eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
30 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 حضرتِ زینبِ کُبری-سلامُ الله علیها همین که زینبِ کبری زِکربلا بــگذشت       هـزار جـامِ بلا فرق تا به پـــا بگذشت زِدستِ شمر شدآسوده لیک بادلِ تنگ       میــان سنگِ ملامت زِ نینــوا بگذشت به سویِ شهرِ ستم،تشنه می کشیدندش       خــدا گواه به دُختِ علی چِها بگذشت قدِ چو سرو ، بلندش صنوبریـن شده بود       ز بس جُدا ز پیِ آن ز سَر جُدا بگذشت به داغِ هجـــرِ خود افـزود داغِ آینــه ها زِشهرِخنجر و خون،معدنِ وفا بگذشت اَنیــسِ پیکِ خدا از کنارِسنگ و محـَـن        به کوله بارِ پُرازهمّـت و دعا بگذشت غبارِ حادثه ها را شکســـت هیبـتِ نـور       عزیزِخاتَمِ دین ازجهــان ، رها بگذشت چه جای چشمه زمزم که رفت ساقیِ عشق       صدای آبِ حیـات از کنــارِ ما بگذشت علی دوبـار به یـادِ حسین تشنـــه لبش        به آه و نالــه زِصحرای کربلا بگذشت رُقیّه چون به طَبَق دیـد آن مُبـارک  سَــر        صدای ناله اش از عَرشِ کبریا بگذشت دوباره،نالــه ی زینـب بـه همــرهِ اُسـَـرا   به‌ یادِلاله ی خونین زِماسِوابگذشت خوش آن دلی که«جهاندیده»آشنای خداست       که ازجهانِ فنا پاک و بی ریا بگذشت 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سختی ها (ام المصائب) زینب کبری (س)، کسی که با رنج متولد شد و با داغ متوفی نوه ی گرانقدر پیمبر خدا،دختر حیدر کرار،مولای دوجهان امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام وبی بی دوعالم حضرت فا طمه ی زهرا سلام الله علیها،اسوه ی صبرو ایثار،خواهر سید الشهدا،مظلوم کربلا امام حسین علیه السلام. پرستار و سرپرست اسرای کربلا... کسی که درد ورنج وبی رحمی را با تارو پود وجودش حس کرده بود...کسی که برای رسوایی یزید ترسی به دل راه نداد وبا ایراد خطبه های دندان شکن،تاج وتخت یزیدیان را در هم شکست. زینب کسی بود که پهلو ی شکسته ی مادر را با دستهای کوچکش لمس کرده بود. فرق شکافته ی پدر را با جانش مرهم گذاشته بود؛ و سربریده ی برادر در مجلس یزیدیان را به سینه گرفته بود. صدای خورد شدن تک تک استخوانهایش را شنیده بود. اما خودش را سر پا نگه داشته بود.وزینب کسی بود که مصیبت ها وشکنجه های بعداز حادثه ی کربلا را در اسارت تاب آورده وعین یک مرد شجاعت و شهامت خود را به جهانیان ثابت کرد... سالروز وفات شیر زن شیعه، حضرت زینب کبری (س) نمونه بانوی خاندان علوی را به تمامی شیعیان تسلیت عرض می کنم.🖤 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
اگر روی چو ماه او مرا قسمت شود، روزی ز روی او برآید مهر و از وصلش برآید کام 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دورانِ یزید که ظُلم و ظُلمت شب بود گُلدُختِ علی(ع) فروغِ صدکوکب بود پُر جاذبه ، کوهِ صبر در کاخِ ستم رُسواگرِ چهره ی یزید، زینب(س)بود ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌷در کربُبلا بوده وفادارِ حسین (ع) همراهِ دلاور و هوادارِ حسین (ع) با آن همه رنج و زخم و سختی، زینب بوده همه وقت یار و غمخوارِحسین(ع) . 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنم تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم.. 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
