وابسته ی چشمت شده احوال دل من
هم علت لبخندی و هم علت آهم
#طاهره_اباذری_هریس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ایکاش بهانه ای شود دستانم
آغاز ترانه ای شود دستانم
بگذار که لایِ دشتِ موهات گُلم
دندانه ی شانه ای شود دستانم
#نوروز_رمضانی
✅️عضوکانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریهی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانهام دوباره شکست
دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت
نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست
صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت
زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر
نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت
امید عافیتم بود روزگار نخواست
قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت
زهی بخیل ستمگر که هرچه داد به من
به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت
چو دود بی سروسامان شدم که برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت
چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت
ازین سموم نفسکش که در جوانه گرفت
دل گرفتهی من همچو ابر بارانی
گشایشی مگر از گریهی شبانه گرفت
#هوشنگ_ابتهاج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نشد هرگز در آغوشت
شَوَم در وقتِ بیداری
خودت کاری کن و تنها
به خوابِ من بیا امشب
#حمیدرضا_آبروان
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌷 داستان 🌷
چوپانی عادت داشت در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه با استفاده از آنها آتش درست میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است، سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود، شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی، پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبهایی ڪہ دلمون
بہ آدمای دورمون گرمه
شبهایی کہ قلبمون یہ جورہ خوبے میتپه
شبهایے که بی دلیل حالمون خوبہ
بیشتر از همیشہ
خدارو شکر ڪنیم
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چه دلنشین 🍏
است روزی که🍏
بامهربانی آغازشـود🍏
پنـجـره ی دلـت را 🍏
رو به خوشبختی باز کن🍏
عشق را به قلبت دعوت کن🍏
و نفس بکش هـوای مـهربانی را🍏
پنجشنبه تـون شـاد و پـر خـاطره🍏
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز نشاط
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم
ماتی خود ز تو
در بازی اول دیدم ...
#محتشم_کاشانی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
«غزه»
غزه و آه و دود
سر کودک، خونین
دل پدر، غمدیده
دل مادر، داغدار
ای دشمن صیهون!
بی رحم وخونخواری
نسل کشی قهاری
بشنو ندای حسین« ع»
اگر دین ندارید
لااقل آزاده مرد باشید
کو مروت؟
کو اصالت؟
بترسید...
بلرزید...
خانهای ساختهاید
بنیادش همه خون
همه آه مادر
همه ناله...
همه آتش...
بنیادتان بر باد است
#ساره_ثریا_کریمی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
باردیگر گر فرودآرد سری با ماجوانی
داستانها دارم ازبیداد پیری باجوانی
تابه روی چشم سنگین عینک پیری نهادم
مینمایدمحو و روشن چون یکی رؤیاجوانی
#شهریارجان
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
عاشقی اتفاق خوبی نیست
عاقبت اتفاق می افتد
مثل سیبی که بر زمین افتاد
لرزه بر جان باغ می افتد
آمدی انعکاس نورت را
در هیاهوی خانه چرخاندی
تابشت عامدانه باعث شد
اعتبار ازچراغ می افتد
باغبان در سرش مترسک بود
در تنش پاره های جان کندن
اضطرابی گرفته مزرعه را
در مسیرش کلاغ می افتد
ماه کامل نفس نفس می زد
آسمان در تنش به رقص آمد
با تپش های قلب خود حس کرد
باز هم در محاق می افتد
هر چه با خود به جنگ دل بروی
دست آخر شکست خواهی خورد
تا ابد هر چه بین مان باشد
طبق قانون فراق می افتد
دست من نیست پای رفتن من
تا دلیلی دوباره برخیزد
در موازات نور چرخیدی
سایه ات بر اتاق می افتد
عاشقی حال ناخوشایندی ست
در دلت تا همیشه آشوب است
گرم دنیای ساده ات هستی
عاشقی اتفاق می افتد
#نیلوفر_نعمتی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
-1408164096_-2072909245.mp3
8.87M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙 میثم_ابراهیمی
🎼 نوازش❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پریشان بودن و دلواپسیها غم مخور
رودها را بیقراری سمتِ دریا میبَرَد
#حمیدرضا_آبروان
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت
دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
وقتیکه مستم با شراب یادت ای دوست!
دیگر چرا منّتکش میخانه باشم؟
#زینب_نجفی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#پنجشنبه است و ياد درگذشتگان🌷
🌸 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌸
🙏 التماس دعا 🙏
🍃🌸با ذکر صلوات و فاتحه یادی کنیم از عزیزانی که با ما زیستند و اکنون در کنارمان نیستند 🌸🍃
🌸گرامی باد یاد عزیزانی کـه
🌿در بین ما نیستند اما دعایشان
🌸یادشـان خاطرشان با ماست
🌿خدایـا ؛ جایگاه آنها را بهشت
🌸همنشین خوبانت قرارده
🌿الــــهــــی آمــــیـــن🤲
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خاک من گِل شود و گُل شکفد از گِل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
#حضرت_مولانا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
حالم امروز شبیه
هیچکس حتّی خودم نیست
اینکه در آئینه می بینم
برایم محترم نیست...
#مهدی_ملک
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی اباعبدالله الحسین علیه السلام
التماس دعا🙏
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بهتر از دختر ، خدا مخلوق در عالم ندارد
هر که دارد دختری الحق که دیگر غم ندارد
آنچنان شیرین بود دختر برای والدینش
شهد او را تا ابد خرمای ناب بم ندارد
#عاصی
✅️ عضو کانال
👈سرباز ارتشی که بعد از یک ماه برای اولین بار دخترشو دیده😍
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🌷چکمه مهربانی🌷
در یکی از دهکدههای ترکیه ، دانشآموزی یک جفت چکمه پلاستیکی از معلمش هدیه میگیرد.
معلم از دانشآموزان میخواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود یک انشا بنویسند و قول میدهد که به بهترین انشا جایزه بدهد.
همه بچهها، انشای خود را مینویسند و معلم بعد از خواندن آنها، از آنجا که همه انشاها را زیبا مییابد نمیتواند یکی را انتخاب کند؛ سپس تصمیم میگیرد به قید قرعه، برندهی جائزه که این کفشها بوده را مشخص کند!
معلم از دانشآموزان میخواهد اسامی خود را داخل چکمه بگذارند، تا او یک اسم را بیرون بکشد
همین که میخواست اسم را بخواند همه بچهها دست میزنند! و معلم با صدای بلند اسم "عایشه" (بچهای که در عکس دیده ) را میخواند.
معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح میداد اشک ریخت و چنین ادامه داد
وقتی بقیه اسمها را نگاه کردم متوجه شدم تمام بچهها فقط اسم عایشه فقیرترین بچه کلاس را نوشته بودند
کودکان مهربانترند
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky