🌹🌹🌹🌹
لب ما و قصـه ی زلف تو ، چه توهّمی ! چه حکایتی !
تو و سر زدن به خیال ما ، چه ترحّمی ! چه سخاوتی !
به نماز صبح و شبت سلام ! و به نور در نَسَبت سلام !
و به خال کنج لبت ســــلام ! که نشسته با چه ملاحتی !
وســـــط « الست بربکم » ، شـــده ایم در نظـــر تــو گُـم
دل ما پیــــــاله ، لب تـو خُـــــم ، زده ایــم جــــــام ولایتـی
به جمــــال ، وارث کوثــــری ، به خــــدا حسین مکرری
به روایتـی خود حیـــدری ، چه شبــاهتی ! چه اصـالتی !
« بلغ العُلی به کمالِ » تو ، « کشف الدُجی به جمال » تو
به تـو و قشنگی خــــــال تو ، صلوات هـــر دم و ســــاعتی
شده پر دو چشم تو در ازل ، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غــزل ، که چنین گرفته حلاوتی !
تـو کـه آینــه ، تـو که آیتــی ، تـو کـه آبــــــروی عبــادتی
تـو کـه با دل همـــــه راحتی ، تـو قیـــــام کن کـه قیــامتی
زد اگــر کسی درِ خانه ات ، دل مـاست کــرده بهانه ات
کـه به جستجوی نشـانه ات ، ز سحـــر شنیــده بشـارتی
غــــــزلم اگــــر تو بســـازیم ، و نـــی ام اگــــر بنــوازیم
به نسیـــــم یــاد تو راضیـــم ، نه گلایــه ای نه شکــایتی
نه ، مرا نبین ، رصدم نکن ، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیـــــــا و ردم نکــن ، تـو کـه از تبــــار کــرامتـی
#قاسم_صرافان
@shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺
این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
وقتی سرودیم از پرِ پروانه، باید
منظومه را با خطّ خاکستر بخوانیم
رازی نهان کردند در خاموشی شمع
تا از زبان شعلۀ آخر بخوانیم
چون شاهنامه آخرش زیباست، امّا
بگذار تا این قصّه را از سر بخوانیم
پای قلم با «سهروردی» خون بریزیم
اشراق را در مشرق باور بخوانیم
همراه رگهای «شهید اوّل» این بار
این درسها را با حروفی تَر بخوانیم
با جوشش خون «شهید ثانی» از دل
احساس شرح «لمعه» را از بر بخوانیم
با «شیخ فضلالله نوری»، بر سرِ دار
از فتنههای زیر خاکستر بخوانیم
مثل «مدرّس» بیهراس از خشم خانها
شرح ستم را، بر سرِ منبر بخوانیم
چون در دل هر ذرّه خورشیدیست، بگذار
این قصّه را امروز «روشن»تر بخوانیم
سرفصل پایاننامههای عاشقی را
در برگ سرخ لالهای پرپر بخوانیم
حالا که خون با جوهر و دفتر درآمیخت
باید پس از این، میز را سنگر بخوانیم
پیغام شورانگیز خون یک پدر را
از چهرۀ معصوم یک دختر بخوانیم
انوار دانش در ثریّا هم که باشد
آن را به عشق آل پیغمبر بخوانیم
این شعر یک منظومه غیرت بود، بگذار
این بیت را همراه با رهبر بخوانیم:
شِعبابیطالب سر آمد، باید اینبار
با یاعلی از بدر و از خیبر بخوانیم
#قاسم_صرافان
#شهدای_جهاد_علمی
@shaeranehowzavi
لب ما و قصهی زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی
به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی
به جمال، وارث کوثری، به خدا! محمدِ دیگری
به روایتی، خودِ حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی
«بلغ العُلی به کمالِ» تو، «کشف الدُجی به جمال» تو
به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی
شده پُر، دو چشم تو از ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته حلاوتی
تو که آینه، تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن، که قیامتی
زد اگر کسی در خانهات، دل ماست، کرده بهانهات
همه جا گرفته نشانهات، به چه حسرتی، به چه حالتی
غزلم اگر تو بسازییَم، و نِییَم اگر بنوازییَم
به نسیمِ یاد تو راضییَم، نه گلایهای، نه شکایتی
نه! مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت، بیا و ردم نکن، تو که از تبار کرامتی
#قاسم_صرافان
@shaeranehowzavi