eitaa logo
شاگرد استاد 🇵🇸
413 دنبال‌کننده
92 عکس
65 ویدیو
5 فایل
﷽ «ما مؤمنان ذکرُ علیٍ عبادتیم» 🌱 _ کتاب الله _ تاریخ اهل بیت ﴿؏﴾ _ انقلاب اسلامی _ بزرگان اسلام و تشیع (وقفِ امیرالمؤمنینِ قلبم 🫀) + من؟ شاگرد مکتب «سَلونی» 💚 . 📪ناشناس: https://daigo.ir/secret/434196413 🤝حرفامون: @ham_shagerdi
مشاهده در ایتا
دانلود
• 💢مگه خدا تو قرآن نگفته: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؟ پس دعای من کجا رفت⁉️ 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨ خب وقتشه هندزفری‌ها رو آماده کنیم و بشینیم پای حرف‌های حضرت خالق 🌱 🔸صوت ترجمه روان و شیرینِ قرآن کریم 📖 🗓 روز هفدهم رمضان: جزء ۱۷ 👇 •
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🔰 پیامبری با یک ادعای بی سابقه! 🔸خبرش همه جا پخش شد که محمد ادعا کرده تو یک شب از مکه، خونهٔ اُم‌ّهانی خواهر امیرالمؤمنین، رفته به بیت المقدس، بعد از اون هم به عرش عروج کرده و بهشت و جهنم و روح‌های مشغول عذاب و پاداش رو دیده! 🔹مشرکین، از شنیدن همچین ادعای بزرگ و بی‌سابقه‌ای خونشون به جوش اومد! 🔸رفتن سراغ پیامبر و به ایشون گفتن: تو این جمع چند نفری هستن که بیت المقدس رو دیدن؛ تو که میگی دیشب اونجا بودی، ساختمون اونجا رو توصیف کن ببینیم راست میگی یا دروغ! 🔹پیامبر نه تنها بیت المقدس رو با تمام جزئیاتش برای مشرکین توصیف کردن، بلکه یکی یکی نام بردن که فلان جا مقام فلان پیامبر بود، فلان جا مقام فلان پیامبر، فلان جا محل تولد حضرت عیسی و... فرمودن تو‌ راه برگشت هم که بودم، یه کاروان دیدم که شترشون رم کرده بود و دستش شکسته بود؛ من اونجا ازشون یه ظرف آب گرفتم و نوشیدم و درش رو بستم. 🔸مشرکین گفتن: از خصوصیات اون کاروان بگو؛ الان کجاست؟ پیامبر فرمودن اونها رو نزدیک‌های طلوع فجر تو منطقه تنعیم دیدم. جلوشون یه شتر خاکستری رنگ حرکت می‌کرد که یه کجاوه روش گذاشته بودن. دیگه الان باید وارد مکه شده باشن. 🔹مشرکین قریش که این اطمینان پیامبر رو دیدن گفتن حالا معلوم میشه! با عصبانیت از جا بلند شدن و رفتن سراغ اون کاروان. 🔸ابوسفیان هرچی که از پیامبر شنیده بود رو با چشمای خودش بررسی کرد؛ از مسافرها پرسید تو منطقه تنعیم مردی با خصوصیات پیامبر رو دیدن یا نه؟ و مسافرها تائید کردن که پیامبر اون موقع اونجا بودن؛ ابوسفیان هم دیگه چاره‌ای نداشت جز این که صداقت پیامبر رو تو ماجرای معراج تائید کنه... 💠 @shagerde_ostad
فکرش افتاده شبیه خوره‌ای بر جانم اصلا انگـــار بدت آمده از ما شایــــد... 💔 💠 @shagerde_ostad
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
. یه متن بذارم که باهاش خشکتون بزنه؟ نمی‌دونم چرا از خوندنش سیر نمی‌شم... 🥀 .
• ▪️مرد با صدایی رسا گفت: - «سلام بر تو ای امام عادل، ای ماه تمام، ای شیر شجاع میدان نبرد؛ درود خدا بر تو که از تمام مردم افضلی درود و صلوات خدا بر تو و بر آل تو... ▪️ای علی! شهادت می‌دهم که تو به حق و صدق امیرالمؤمنینی و همانا تو وصی رسول خدا و خلیفهٔ پس از او و وارث علم او هستی. ▪️ای علی! نفرین خدا بر آنکه حق تو را انکار و مقام بزرگت را انکار نماید. تو نزد مایی در حالی که امیر و معتمد اسلام هستی هر آینه عدالت تو جهان را پر ساخته و چون باران، پی‌درپی رحمت و رأفتت بر همگان برکت آورده است.» ▪️سپس در حالی که جمعیت از فصاحت و بلاغت مرد به تحسین آمده بود چند قدم نزدیک شد و نامه حاکم یمن را به امام داد علی نامه را خواند و خرسند شد. ▪️مرد دوباره با صدایی رسا و جملاتی فصیح گفت: - «من به نمایندگی از تمام اهالی یمن، که جملگی از دوستداران تو هستند با تو بیعت می‌کنم پس هر جا می‌خواهی ما را بفرست که بی شک ما را مردانی شجاع و با تدبیر خواهی یافت.» ▪️علی لبخندی زد و گفت: - «خداوند شما را رحمت کند.» - «ما برای اطاعت از تو به جهان پا به گذاشته، و به فرمان تو از جهان خواهیم رفت! ما را در هر بلا و فتنه‌ای آزمایش کن تا صدق ما بر تو آشکار گردد.» ▪️مالک به عمار نگاه کرد که با لبخند تحسین برانگیز و چشمان به شوق آمده‌اش به نماینده یمنیان خیره شده بود. ▪️امام سری به تایید تکان داد و گفت: - «نام تو چیست؟» - «عبدالرحمن.» - «فرزند کدام یک از یمنیان هستی؟» - «فرزند ملجم»... ▪️سلیم به امام نگاه کرد که ناگهان در هم شد و لبخندش زایل گشته بود. - «آیا تو مرادی هستی؟» - «بلی یا امیرالمومنین.» ▪️امام سر به زیر افکند و در حالی که زیر لب آیه استرجاع را زمزمه می‌کرد در هم رفت... 📚 پس از بیست سال 💠 @shagerde_ostad
می‌رسد آوای تیغی پشت مسجدهای شهر قاتــل مولایمــان شمشیــر صیقــل می‌دهـد... 🥀💔 💠 @shagerde_ostad