eitaa logo
🌻لَبخْندِ هادے🌻
85 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
794 ویدیو
8 فایل
خنده ات طرح لطیفےست که دیدن دارد نگاهتان را گره بزنید به لبخند شهدا @shahadat313barayagha لطفا با ذکر صلوات وارد بشید هروز احادیث"زندگی نامه شهدا"داستانهای کوتاه شهدایی و..... با بیت الشهدا همراه باشید با ذکر صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
👆خاکریز خاطرات ۱ 🌸 همدردیِ جالبِ شهید خرازی با رزمندگان 🇮🇷
👆خاکریز خاطرات ۱ 🌸 همدردیِ جالبِ شهید خرازی با رزمندگان
👆 خاکریز خاطرات ۳۵ 🌸هرکسی می‌کنه این خاطره شهید خرازی رو بخونه
🌻لَبخْندِ هادے🌻
👆 خاکریز خاطرات ۳۵ 🌸هرکسی #رانندگی می‌کنه این خاطره شهید خرازی رو بخونه #قانون #تقید_به_احکام_شرع
. 📝متن خاکریز خاطرات 35 ✍️ هرکسی می‌کنه این خاطره رو بخونه : حاج حسین خرّازی می‌خواست بره فاو. ماشین رو برداشت و رفت ... ساعتی بعد دیدم داره پیاده برمی‌گرده. گفتم: چی شد؟ چـرا نرفتی؟ ماشینت کو؟ حاجی‌گفت: داشتم رانندگی می‌کردم که اطلاعیه‌ای از رادیو پخش شد؛ مثل اینکه مراجعِ تقلید فرمودند رعایت نکردنِ قوانینِ راهنمایی و رانندگی حرامه ، منم یه دستم قطع شده و رانندگی‌کردنم با یک دست خلاف قانونه ، تا این حکم رو از رادیو شنیدم ، ماشین رو زدم کنارجاده ؛ برگشتم تا یه راننده پیدا کنم منو ببره فاو... 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی 📚منبع: سالنامه سرداران عشق 1388 ✍️مراجع تقلیدِ فعلی نیز، تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی رو حرام می دون
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۶۷ ✍ تعبیر شگفت‌انگیز شهید کاظمی در مورد مزار شهید خرازی با حاج احمد برای مأموریت رفته بودیم اصفهان. در مسیرِ بازگشت حاجی ما رو بُرد گلستان شهدا و گفت: بچه‌ها ! دوسـت دارین دری از درهـای بهشت رو بهتون نشون بدم؟ گفتیم: چی از این بهتر... حـاج احمد کفش‌هایش رو در آورد ، وارد گلزار شد و مستقیم ما رو بُرد سرِ مزار شهید حاج حسین خرازی و با یقین گفت: از این قبرِ مطهر دری به بهشت باز میشه. بعد هم اونجا نشست و با حال و هوایی تماشایی فاتحه خواند. هیچ کدوم نمی‌دونستیم ده روز بعد حاجی شهید میشه و طبق ‌وصیتش همونجا کنار شهید خرازی دفنش می‌کنند... 📌خاطره‌ای از زندگی سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی 📚منبع: ویژه‌نامه پروازِ عرفه 🇮🇷
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۱ 🌺 خاطره‌ای زیبا از بزرگواری شهید خرازی ترکش خورده بود به گلویِ حاج حسین خرّازی و راننده‌اش. خونریزی حاجی شدید شده بود ، اما نمی‌گذاشت زخمش رو ببندم. می‌گفت: اول زخمِ راننده‌ام... بعد هم با خودش حرف می‌زد و می‌گفت: اون زن و بچه داره ، امانته دستِ من ... حاجی با خودش داشت این حرف‌ها رو زمزمه می‌کرد که بیهوش شد... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی 📚منبع: یادگاران۷ «کتاب شهید خرّازی» صفحه ۶۶ 🇮🇷