه رنگ تکرار از عشق اگر نگیرم،‌ جان دوباره،‌ من نیز حل می‌شوم در اینان این جِرم‌های بیزار بوی تو دارد این باد، وز هفت برج و بارو خواهد گذشت تا من، همچون نسیم عیّار 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟ زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟ با شما طی‌‏ کرده‌‏ام راه درازی را خسته هستم خسته آیا می‌‏شناسیدم؟ راه ششصد ساله‌‏ای از دفتر حافظ تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟ این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟ می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم اینچنین بیگانه از من رو مگردانید در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم! من همان دریایتان ای رهروان عشق رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم اصل من بودم, بهانه بود و فرعی بود عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟ در کف فرهاد تیشه من نهادم، من! من بریدم بیستون را می‌شناسیدم مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم من همانم، مهربان سال‌‏های دور رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky