eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
....✨ 🔷نجمه خیلی نسبت به کردن، حساس بود. هر وقت می دید کسی داره پشت سر کسی غیبت می کنه، ناراحت می شد و بحث را عوض می کرد. گاهی با شوخی کردن، جو را طوری جمع و جور می کرد که به کسی برنخورد. بسیاری از اقوام و آشناها با اخلاق نجمه آشنا بودند و جلوی او غیبت نمی کردند. 🔷نجمه همه را دوست داشت اما به چیزی نداشت و از تعلق، آزاد بود. این بی تعلقی و آزاد بودن، آرامشی را برایش آورده بود که نجمه را دوست داشتنی تر کرده بود🌹 ✨ 🔷نجمه یک دفترچه داشت که داخل آن پر از درد دل با بود… علاوه بر این، دفتر *حساب و کتاب اعمالش* نیز بود. همیشه این دفتر را در کیفش داشت. یک بار به من گفت: 🔺یک دفتر درست کن و بعضی چیزها را داخل آن بنویس، تا بعد از مدتی بفهمی اشتباهت چیست و آن را ترک کنی🔺. این دفترچه تا شب 24 فروردین و لحظه با نجمه بود. اما بعد از انفجار، هیچ ردی از این دفترچه باقی نماند!🍃 … 6⃣
شهید محمد رضا تورجی زاده
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 رمان #عارفانه ❣ #قسمت_نهم 🌷روش زندگی راوی: جمعی از دوستان شهید 💠بارها شد
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 سوار یک ماشین شدیم.ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی اطراف خود نداشت. در سر هر پیچ یکی دونفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند! جاده خراب بود.ماشین هم با سرعت زیاد می رفت.یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من پشت ماشین مانده ام!سر پیچ بعدی ان قدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شدو... نزدیک بود از ماشین پرت شوم.اما در آن لحظه اخر فریاد زدم یا صاحب الزمان عج... در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم. در همین لحظه از خواب پریدم.فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان عج بر نداریم. وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.این ماجرا را احمد آقا در جمع بچه های مسجد تعریف کرد... 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 هر شب با نگاه گرمتون رو به ما ببخشید😊✨
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 💫شهید احمد علی نیری💫 قسمت_قبل گذشت تا ایام اربعین. ایشان مجدداً به من گفت: خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی. من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد... آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم. اما به دلیل ملاحظه‌ای که داشتم نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم. خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم. بعد آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم. بعد از اربعین به خدمت احمداقا رسیدم. از ایشان درباره‌ی خودم سؤال کردم گفت: "متاسفانه وضعیت خوب نیست. خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد.بعد اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبه‌ای که باید داشته باشی." این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمداقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد. او برای ما یک مربی بود. یک استاد اخلاق.. ما علاقه‌ی شدیدی نسبت به احمداقا داشتیم.. منتهی احمداقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود و این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود ، که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد. 🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹 🔶ادامـــــه دارد...↩️
~🕊 📒| 🔮| سی 🍂خبر زلزله بم و از دست دادن هموطنان عزیزمان، پاک همه‌مان را به هم ریخته بود.😢 🌿حاجی مطلع که شد یک راست آمد بم. چشمش که به سر و وضع شهر افتاد از زور غم و غصه🥺 زنگ زد به فلان مسئول کشوری📞. گفت:‌ نشستی توی تهران میدونی اینجا چه خبره، بیا به داد مردم برس . 🍂توی آن آشفته بازاری که همه آمده بودند برای کمک، بچه‌های و را صدا زد.🔊 عده‌ای را گذاشت پیکرهای بی‌جان را جمع کنند.عده ای هم کمک های مردمی را سر و سامان بدهند . عده‌ای هم امدادرسانی انجام دهند. خودش با مستقر شدند توی فرودگاه. 🛩 🌿پروازها از تهران و جاهای دیگر بلند می‌شدند 🛫و می‌نشستند توی بم .🛬 خیلی ها ایراد گرفتند .😒 🍂فرودگاه بم امکاناتی نداشت.متروکه بود.😬 حتی پله نداشتیم مردم بروند بالا سوار هواپیما شوند. حاجی گفت : جوان‌ها را جمع کن دولا بشن🙇‍♂ کمک کنن مردم برن بالا. چاره نبود .🥴 تا پله برسد همین کار را می‌کردیم. 🌿کمک حاج احمد کاظمی بود که فرودگاه راه افتاد. فکرش را که می کنم می بینم اگر حاجی و حاج احمد نبودند، جان خیلی ها از دست می رفت.😞 خیلی از مجروح هایی که از زیر آوار بیرون آمده بودند اما کسی نبود به دادشان برسد.🌾 ✍🏻راوی: ابراهیم شهریاری 📚منبع: صوت مصاحبه موجود در آرشیو موسسه فرهنگی حماسه۱۷ دارد