#قسمت_سی_و_چهارم🌷
#دوست
#حاج_باقر_شیرازی
حدود پنجاه سال اختلاف سنی داشتیم. اما رفاقت من با هادی، حتی همین حالا که شهید شده بسیار زیاد است! روزی نیست که من و خانواده ام برای هادی فاتحه نخوانیم. از بس که این جوان در حق ما و بیشتر خانواده های این محل احسان کرد.
من کنار مسجد هندی مغازه دارم. رفاقت ما از آنجا آغاز شد که می دیدم یک جوان در انتهای مسجد مشغول عبادت و سجده شده و چفیه ای روی سرش می کشد! موقعی که نماز آغاز می شد، این جوان بلند می شد و به صف جماعت ملحق می شد. نمازهای این جوان هم بسیار عارفانه بود.
چند بار او را دیدم. فهمیدم از طلبه های بااخلاص نجف است. یکبار موقعی که می خواست مُهر بردارد با هم مواجه شدیم و من سلام کردم.
این جوان خیلی باادب جواب داد. روز بعد دوباره سلام و علیک کردیم.
یکی دو روز بعد ایشان را دوباره دیدم. فهمیدم ایرانی است. گفتم: چطورید، اسم شما چیست؟ اینجا چکار می کنید؟
نگاهی به چهره من انداخت و گفت: یک بنده خدا هستم که می خوام در کنار امیرالمومنین(ع)درس بخوانم.
کمی به من برخورد. او جواب درستی به من نداد، گفتم: من هم مثل شما ایرانی هستم، اهل شیراز و پدرم از علمای این شهر بوده، می خواستم با شما که هموطن من هستی آشنا بشم.
لبخندی زد و گفت: من رو ابراهیم صدا کنید. تو این شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظی کرد و رفت.
این اولین دیدار ما بود. شاید خیلی برخورد جالبی نبود اما بعدها اینقدر رابطه ما نزدیک شد که آقا هادی رازهایش را به من می گفت.
مدتی بعد به مغازه ما رفت و آمد پیدا کرد. دوستانش می گفتند این جوان طلبه سخت کوشی است، اما شهریه نمی گیرد.
یکبار گفتم: آخه برای چی شهریه نمی گیری؟
گفت: من هنوز به اون درجه نرسیدم که از پول امام زمان عج استفاده کنم. گفتم: خُب خرجی چیکار می کنی؟ خندید و گفت: می گذرونیم...
یک روز هادی آمد و گفت: اگه کسی کار لوله کشی داشت بگو من انجام می دم، بدون هزینه. فقط تو روزهای آخر هفته.
گفتم: مگه بلدی!؟ گفت: یاد گرفتم، وسایل لازم برای این کار رو هم تهیه کردم. فقط پول لوله را باید بپردازند.
گفتم: خیلی خوبه، برای اولین کار بیا خونه ما!
ساعتی بعد هادی با یک گاری آمد! وسایل لوله کشی را با خودش آورده بود.
خوب یادم هست که چهار شب در منزل ما کار کرد و کار لوله کشی برای آشپزخانه و حمام را به پایان رساند. در این مدت جز چند لیوان آب هیچ چیزی نخورد.
هرچه به او اصرار کردیم بی فایده بود. البته بیشتر مواقع روزه بود. اما هادی یا همان که ما به اسم ابراهیم می شناختیم هیچ مزدی برای لوله کشی خانه مردم نجف نمی گرفت و هیچ چیزی هم در منزل آنها نمی خورد! رفاقت ما با ایشان بعد از ماجرای لوله کشی بیشتر شد ...
#پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه وخاطرات #طلبه_شهید_مدافع_حرم_محمدهادی_ذوالفقاری🌷#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
دل من رود به جایی که درآن صفا ببیند
و در آن صفای یاران دل باوفا ببیند...
سفری کنم به آنجا ، که محبّت است شاهش
که اگر دلم غمین است بدان شفا ببیند...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
❤️قرار شد برای شهدای لشکر پوستری آماده کنم، برای نظر خواهی رفتم پیش هاشم، گفت: صبر کنید‼️
گفتم: چرا⁉️
گفت:هنوز عده ای هستند که نرسیده اند و روی زمین نیافتاده اند، بگذارید فصل چیدن آنها هم برسد!😳
یک سال بعد دوباره این طرح مطرح شد، اولین عکسی را که در پوستر گذاشتیم عکس هاشم بود!🌷
#شهید هاشم اعتمادی
#شهدای_فارس
--🍃┅═ঊঈ🌹ঊঈ┅─🍃-
#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۰۶
✍ شهردارِ شهیدی که از دستفروشها به شکل عجیب و جالبی حمایت کرد
#متن_خاطره
خیابون پُر شده بود از دستفروش. تصمیم گرفتیم بساطشون رو جمع کنیم؛چرخ و گاریشون رو هم توقیف کنیم تا دست از این کارها بردارند. اما محمّد ابراهیم مخالفت کرد و گفت: اینکه نمیشه راه حل... این دستفروشها همگی فقیر و زحمتکش هستند؛ راه دیگهای برای کاسبی ندارند ...
محمّد ابراهیم یک راهحل داد و خودش هم عملیاش کرد . رفت و گوشه ای از شهر، یک بازارچه برایشان ساخت و به هر کدامشون یک غرفه دارد ...
اینجوری هم دستفروشها به کاسبی شان میرسیدند و هم خیابانها شلوغ نمی شد...
📌خاطره از زندگی شهردار شهید محمد ابراهیم احمدپور
📚منبع: کتاب خدمت از ماست ۸۲ ، صفحه ۴۶
#دستگیری_از_فقرا #بیتفاوت_نبودن #ایده_شهدایی #شهیداحمدپور #شهردار#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
🔴 چرا کسی در مورد تمرینات سخت فیزیکی و نفس گیر آرات که فقط ۷ سال داشت اعتراضی نکرد و همه تشویقش کردن و باهاش لایو گذاشتن اما حنانه ۱۳ ساله که حافظ قرآن شده و توانسته مدرک ارشد علوم قرآن و حدیث رو کسب کنه رو منکوب می کنند و میگویند این دختر باید میرفت دنبال عروسک بازی؟
⭕️ حنانه خلفی ۷سالگی کل قرآن رو حفظ کرده و ۱۳سالگی کارشناسی ارشد قبول شده. اول بایکوتش کردن حالا میگن چرا کودکیش رو خراب کردین!
البته همونطور که درجریانید اگه بجای حفظ قرآن، خواننده یا نوازنده میشد دیگه کودکیش خراب نشده بود...
#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
#مبحث_چالشی
🌸 افٺٺاح زندگے جدید
قیامٺ بیش از آنڪہ پایان حیاٺ دنیا باشد، آغاز حیاٺ جاودانہ آخرٺ اسٺ. هر ڪہ از دنیا مےرود، بیش از آنڪہ حیاٺ دنیاییش پایان یافٺہ باشد؛ حیاٺ آخرٺش آغاز شده اسٺ. بہ همین دلیل برایش فاٺحہ مےخوانند. فاٺحہ یعنے آغاز و افٺٺاحیہ، نہ پایان و اخٺٺامیہ...
👤 استاد پناهیان#رفیق_شهیدمـ
#لبخند_هادے
#قاسم_سلیمانی_سرباز
#ما_ملت_امام_حسینیم
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈
@shahadat313barayagha
┈┈••✾•🍃🦋🍃•✾••┈┈