هر که نگاه کرده آن،گنبد و بارگاه را
دمی نبرده از نظر،لذتِ آن نگاه را
آینه مات سیرتش،ماه اسیر صورتش
که هر طلوع می برد،آبروی پگاه را
کلاغم و میان این کبوتران نشسته ام
شکر که راه می دهد،این منِ روسیاه را
هزار بار خورده ام قسم که توبه نشکنم
هزار باره رفته ام مسیر اشتباه را
مستی من در آن حرم،چگونه می کشد قلم
کاهِ کنارِ کوه را،کوهِ کنارِ کاه را
سلسله الذهب بخوان،که با میِ ولایتش
درک کنیم مستی،قلعه ی لااله را
اگر که دست های او،دستِ مرا کنار زد
به دستِ خاک می دهم،عمرِ چنین تباه را
شعر پیاده میرود،از دلِ جاده می رود
باز به دوش می کشد،توشه ی اشک و آه را
به کربلا رسیده و،داغ عزیز دیده و
چند سر بریده و،کودک بی گناه را
چگونه حال و روز او،میان دشت بوده که
شکسته پشت شاه تا،دیده جناب ماه را
تمام دشت غرقِ خون،شقایق است واژگون
گرفته آهِ خواهرش ،دامنِ قتلگاه را
یا بن شبیب هم چنان،بگو برای شیعیان
رازِ شکوهمندِ آن،گنبدوبارگاه را...
#محمدمعین_پوریلان
#سلطان_علی_بن_موسی_الرضا
@shaeranehowzavi