eitaa logo
🌼کــــوچــــه‌ شــــهـــدا🌼
1.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
11 فایل
°• ❀﷽ #به‌امیدِ‌روزی‌که‌بگویند‌خـادِمٌ‌الشٌـهدا‌به‌شــهدا‌پیوست شروع‌نوکری💚۱۴٠۲/۶/۲٠ پایان‌‌شهادت🌹 #هر‌ماه‌مصاحبه‌باخانواده‌های‌شهداانجام‌میشود😍 #با‌حضور‌خانواده‌های‌شهدا زنده‌نگه‌داشتن‌یاد‌شهدا‌کمتر‌از‌شهادت‌نیست ارتباط با ما👇 @rogaye_khaton315
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷

💚پهلوان شهید 💚
🌟🌟🌟
دیدم بی سیم صدا کرد:
  اسماعیل، اسماعیل  وفا،شهید عبد الحسین گفت: شش نفر داخل یک خانه گیر کردیم، یک مجروح هم داریم. میتوانی بیایی کمک؟ آدرس گرفتم. خانه به خانه با یکی از بچه ها رفتیم جلو ،دیدیم یک خانه دوطبقه بالای یک تپه است. که دورش خالی است و دشت داد زدم: علی، علی دست تکان داد. نشستم تا فکر کنم

چه کار باید کرد.
یک لحظه دیدم تکفیری ها از همه طرف 
 تپه در حال بالا رفتن هستند؛ حدود  سی چهل  نفر بودند. شروع به تیراندازی کردم؛ اما فایده‌ای نداشت. زیگ زاگ بالا می‌آمدند تا رسیدم و دور خانه را محاصره کردند. بیسیم را برداشتم و گفتم هر کس صدام رو می‌شنوه بیاد کمک کنه الان بچه‌ها جلوی چشممان یا شهید می‌شوند یا اسیر. شش نفر به نِدایم لبیک گفتند که یکی سجاد بود. یکی از بچه‌ها جیب خشاب آورده بود، تا داد به من نگاه همه رفت سمت خانه، یکی از حرامی‌ها یک نارنجک انداخت داخل خانه و بعد مثل تماشاگران فوتبال از خوشحالی بالا و پایین می‌پرید. با همان نارنجک امیر لطفی شهید شد. این را که دیدم، خون، خونمان را می‌خورد. یا علی مدد، همه به سمت خانه دویدیم. دویست متر نزدیک‌تر رفتیم. مثل اینکه خدا چشم دشمن را کور کرده بود. هیچ شلیکی از سمت دشمن به طرف ما نمی‌شد. رفتیم تا ۲۰ متری خانه.دوتا از بچه ها رفتند داخل؛ آن هم در شرایطی که دو طرف چهارچوب در، دو نیروی دشمن بودند. بعد ها از یکی از بچه ها پرسیدم چطور رعتی داخل، مگه ندیدی دم در بودند؟
اسلحه نمی خواست با چوب می توانست تو را بزنند.گفت من کسی را ندیدم. درگیر ی شروع شد.فردا که بچه هادور خانه را رصد کرده بودند، مس گفتند از سی چهل نفر دشمن حدود هفده جنازه مانده بود. در شرایط نبرد، سجاد سمت چپ من جا گرفته بود و عبدالحسین سمت چپ سجاد. درازکش رو به سمت خانه بودیم و هر کس را که به خانه نزدیک می‌شد، می‌زدیم. سمت چپ ما یک سیلو بود که بالای آن تک تیرانداز گذاشته بودند. یک لحظه سکوت دشت را گرفت. سجاد به من گفت عبدالحسین شهید شد. مکث کرد و گفت: منم دارم میرم، از بچه‌ها حلالیت بگیر. این را که گفت انگار دنیا روی سر من خراب شد. سجاد رفیق من بود از بچگی. میاندار هیئت کهنز را زده‌اند. سجاد برای من کم کسی نیست. او نباشد چه کسی مجلس های مسجد امیرالمومنین علیه السلام را گرم کند؟
کوچه شهدا ╭┅──🍀🌻🌺🌼🍀─┅╮ https://eitaa.com/joinchat/2130117135Cafede97b2f ╰═━⊰🍀🌻🌺🌼🍀⊱━═╯