کوفه یادش مانده آنروزی که می لرزاندی اش ای که دشمن را به شام از خطبه ات ترساندی اش ای زبانت ذوالفقارو خطبه ات دشمن شکن ای یدالله فوق ایدیهم به هنگام سخن گشت با هنگامه ات برپا بساط شورو شین دشمنان گفتند علی آمد به یاری حسین جملگی گفتند این ناطق که نورش منجلی است یاعلی باشد و یا خود نطق گویای علی است آینه در آینه نام علی تکثیر شد نام حیدر در جهان با نطق ات عالمگیر شد کاخ ظلم از خطبه ات بر روی خصم آوار شد چون به شام و کوفه زینب حیدر کرار شد گر چه می پنداشتند،حیدر نمی خواند نماز جملگی با خطبه ات گفتند علی باشد نماز سر درون تشت زر با خون سرخ این را نگاشت مارایتُ گفتن تو کم ز زیبائی نداشت زینبا ای ابتدا و انتهای شهر عشق جان ما بادا فدایت ، شاه بانوی دمشق 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مقاوم ماندی وآخر جهان زور تسلیم تو شد باریکه غزه! 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🎬: مرد جوان نگاهی به افق و اشعه های زیبای خورشید انداخت و ادامه داد : آری، به گوش یهودیان مکه رسیده بود که عبدالله عازم سفر است ، پس بهتر دیدند که در همین سفر به نحوی او را مسموم و از بین ببرند تا او‌ که هنوز مجرد بود ،بدون اینکه نسلی از ایشان پا بگیرد ، از دنیا برود. اما غافل از این بودن که چند روز قبل از سفر ، عبدالمطلب که عمق کینهٔ یهودیان را می دانست ، دختر عفیفه و نجیبه و خدا پرست برای عبدالله عقد کرده بود و عبدالله ،آن داماد پنهانی ، تازه از حجله درآمده و عازم سفر است. عبدالله در آن سفر به طرز مرموزی کشته شد و وقتی خبر به یهودیان رسید ، از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند، اما دیری نپایید که دوباره منجمان یهود خبر دادند که نطفهٔ آخرین فرستاده خدا بسته شد و از صلب عبدالله هم هست . و آنزمان این خناثان دوران تازه متوجه شدند که عبدالمطلب عروسی به خانه آورده به نام آمنه، پس با تمام توان ،خانه عبدالمطلب و عروس بیوه را زیر نظر گرفتند تا لااقل در هنگام تولد پیامبر ،به نوعی او را بربایند و از بین ببرند ... اما فراموش کرده بودند که براستی بالاترین دست ها ،دست خداوند یکتاست و او خود مراقب بهترین بنده اش خواهد بود. محمد به دنیا آمد و رشد کرد و با حمایت پروردگارش از کمند حیله های یهود جان سالم بدر برد. پیامبر هنوز کودک بود و طعم شیرین مادر داشتن را نچشیده بود که مادرش آمنه را از دست داد و گویا تقدیر خداوند بود که پیامبرش را با انواع سختی ها آبدیده نماید. محمد جوانی بلند بالا و زیبا شده بود و بعد از مرگ عبدالمطلب پدر بزرگش، حضانتش به سفارش پدر بزرگ به عمویش ابوطالب سپرده شد و تحت نظر ایشان بزرگ شد و قد کشید و در جوانی شغل بازرگانی را پیشه نمود ، بانوی بزرگوار و متدینی به نام خدیجه که جزء اعیان و اشراف آن زمان بود ، ثروتش را در اختیار محمد قرار داد تا با آن تجارت کند و انگار تقدیر خداوند بود تا محمد به این شغل درآید تا در این بین ، خدیجه محو امانت داری محمد و محمد غرق دینداری خدیجه شود و ازدواجی بس میمون و مبارک شکل گیرد... و اینچنین شد که یکی از ثروتمندترین زنان عرب، زنی جوان و زیبا و پرهیزکار به عقد بهترین بندهٔ خدا در روی زمین درآمد و این رشک دیگران را برانگیخت... ....