#طنر_گرافے
#طنز_انقلابے
همه فکر میکردن خیلے عبوس و خشنه!
در یکی از جلسات فرماندهان سپاه در تهران،
همه فرماندهان با لباس رسمے در آن شرکت کرده بودند...جلسه سنگینے بود
در تنفس بین جلسه
یک شلنگ آب در جلسه دیدیم، یکباره حاج قاسم با شلنگ داخل آمد و فرماندهان را با آب خیس کرد😁💦
@shahadat312
#طنر_گرافے
#طنز_انقلابے
نه به حضرت عباس علیه السلام
اسیر شده بود!
مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!
- عباس
اهل کجایی؟!
- بندر عباس
اسم پدرت چیه؟!
- بهش میگن حاج عباس!
کجا اسیر شدی؟!
- دشت عباس!
افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد
حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!
او که خود را به مظلومیت زده بود گفت:
- نه به حضرت عباس (ع) !!
@shahadat312
#طنر_گرافے
#طنز_انقلابے
در به در دنبال آب مى گشتيم
جايى كه بوديم آشنا نبود ، وارد نبوديم
تشنگى فشار آورده بود
«بچه ها بيايين ببينين... اون چيه؟»
يك تانكر بود
هجوم برديم طرفش
اما معلوم نبود چى توشه
روى يه اسكله نفتى هر چيزى مى تونست باشه
گفتم: « كنار... كنار... بذارين اول من يه كم بچشم ، اگه آب بود شما بخورين»
با احتياط شيرش رو باز كردم ، آب بود
به روى خودم نياوردم ،
یه دلِ سير آب خوردم
بعد دستم رو گذاشتم روى دلم
نيم خيز پا شدم اومدم اين طرف
بچه ها با تعجب و نگرانى نگام مى كردن
پرسيدند «چى شد؟...»
هيچى نگفتم
دور كه شدم، گفتم «آره... آبه... شما هم بخورين...»
يك چيزى از كنار گوشم رد شد خورد به ديوار
پوتين بود...😆🤲🏻
@shahadat312
#طنر_گرافے
#طنز_انقلابے
یه رفیق داشتیم.
خیلی مذهبی بود
برای خودش یه قبر کنده بود هر شب میرفت کنار اون دعا میکرد.
یه شب که خیل رفته بود تو حس با چند تا از بچه ها رفتیم اونجا
و یه قابلمه برداشتیم.
اونجا یکی زدیم به قابلمه صدای طبل داد.
بعد یکی از بچه ها که تن صداش زیاد بود گفت
قراء
اونم خیلی تعجب کرد
برای بار دومم گفت قراء اون گفت چی بخونم؟
اون یکی هم گفت داداش خیلی گفتم جون جونم بخون.
هیچی دیگه افتاده بود با آر پی جی ما رو دنبال میکرد🤲🏻😂
@shahadat312
#طنر_گرافے
#طنز_انقلابے
اخوی عطر بزن
شب جمعه بود
بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل
چراغارو خاموش کردند
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی
زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت
یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ..امام زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...
بچه ها هم یه جشن پتوی حسابی براش گرفتند..🙂
@shahadat312
#طنر_گرافے
#طنز_انقلابے
داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم
کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممم...
نگاه کردم دیدم یه ترکش بهش خورده و افتاده روی زمین
دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش
بهش گفتم توی این لحظات آخر اگه حرف و صحبتی داری بگو
در حالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می کرد ، گفت:
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم:
اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه
خواهشاً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید
بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟
قراره از تلویزیون پخش بشه ها!
یه جمله بهتر بگو برادر...
با همون لهجه ی اصفهانیش گفت:
اخوی! آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده..
@shahadat312
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_انقلابے
+عروسیکی؟!
_:عمهصدام😂
@shahadat312
#طنز_انقلابے
یهروزفَرماندِهگردانِمونبِهبَهانهدادنپَتو
هَمهبَچهاروجَمعكردوبـٰاصِدایبُلند
گفت:«كیخَستهاست؟»
گُفتیم:«دُشمن✌️🏼»
صِدازد:«كیناراضیه؟»
بُلندگُفتیم:«دُشمَن✌️🏼»
دوبارِهباصِدایبلندصِدازد:«كیسَردِشه؟»
ماهَمباصِدایبلندتَرگُفتیم:«دشمن✌️🏼»
بَعدِشفَرماندمونگفت:
«خوبدمَتونگَرم✋🏼،
حالاكِهسَردتوننیست
مۍخواستَمبِگمكه
پَتوبهگِردانمـٰانَرسیده!😁😂»
@shahadat312