eitaa logo
.......
4 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
103 فایل
.....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 بهش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم مسخرم‌مےڪنن...😔 بهم‌گفت: براےاونایـےڪہ‌ اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، دعاڪنین‌خدابہ‌عشق حسین‌دچارشون‌ڪنہ 👌🏼 شهیداحمدمشلب🍃🌸 @shahadat312
یا مولانا یا صاحب الزمان 💚 کاربه عشق امام زمان @shahadat312
💡 میگمـا . . . اِی ڪاش انقدر ڪھ تࢪس از گرفتن ڪرونا داریم؛ یکمی‌ هم ترس از نیومدن آقا داشتیم/:😓 تیتر‌تموم‌خبرهاشُده‌ڪـرونا❗️ هممون‌بہ‌خاطر‌این‌بیماری‌داریم پیشگیرۍمی‌ڪنیم.😷 ولی‌کدوممون‌تاحالا‌ازگناهمون‌ پیشگیری‌کردیم‌کھ،دِل‌مـولامون‌نشکنھ؟!🥀 وقتشھ‌یه‌تِکونی‌به‌خودمون‌بدیم !! 💫 💚 @shahadat312
4_6007813696892438808.mp3
8.64M
💚 🔻پادکست زیبای «پناه من» 🔸 کمترین کاری که در زمان غیبت امام زمان باید انجام بدهیم، است. 👤 استاد 👤 استاد ⚫️ پیشنهاد دانلود @shahadat312
🕊خیلی‌قشنگه‌از‌دستش‌ندید😭😭😭 اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿‍♂ میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی دلشون میخواد بیاند کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیونه براشون درست کن...بحق مادرت . 💔😭😭 @shahadat312
🕊خیلی‌قشنگه‌از‌دستش‌ندید😭😭😭 اسمش عبدالله بود . . تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . . یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت نمیتونست درست صحبت کنه به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔 مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !' عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. . خونه ما 💔💔 بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری خونه هم که اجاره ست ... !! چجوری حسین حسین خونه ما باشه کتکش زد . . گفت عبدالله من نمیدونم تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . . واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه عبدالله قبول کرد معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . . روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . . عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔 رفت ؛ از شهر خارج شد بیرون از شهر یه آقایی رو دید آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟! عبدالله دیوونه گریش گرفت تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . . آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔 عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔 رسید به مغازه حاج اکبر گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!! امانتی یابن الحسن رو داد بهش رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . . با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔 رسید به خونه شب شده بود . . دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت چه هیئتی شد اون شب 💔 آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻‍♂ عبدالله خودش که متوجه نشد ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍 میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود حواست بود خرج هیئتت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ... *میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿‍♂ میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔 یا امام حسین خیلی دلشون میخواد بیاند کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیونه براشون درست کن...بحق مادرت . 💔😭😭 @shahadat312
بشنـ🌱ــو دعایم‌را هنگامی‌که می خوانم تو رآ.. و روی‌آور به‌سویم ‌هنگامی‌که، مناجات‌میکنم‌ با تو ؛) + فقدْ هربْتُ الیک.. تحقیقاً که‌: گریخته‌ام‌بسویت(: و ایستادم‌‌پیش‌رویت‌درحالی‌که بیچاره‌ام در مقابلت!✨ مخفی‌نماند برتو امر و جایگاهم و کار آخرتم... جاری شده مقدّرات تو‌ برمن - ای آقای من🥺☘ در آنچه‌که‌هست‌از اعمال‌من..! تا آخرعمرم،از اعمال:پنهان‌و آشکارم * و فقط به‌دست‌توست‌نه‌به‌غیر تو کم و زیاد من! +🙃♥️• •°•مناجآت شعبانیه :)🥰 🦋❤️ @shahadat312
..'💙🦋 عاشقانی‌که‌مدام‌ازفرجت‌میگفتند عکسشان‌قاب‌شد‌و‌ازتو‌نیامدخبری🙂🌼 🌱 @shahadat312
~🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یک نفر ؏ـاشق اگࢪ بود.. زمین ‌مےفھمید ؏ـاشقے‌ ، بے‌ٺو محال‌اسٺ...! کجایۍ آقا . .💔 @shahadat312
هدایت شده از .......
🍃 بهش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم مسخرم‌مےڪنن...😔 بهم‌گفت: براےاونایـےڪہ‌ اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، دعاڪنین‌خدابہ‌عشق حسین‌دچارشون‌ڪنہ 👌🏼 شهیداحمدمشلب🍃🌸 @shahadat312
حلول ماه ذی الحجة الحرام و سالروز پیوند آسمانی دردانه خلقت زهره زهرا(س) وعلی عالی اعلی مبارک باد🍃🌸
هدایت شده از .......