🌷 🖍به قلم :ط_حسینی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🎬: سرباز جوان لختی ساکت ماند و میمونه دل در سینه اش به تپشی سخت افتاده بود برای شنیدن ادامهٔ داستان و برای همین گفت : دیگر چه شد؟ باز هم بگو از محمد و از علی... سرباز جوان نفسش را آرام بیرون داد و نگاهی به پردهٔ محمل انداخت و لبخندی روی لبش نشست ، او خوشحال بود که همسفر چنین فرشتهٔ زیبایی شده و خوشحال تر بود که این دخترک به علائق او ، علاقه دارد ، پس اینچنین ادامه داد: ماه رجب بود و در شبی تاریک ، زنی هراسان کوچه پس کوچه های مکه را می پیمود ، ناگاه دردی در وجودش پیچید که از شدت آن درد، کودک درون شکمش ،شروع به حرکت نمود. درد ، لحظه به لحظه بیشتر میشد ، ناگاه آن زن چشم باز کرد و متوجه شد مسیر رسیدن به کعبه را پیموده، همانطور که دست به کمر داشت و لباسش را در دهان برده بود تا از شدت درد صدایش بیرون نیاید ،نزدیک کعبه شد و بر پردهٔ آن چنگ انداخت و آرام زیر لب زمزمه کرد : ای خدای کعبه، ای خدای ابراهیم نبی ، ای خدای نادیده ، به فریادم برس...گمانم موقع وضع حملم است و چه کنم منِ بینوا در این تاریکی شب و تنهایی که گرفتارش شدم. در این هنگام دردی شدیدتر در جانش پیچید ،چون احساس می کرد ،وقت به دنیا آمدن کودکش است ، خواست از حریم خانهٔ خدا دور شود ،آرام پرده کعبه را رها کرد و می خواست از آنجا دور شود ، ناگاه با صدای شکسته شدن چیزی به عقب برگشت... از آنچه که میدید شگفت زده شده بود، براستی که دیوار کعبه از هم شکافته شده بود و فرشته ای زیبا و نورانی او را به داخل کعبه فرا می خواند : یا فاطمه بنت اسد ، داخل شو... فاطمه داخل خانهٔ خدا شد و دیوار کعبه به هم آمد. صبح زود اهالی مکه ، مشرکان و بت پرستان، دور خانهٔ خدا جمع شدند و همگان از تَرَکی که خانهٔ بزرگ و مستحکم کعبه ،برداشته بود ، شگفت زده شده بودند و هر یک به دنبال جواب این سؤال بود : براستی چه اتفاق افتاده و چرا دیوار کعبه اینچنین شده؟ در این میان ابوطالب جلو آمد و امر نمود قفل درب کعبه را باز کنند... درب باز شد و زمانی که فاطمه بنت اسد ،همسر ابوطالب با کودکی در آغوشش که به زیبایی آفتاب بود ، از آنجا بیرون آمد، تعجب جمع بیشتر شد و وقتی که از علت حضور ایشان سؤال کردند و فاطمه واقعه را گفت هرکس سر درگوش دیگری برد و چیزی زمزمه نمود... و ابو طالب از داشتن چنین فرزندی خوشحال بود و با خود فکر می کرد : بی شک ارزش این فرزند که متولد کعبه بود از عیسی مسیح نیز بالاتر است ،چرا که وقتی حضرت مریم علیها السلام ، درد زایمان بر او مستولی شد ، به ایشان امر شد که از حریم قدس که خانهٔ خدا بود بیرون رود و فرزندش را درصحرا به دنیا آورد ولی در اینجا برعکس شده بود و دیوار کعبه به یمن ورود این کودک از هم شکافته شده بود تا «علی» قدم به این دنیا نهد.... ...🌷 🖍به قلم :ط_حسینی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky