از نحوه آشناییتون و ازدواجتون با شهید بزرگوار میفرمایید 💍😍
معیار اصلی شما و همسرتون برای ازدواج چی بود؟😊
قبل ازدواج ذکر خاصی رو میگفتید برا ازدواج خوب؟
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
از نحوه آشناییتون و ازدواجتون با شهید بزرگوار میفرمایید 💍😍 معیار اصلی شما و همسرتون برای ازدواج چی
من دوست خانم برادر آقا مرتضی بودم
تو ذهنم دنبال یک آدم مومن و خاص بودم
همیشه از خدا میخواستم یکی قسمتم بشه در زندگی هم من برای او تمام تلاشم را بکنم و هم ایشون
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
من دوست خانم برادر آقا مرتضی بودم تو ذهنم دنبال یک آدم مومن و خاص بودم همیشه از خدا میخواستم یکی قسم
آقا مرتضی با اینکه منزلشون از حرم دور بود یک ماه ماه رمضان را هر شب رفته بود حرم تا خدا یک خانم خوب قسمتش کنه
اون سال روز یکشنبه عید فطر بود و مامانشون روز دوشنبه اومدن منزل ما
همیشه میگفت من تو را از اون حرم ها دارم
چون از نظر مالی همیشه در رفاه کامل بودم اصلا به مادیات فکر نمیکردم فقط دنبال ایمان و اخلاق بودم
عقده داشتم اگر طرف اهل کار باشه خدا روزی را میرسونه
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
چند سال با شهید بزرگوار زندگی کردید؟ چند فرزند دارید؟
17 سال
دو فرزند نفیسه و علی
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
چه ذکرهایی بیشتر میگفتن ؟
یک برگه داشتن انواع ذکرهایی که در روز سفارش شده را میگفتن
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
رابطه اش با شهدا چطوری بود ؟
اولین دفعه ای بود که به منزل خانواده آقا مرتضی رفته بودم تمام اتاقش را با عکسهای شهدا تزئین کرده بود هر عکسی هم تزئین خاصی داشت
همواره سر مزار شهید کاوه حاضر میشد
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
اولین دفعه ای بود که به منزل خانواده آقا مرتضی رفته بودم تمام اتاقش را با عکسهای شهدا تزئین کرده بود
کلا کتاب بزرگان را هم مطالعه میکرد، آیت الله های بزرگ
آیت الله قاضی و...
درباره تعداد زیادی از بزرگانی که در عراق دفن بودن کتاب میخوند و برای همسفران تعریف میکرد
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
از رفاقتشون با شهید صدرزاده میگید برامون.😍
در اولین اعزام به سوریه با هم دوست شدن و همان سری اول جانشین فرمانده که شهید صدر زاده بودن شد
خیلی عاشق ایشون بود
بعد از شهادت آقا مصطفی تاب نداشت و یکسره اشک میریخت
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
چه حجابی رو برا خانم ها مناسب میدیدن؟
از اول زندگی چیزی برای حجاب به من نگفت یک بار از ایشون پرسیدم گفت همین طور که هستی خوبه
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
از اول زندگی چیزی برای حجاب به من نگفت یک بار از ایشون پرسیدم گفت همین طور که هستی خوبه
از اینکه وقتی میرفتیم مهمانی و خانمها جلو مردان بدون جوراب بودن
وقتی به خونه میامدیم میگفت خوبه که من جلو نامحرم همیشه جوراب دارم
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
ببخشید حجاب شما چطور بود که مورد تایید شهید بود؟
تو خانواده من همیشه وقتی مرد نامحرمی میآمد حتما چادر جوراب و روسری و باید آستین بلند داشتیم والا آستین بدست میکردیم
هیچ گاه یادم نمیاد روسری را گره زده باشم
یا مقنعه داشتم یا روسری را با گیره محکم میکنم
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
در ارتباط با نامحرم چجوری بودن؟
حدش را رعایت میکرد
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
حدش را رعایت میکرد
البته اگر امکانش بود سفره خانم و آقا را جدا پهن میکردیم والا نصف سفره خانمها و نصف دیگر آقایون
البته منزل پدر آقا مرتضی چون پدرشون همیشه کنار خانمش مینشست ما هم جفت جفت کنا هم مینشستیم
چی شده تصمیم گرفتن برن به سوریه.
وقتی شما متوجه شدید عکس العملتون چی بود؟
اولین بار 13 فروردین 93 گفت دوست داره به سوریه بره
اون موقع اصلا حرفی از جنگ در سوریه نبود
سری اول هم که اعزام شدن اصلا نگفتن و رفتن
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
اولین بار 13 فروردین 93 گفت دوست داره به سوریه بره اون موقع اصلا حرفی از جنگ در سوریه نبود سری اول ه
یعنی جز یک بار باقی دفعات یکبار نیست میشد
اون مواقعی که یک بار نیست میشد هر دفعه در وضعیت خاصی بودیم
یک بار وسط اسباب کشی و...
تمام فکرش فقط سوریه بود و دیگه ما را نمیدید
🌼کــــوچــــه شــــهـــدا🌼
بعد از چند بار اعزام شدن به سوریه شهید شدن؟
سری پنجم شهید شدن