یا مولانا یا صاحب الزمان 💚 کاربه عشق امام زمان @shahadat312
هدایت شده از .......
🍃 بهش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم مسخرم‌مےڪنن...😔 بهم‌گفت: براےاونایـےڪہ‌ اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، دعاڪنین‌خدابہ‌عشق حسین‌دچارشون‌ڪنہ 👌🏼 شهیداحمدمشلب🍃🌸 @shahadat312
هدایت شده از ✿مُنــجیــــ٨ـ✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه برای ظهور مسئولیم همه باید جواب بدیم به فاطمه زهرا (س) که برای آمدن فرزندش چه کرده ایم؟ پیشنهاد میکنم ببینید 🙏🍃✨ @monji_monjiii
🍃 بهش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بہ‌خاطراعتقاداتم مسخرم‌مےڪنن...😔 بهم‌گفت: براےاونایـےڪہ‌ اعتقاداتتون‌‌رو‌مسخره‌مےڪنن‌، دعاڪنین‌خدابہ‌عشق حسین‌دچارشون‌ڪنہ 👌🏼 شهیداحمدمشلب🍃🌸 @shahadat312
بزند شــنبه بیایی دل جمعـــه بسـوزد(:
🍃🥀..⏰️ تک،تکِ ثانیه هایی که تورا کم دارم سینه ام درد،دلم درد،جهانم درد است... ⛅️اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر 🕊 ... 💔🌷🍃 @p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کی میای یوسف زهرا؟«🥺💔» ســلام مــولاے مــن💛 ســلام آقــاے مــن🧡 ســلام امـام مــن❤️ به حق زینب صبور
✅بزرگ‌ترین درس علیها سلام به همه ما این است که باید مشتاق دیدار امام زمان خود باشیم. ⏪ بی‌تابی حضرت رقیه (علیها سلام) برای سختی‌ها و مصائب خودش نبود بلکه برای اشتیاق به دیدار روی امام زمان خود بوده است و ما باید این درس بزرگ را از سه ساله امام حسین (علیه سلام) بیاموزیم. 📖 در ادعیه‌ها و روایات اشتیاق برای دیدار امام زمان دیدار به آن حضرت و اشتیاق برای این دیدار به روشنی و زیبایی بیان شده است. آن حضرت مشتاق دیدار امام زمان خود بوده و اگر این اشتیاق در دل ما جای بگیرد تلاش می‌کنیم تا به این آرزو برسیم و از آنچه باعث دوری از این دیدار شود دوری کرده و ظاهر و باطن خود را برای این دیدار آماده کنیم. این اشتیاق باید با تمام وجود خواسته شود و این شوق و اشتیاق انسان را به تلاش بیشتر برای فراهم کردن زمینه این دیدار وادار می‌کند. اگر اشتیاق در وجود انسان شکل بگیرد او را به سمت خوبی‌ها سوق می دهد و اگر به مرحله اشک و ندبه برسد به وصل منتهی و به سعادت دنیا و آخرت می‌رسد. با توجه به روایات و احادیث ائمه (علیهم سلام): امروز نیز باید مشتاق (ارواحنافداه) و منتظر آن حضرت بود و ناامید نشد..
سلام بر تو ای تنها مهدی زمین و ای چشمه ی احکام دین
. مِهر پیامبر که به دلت افتاد... مهریه‌ات شد عشق و... تمام مال و منالت را بخشیدی! بخشیدی تا نهال اسلام... جان بگیرد! جوانی‌ات را تقدیم رسول‌خدا کردی... و هرلحظه... هم‌نَفَس و هم‌پیمان... با امیرالمؤمنین... مثل کوه پشت نبیّ‌الله بودید! چیزی از دنیا نخواستی... آن‌قدر که عبای همسرت... شد همراهت در سرای آخرت! راستی! بانو! بعد از شما... زهرا(سلام‌الله ‌علیها) می‌ماند و یک دنیا تنهایی! 🥀
بدون‌تعارف.. ✌🏻 اگه‌کسی‌ تو‌ کُما‌ باشه؛ خانوادش‌ همه‌ منتظرن‌ که‌برگرده... خیلیامون‌ تو‌کمای‌ گناه‌ رفتیم؛ اَهل‌ بِیت‌ منتظرمونند... شُهَدا منتظرمونند... وقتش‌نشده‌کہ برگردیم؟!😔