eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ: ۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ ۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ ۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ ۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ ۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ ۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ ۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ … مطابق آمارها تعداد شهدای زن در دوران جنگ تحمیلی 6400 نفر اعلام شده است.
🌼حضرت زهرا(س): 🌹خدایا مرا در راهی خرج کن که مرا برای آن آفریدی... 🌹 💐«اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ»💐 📚مهج الدعوات1:139
شهادت مبارک برادر...🌹🌹🌹 شهادت هنر مردان خداست 🌹🌹🌹 ششمین سالگرد شهادت حاج محسن حاجی حسنی کارگر رو تسیلت میگوییم(بر همه ی دلدادگانشون)و خانواده محترم شهید عزیز. یادشون رو گرامی میداریم وبه روح بلند و اسمانی اش سلام و صلوات میفرستیم.
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه آهِ او شد خطبهء او روز دشمن شد سیاه قصهء کرب و بلا را دختری تغییر داد کاخ ها ویرانه شد ویرانه اش شد بارگاه
قابل توجه افرادی که جویای کار هستن: شرکتهای هلدینگ ستاد اجرایی در سه روز آینده با مدارک وتحصیلات جذب نیرو داره. به دوستان معرفی فرمایید تا گره از مشکل کسی باز شود موفق و سربلند باشید
🌟حواسمان باشد که چگونه قرآن می خوانیم🌟 شهید دستغیب در یک از سخنرانی هایشان حکایتی را بدین مضمون نقل می کردند: « سالها قبل در عالم رؤیا نامه اعمال شخصی را به دستش می دهند. در اوج ناباوری می بیند که از قرآن خواندن هایش خبری نیست. ناراحت می شود و می گوید: این همه ما در طول عمرمان قرآن خواندیم... اما نمی دانم چرا در نامه اعمالم ثبت نشده است. به وی می گویند: دلیل عدم ثبت قرائت قرآنت این است که تو در موقع تلاوت قرآن، ادب را رعایت نمی کردی و در حالت هایی قرآن می خواندی که به نوعی اهانت به قرآن تلقی می شد. به عنوان مثال قرآن را بدون وضو می خواندی، رو به قبله نبودی، پاهایت را در هنگام تلاوت دراز می کشیدی، وقتی به رختخواب می رفتی در حال دراز کش یادت می آمد که قرآن نخوانده ای و در همان حال بدون این که بنشینی شروع به قرائت قرآن می کردی... »
5_6199491378574003116.mp3
5.48M
📡 نواهنگ زیبای "مجازِ حقیقی" 📍روایت حاج حسین یکتا از شباهت های دفاع مقدس با نبرد جبهه فرهنگی در فضای مجازی برای دوستان خودتان بفرستید
اصلا رقیه جنس غمش فرق می کند حتی کـتیبه و علـمـش فرق می کند دردانه ای که روی ضریحش عروسک است با اهل بیت هم حرمش فرق می کند در بارگاه او که زند طعنه بر بهشت دربان و خادم و خدمش فرق می کند دریای اهل بیت پر از دُرّ و گوهر است اما حسین دُرِّ یمش فرق می کند باب الحوائجیست که اندر مقام او فرموده اند او کـرمش فرق میکند با فاطمه مقایسه شد بین روضه ها اما سه ساله قد خمش فرق می کند زهـراست کوه صبر ولیکن رقیـه اش کم طاقت است، سن کمش فرق می کند دقت بکن به گونه ی خود وقت روضه اش حس میکنی که اشک نمش فرق می کند شد پاره گوش او و عدو گفت حرمله این گوشواره هر گرمش فرق می کند روی سه ساله، دست عدو، آه بگذریم اصلا رقیه جنس غمش فرق می کند : 💔 غیر زینب چه کسی درد تو را می داند کـه چـه آورده خـرابه به دل ویرانت صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◦•●◉✿یا معین الضعفا✿◉●•◦: 🎥 سخنرانی منتشرنشده از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید احمد کاظمی 🔸وصف یاران؛ روایت‌های شهید حاج قاسم سلیمانی از یاران شهیدش
4_6001566310478120738.mp3
6.59M
🌠☫﷽☫🌠 🎧 خوش اومدی تو از سفر بابا ... 🎤 مجید بنی فاطمه 🏴یا رقیه فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ 🇮🇷🌍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🏴حرم خانم رقیه(س)/با وضو ببینید چون به یه زیارت خاص دعوتید ▪زیارت حضرت رقیه(س) ▪اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ،عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبِ، ▪اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَديجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ ▪اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسَيْنِ الشَّهيدِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةِ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ، ▪اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ،اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ،صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ،فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ، ▪الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ،اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ،وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّينَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّريفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ،وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ وَسَلَّمَ تَسْليماً برَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمين
