eitaa logo
🌻لَبخْندِ هادے🌻
85 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
794 ویدیو
8 فایل
خنده ات طرح لطیفےست که دیدن دارد نگاهتان را گره بزنید به لبخند شهدا @shahadat313barayagha لطفا با ذکر صلوات وارد بشید هروز احادیث"زندگی نامه شهدا"داستانهای کوتاه شهدایی و..... با بیت الشهدا همراه باشید با ذکر صلوات🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠حاج اسماعیل دولابی نقل می‌کند: در جوانی اسبی داشتم وقتی از کنار دیواری عبور می‌کرد و سایه‌اش به دیوار می‌افتاد ، اسبم به آن نگاه و خیال می‌کرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس می‌کشید و سعی می‌کرد از آن جلو بزند و چون هرچه تند می‌رفت می‌دید هنوز از سایه‌اش جلو نیفتاده است باز هم به سرعتش اضافه می‌کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا می‌کرد مرا به کشتن می‌داد اما دیوار تمام می‌شد و سایه‌اش از بین می‌رفت ، آرام می‌گرفت. در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی ، بدنت که مرکب توست می‌خواهد در جنبه‌های دنیوی از آن‌ها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی می‌کشد. 🍃🌸🍃
..... دست به ضریح امام حسین(ع) گرفتم و از ایشان پسری خواستم تا غلام ایشان باشد. ﭼﻨﺪ ﻣﺎه ﺑﻌﺪ روز میلاد امام علی(ع) دنیا آمد..... در وصیتش نوشته بود "خدایا خجالت می کشم روز قیامت بدن امام حسین پاره پاره باشد و من سالم" شب شهادت امام علی(ع) گلوله آرپی جی به سینه اش خورد و تکه تکه شد! 🌹🌷🌷🌹 تولد: 1336 دارب، ( 13 رجب) مصادف با امام علی(ع) شهادت: 22/4/1361، عملیات رمضان، ( 21 رمضان) مطابق با امام علی(ع)
👆 خاکریز خاطرات ۳۵ 🌸هرکسی می‌کنه این خاطره شهید خرازی رو بخونه
🌻لَبخْندِ هادے🌻
👆 خاکریز خاطرات ۳۵ 🌸هرکسی #رانندگی می‌کنه این خاطره شهید خرازی رو بخونه #قانون #تقید_به_احکام_شرع
. 📝متن خاکریز خاطرات 35 ✍️ هرکسی می‌کنه این خاطره رو بخونه : حاج حسین خرّازی می‌خواست بره فاو. ماشین رو برداشت و رفت ... ساعتی بعد دیدم داره پیاده برمی‌گرده. گفتم: چی شد؟ چـرا نرفتی؟ ماشینت کو؟ حاجی‌گفت: داشتم رانندگی می‌کردم که اطلاعیه‌ای از رادیو پخش شد؛ مثل اینکه مراجعِ تقلید فرمودند رعایت نکردنِ قوانینِ راهنمایی و رانندگی حرامه ، منم یه دستم قطع شده و رانندگی‌کردنم با یک دست خلاف قانونه ، تا این حکم رو از رادیو شنیدم ، ماشین رو زدم کنارجاده ؛ برگشتم تا یه راننده پیدا کنم منو ببره فاو... 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی 📚منبع: سالنامه سرداران عشق 1388 ✍️مراجع تقلیدِ فعلی نیز، تخلف از قوانین راهنمایی و رانندگی رو حرام می دون
ﺭﻭﺯ چه حکایت قشنگیست… آدم را وادار به فکر کردن به آنهایی می کند که عزیزند... ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻦ ﻫﺎ ﺷﻬﺪا ﻫﺴﺘﻨﺪ ...🌹 🌹 🌷➖🌷➖🌷
💞 💞 🔸تو خواستگاری مهریه رو خونواده ها گذاشتن #۵۰۰ تا سکّه ولی قرار بین من و اون ١٤ تا سکّه بود، بعد ازدواج هم، همه سکّه ها رو بهم داد 🔹مراسم عقد و خونه ی خودمون گرفتیم😍 خیلی ساده 🔸هنوز عقد نکرده بودیم تو خواب دیدم کنار یه نشستم «بارون 🌧می بارید روی سنگ قبر نوشته بود شهید مصطفی احمدی روشن» 🔹از خواب پریدم بعدِ ازدواج خوابمو واسش تعریف کردم می ترسم این بگیرد تو 💞را ز من خندید😅 و به شوخی گفت: "بادمجون بم آفت نداره" 🔸ولی یه بار خیلی جدّی ازش پرسیدم کی شهید میشی مصطفی…❓ بدون مكث، گفت: "۳۰ سالگی"📅 بارون میبارید⛈ شبی🌟 که خاکش میکردیم به روایت همسر شهید 🦋
خون شهید، جاذبه‌ی خاک را خواهد شکست؛ و ظلمت را خواهد درید؛ و معبری از نور خواهد گشود؛ و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن، هیچ راهی جز وجود ندارد.
بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود.😞 یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد.😍۱۰ ، ۲۰ دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود🌪؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود.😔 دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد…😭 شهید امیر حاج امینی 💔
🌼جمله‌ای که «سردار سلیمانی» روی دست‌های شهید نوشت ✍تصویری که مشاهده می کنید دست نوشته سردار اسلام حاج قاسم سلیمانی است که در دیدار با خانواده شهید حسین بواس این جمله را روی تصویر شهید نوشت: بسمه تعالی. فدای این دست هایی که در راه خدا داده شد... 🌹🌷🌹🌷