📝نامه مادر فائزه رحیمی شهیده کرمان
آمده ام قلم به دست برایت نامه بنویسم
اما عزیزکم!
قلم هم توان نوشتن از غمت را ندارد!
مدام در میان ماندن و رفتن، غلت می خورد. می خواهم با ندای قلبم، برایت لالایی بخوانم.
فائزه جانم، فدای چشمان زیبایت، قربان قد و بالایت بروم مادر ...
امروز منتظر پیام تبریک روز مادرت که نشسته بودم؛ با خودم ذکر زمزمه میکردم.
مادر جان ظهر به وقت ساعت ۱۵ ، کانال های خبر، از ناآرامی ها و دل نگرانی های مادرانه سرریز شده بود ...
مدام با خدای خود نجوا میکردم ، خدایا دخترم در چه حال ست؟ حالش خوب است؟ سردش نیست؟ در مقابل این صحنه ها چه حالی دارد؟ چجوری آرامش را به جانش تزریق کنم؟
مادر پشت تلفن منتظر بوقهای متوالی بودم اما انگار خط ها سر سازگاری با دل مادر را نداشتند. از دوستانت جویا شدم، گویا در میان آنان نبودی .
جان مادر، فکر کردم حداقل در گوشه ای مثل همیشه در صحنه حاضری و نتوانستی خودت را به بقیه برسانی اما مادر جانم ماشاالله آنقدر در صحنه حاضر شدی که هیچکس حاضر نشد حقیقت را به مادر بگوید!
فائزه جانم، دلبندم این رسمش نبود. هنوز به آغوش نکشیده بودمت که خون تو را در خود حل کرد !
دخترم هرگز فکرش را نمیکردم فائزه ی من در میان پرکشیدگان حاج قاسم باشد.
سلام مرا به حاج قاسم برسان.
اینجا همه عزادارت شده اند اما کسی عزاداری مادر را نمیفهمد!
قربان غم مادرم حضرت زهرا (س) بروم.
غم فرزند غمی عظیم و سرسخت است .... !
فقط یک سؤال دارم ..
کِی به عنوان #هدیه_روز_مادر بغلم میکنی...؟!
#کرمان
#تسلیت_ایران
#باذن_الله 🥀
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
https://eitaa.com/shahad_esarbahonarkerman
کانون علمی فرهنگی ایثار پردیس شهید باهنر کرمان