16-kargar-azan(www.rasekhoon.net).mp3
5.12M
اذان با صدای حاج محسن حاج حسنی کارگر
42.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙🎻نماهنگ تولید شده از گروه همخوانی سیمرغ 🔹به سرپرستی محمدعلی شیخ هادی 🌹تقدیم به مدافعان سلامت🌹
‏درس ولایت پذیری شهید‌ حاج‌ ‎ «اگر کسی صدای رهبـر‌ خود را نشنود به طور یقین صدای امام‌زمانِ‌ (عج) خود را هم نمی‌شنود؛ و امروز خط قرمز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود، رهبریِ‌نظام‌ باشد 💕💕💕
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 19 همش فکر شب گذشته اش می کردم ،بعد از نماز ، همون پایین تخت دراز کشیدم ، صحنه هایی که فکرش هم نمی کردم مدام جلو چشمام رد می شد ، چشمامو گذاشتم روی هم .....! هنوز خوابم نبرده بود که نفیسه با صدای بسیار خسته و چشمای بستش گفت : 《قبول باشه حاج خانم ! راستی قبله خونه مونو پیدا کردی ؟! اگه قبلشو پیدا کردی ، یه ندا بده تا ما هم بدونیم ! اصلا مگه خونه نفیسه و اینا قبله هم داره ؟》 جوابش ندادم ، خوابم برد . حدودا یک ساعت خوابیدم . با صدای مامانش از خواب بیدار شدیم . گفت : 《دخترا پاشید که صبحونه تون آماده است .》 من مدام نگام روی زمین بود و به صورت کسی مخصوصا نفیسه زیاد نگاه نمی کردم ، حتی خنده هم نمی کردم ، اما مجبور بودم که معمولی برخورد کنم . موقع خداحافظی شد ، نفیسه گفت منم می خوام بیام بیرون . باهام اومد بیرون ، سوار تاکسی شدیم ، کنار هم نشسته بودیم که دیدم به گوشیم اس اومد ، رفتم سراغ گوشیم . دیدم نفیسه اس داده و نوشته : 《مژگان ! نمی خوای اخمتو وا کنی ؟! دلم داره می گیره دختر ، اصلا از چی ناراحتی ؟》 نگاش نکردم و بیرون رو نگاه می کردم . تا اینکه من می خواستم پیاده شم ، نفیسه گفت : 《می خوای باهات بیام 》نگاش کردم و با حالت دلخوری ازش پرسیدم : 《خونه مون رو بلدم ! می ترسی گم بشم !》 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 20 خندید و خداحافظی کرد و رفت . رسیدم خونه و درو باز کردم و رفتم داخل ، بابام خونه نبود ، عمه هم نبود ، گشتم و دیدم که آرمان هم خونه نیست . داشتم به گوشیش زنگ می زدم که دیدم صدای در اومد ، نگاه کردم دیدم آرمانه . اومد بالا ، سلام کردیم . آرمان مستقیم رفت سراغ حمام و دوش گرفت . من گشنم بود ، یه چیزی از یخچال آوردم بیرون و شروع به خوردن کردم که دیدم آرمان هم اومد . احساس کردم خیلی حوصله نداره ، دستمو بردم طرف دستاش و می خواستم دستشو بگیرم که دیدم یهو دستش را کشید ، تعجب کردم ، گفتم : 《چیه داداشی ؟ چیزی شده ؟》حرفی زد که نمی دونستم چی بهش بگم . گفت : 《تو نمی فهمی ! تو دختری ! غذاتو بخور و حرف نزن !!》 مژگان در ادامه نوشته بود : 《معلوم بود که داره از چیزی رنج می بره و تلاش می کنه اشکش رو پنهان کنه ، اما خب بالاخره من خواهرشم . بهتر از هر کسی می دونستم که آرمان یه مشکلی داره ، پاشد رفت سر یخچال ، منم پشت سرش ، دستمو گذاشتم روی شونه هاش ، گفتم : 《آرمان جون چرا باهام حرف نمی زنی ؟》 نمی دونم تا حالا با چنین صحنه ای برخورد داشتین یا نه ؟ آرمان به طرف من برگشت و یهو مثل بمب منفجر شد ! با حالت اشک و جیغ و داد گفت : 《 من مامانمو می خوام ، چرا زود رفت ، من مامان الهه رو می خوام ، من دوس داشتم دیشب پیشش باشم . مامانم کجاست ، تو دختری ، نمی فهمی حرفمو ، فقط باید مامان باشه که بتونه بدون حرف زدن ، بفهمه که من چه !》 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 21 منم که از دیشب و پیش نفیسه و ماجراهایی که پیش اومده بود کلافه بودن و احساس کدری داشتم و به زور خودمو کنترل کرده بودم ، نشستم پیشش ، کف آشپزخونه . نذاشت تو بغل بگیرمش و برم توی بغلش ، یه دل سیر اشک ریختم . یادم اومده بود روزایی که مادر داشتیم ، روزای خوبی بود ، اصلا روزای خوب زندگی ما اون موقع بود . وقتی به حالات دوتامون دقت کردم ، دیدم آرمان با فشار عصبی و عصبانیت گریه می کنه ، من هم از فشار احساسی و گناه گریه می کردم . فکر بدی اومد سراغم ، از حالات فیزیکی و اعصاب خوردی آرمان ، یه حدس خطرناک سراغم اومد . با دلهره ازش پرسیدم : 《آرمان ! تو دیشب خونه کی بودی ؟》 آرمان گفت :《خونه فرید !》تا اینو گفت ، احتمالی که می دادم تقویت شد و دنیا دور سرم چرخید . داشت حالم بد می شد ، یه لحظه به خودم اومدم ! دیدم آرمان بالای سرم هست و داره با گریه و داد و فریاد منو صدا میزنه : 《مژگان ....... مژگان چی شد ؟!》 دوباره چشمامو نتونستم باز نگه دارم و رفتم ! وقتی حالم برگشت سر جاش ، خودمو روی تختخوابم دیدم . تعجب کردم ، تا می خواستم پاشم ، دستی از بالای سرم روی سینم فشار آورد و آروم بهم گفت : 《بخواب مژگان جان ! تو نباید از سر جات تکون بخوری ، استراحت کن ، من پیشت هستم .》 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
Moghadam Shab 3 Moharam 96-04.mp3
4.91M
🏴 • ‌بابا ڪجایے تنگ دلم براے تو سر مےذارم بہ پاے تو ڪربلایـے جواد مقدم •