eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
سال 92 در سه مرحله به رفت. یکبار آخر شهریور برای ثبت نام دانشگاه از برگشتند، آن زمان هر دو در مقطع ارشد قبول شده بودیم. 🍃⚘🍃 آخرین مرحله 15 مهر به رفت و آبان شد. هر دفعه که می خواست به# ماموریت برود، چیزی از نمی گفت. 🍃⚘🍃 فقط در به دلم افتاده بود که به# سوریه می رود و برنمی گردد.😭😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام محمدحسین مرادی هم درتاریخ ۱۳۹۲/۸/۲۸ در ،دمشق،حجیره به آرزویش که همانا در راه ♡بود رسید. 🍃⚘🍃 #شهید تهران ، گلزار امام زاده علی اکبر⚘ چیذر 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠شهید محمد حسین مرادی💠 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
می گفت : دشتیاری محروم‌ ترین منطقه ی آموزشی کشور است. یکی از دانشگاه علامه‌ ی طباطبائی متولد منطقه است. این دانشجو شرایط و اوضاع آموزش آنجا را به ما اطلاع داد که مردم این منطقه حتی از ترین ابزار آموزشی محرومند.😔 در همان زمان ، و لوازم التحریر به آن منطقه هدیه داد و حتی بخشی از هزینه ی درمان یک کودک بیمار را نیز پرداخت کرد. با همان کمک اندک نتیجه ی مطلوبتری نسبت به قبل برای دانش آموزان آن منطقه به دست آمد. تا لحظه های عمر او دشتیاری از ذهن و زبانش نمی افتاد. کوشید با های فرهنگی و هنری ، مردمان تهران و همه ی کشور را با این منطقه ی محروم و مظلوم کند تا شاید کسی کند. عزمش را جزم کرد و همین چند وقت پیش بود که رئیس و معاونان و جمعی از مسئولان را دعوت کرده بود تا از مدرسه ی جدیدی که احداث کرده بودند رونمایی کنند. همه رفته بودند. چه روز با شکوهی بود. با عشق از کارهایی که انجام شده بود می گفت.😔
هروقت شان را به می انداختند و می‌گفتند” من حتماً می شوم” من می ترسیدم واضطراب داشتم که نکند ایشان را از دست بدهم، ولی ایشان با احساس و با منطق من رو مجاب کردند، می گفتند: « من نیت کرده ام که نگذارم حضرت زینب(س)⚘ به دست داعشی ها بیافتد.” من هم وقتی فهمیدم به خاطر زینب (س)⚘ می روند شدم اما به زبان نیاوردم.» 🍃⚘🍃 خیلی دوست داشتند بروند طوری که می دیدم آرام و قرار ندارند ولی نشد. همیشه می گفتند که من به می روم و سعی می کردند ما را آماده کنند. روز بعد از به رفتند ، پنجم مهر ۱۳۹۴عروسی کردیم و ایشان پانزدهم شدند. 🍃⚘🍃 بار که در شهرمان آوردند رو کردند به من و گفتند: «فاطمه جان! بعدی إن شاءالله.» همان موقع فهیمدم که را از دست می دهم.😭 همان هم شد و بعدی هادی شجاع بود.😭 🍃⚘🍃