eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
266 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
10.4هزار ویدیو
162 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
در طریق مرد بودن... همچو کوه درد باش،،،، یا نزن حرفی ز مردی،،،، یا حقیقت مرد باش.... عیدت مبارک فرمانده 💝🌸   💞
الگوی جوانان 💞 🥀یک روز من و در فرودگاه تهران باهم قرار ملاقات گذاشته بودیم و من از برای دیدارش رفتم، به محض اینکه مرا دید گفت:« چه قدر لاغر شده ای، تو مگر نمیکنی؟ مگر نفرموده اند:« ، ، » و من فهمیدم که سخنان رهبر معظم انقلاب به چه میزان تأثیرگذار بوده و برای امثال به چه میزان با اهمیت است. 🍃🌸
زندگینامه و خاطرات نقش تأثیرگذاری برای ایران در منطقه قائل بود. وقتی استناد به فرمایشات داشتند یعنی ایشان را به عنوان پذیرفته بودند و همه فرمایشاتشان را عمل میکردند و معتقد بودند اگر حمایت های ایران نبود چنین شکل نمیگرفت ، و نقش ایران را در این زمینه پر رنگ و میدانستند. روایت های او از همراهی با و جاویدالاثر خود نشانه ای از علاقه اش به ایران و نقش ایران در بود.
مادرت می‌گفت : یک هفته قبل شهادت، شب از لای در دیدم سر سجاده داره گریه می‌کنه و با امام زمان حرف میزنه ... رفیق چی گفتی که دل امام زمانو بردی ؟ سفارش مارو هم میکنی ؟... ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ♥️
📜 ✨ «رو خودتون جوری کار کنید که اگر یک گناه هم کردید، گریه تون بگیره...»🍃 🌹
༺💗⃟༻ 🌸⃟💕¦⇢ یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه آمد، پنجشنبه شب بود ،نصف شب ديدم صداي ناله و گريه جهاد مي آيد، رفتم در اتاقش از همان لاي در نگاه كردم ديدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گريه است و دارد با امام زمان صحبت مي كند، دلم لرزيد ولي نخواستم مزاحمش شوم، وانمود كردم كه چيزي نديدم، صبح موقعي كه جهاد مي خواست برود موقع خداحافظي نتوانستم طاقت بيارم از او پرسيدم پسرم ديشب چي مي گفتي؟ چرا اين قدر بي قراري مي كردي؟ چي شده؟ جهاد خواست طفره برود براي همين به روي خودش نياورد و بحث را عوض كرد، من به خاطر دلهره اي كه داشتم اين بار با جديت بيشتر پرسيدم و سوالاتمو با جديت تكرار كردم، گفت چيزي نيست مادر، من نماز مي خواندم ديگر، ديدم اين طوري پاسخ داد نخواستم بيشتر از اين پافشاري كنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم، مرا بوسيد و بغل كرد و رفت. يكشنبه ظهر فهميدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بينشان چه گذشته و آن لحن پر التماس براي چه بوده است. 🌷
230K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❰ツ🧡°°°❱ یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه جهاد می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر سجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت میکند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟ چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت:چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم. دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم وادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است! . جهاد شهید شده بود 🌿 راوی: مادر شهید 🌹
230K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❰ツ🧡°°°❱ یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه جهاد می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر سجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت میکند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟ چیشده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من بخاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت:چیزی نیست مادر داشتم نماز میخواندم. دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم وادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است! . جهاد شهید شده بود 🌿 راوی: مادر شهید 🌹
شهید راه مقاومت و اسلام🕊 ماجرای ایستگاه نماز از زبان مادر بزرگوار شهید جهاد....