#اینطور_دست_شیطان_را_بستند!!
🌷یه بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچهها تعجب کردند که این دیگه برا چیه؟! نیمه شب بطری رو برمیداشت و با آب داخلش وضو میگرفت. میگفت: ممکنه نصف شب بیدار بشم، شیطان توی وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. میخوام بهونه نداشته باشم که نماز شبم رو از دست بدم.... بقیهی بچهها هم یاد گرفته بودن از فردا شب زیر تخت همه یه ظرف آب بود.
🌹خاطرهایبهیاد رفیق شهیدمون سردار مسعودشعربافچی زاده
ماه رجب را خیلی دوست داشت ..
همیشه میگفت : هر چه در ماه رمضان
گیرمان میآید به برکت ماه رجب است .
_رفیقشهیدمونمجید پازوکی ♥️
بارِ آخر که اومد #اصفهان ، رفت خمسِ مالش رو داد. وقتی برگشت، خوشحال بود و میگفت: های که #راحت شدم ... سفارشِ همیشگیاش شده بود: #نماز_اول_وقت ، #نماز_جماعت ، و #مسجد_رفتن... بعد از شهادتش هم به خوابِ همسرش اومد و گفت: خوش به حالِ خودم که مسجد میرفتم...
#رفیقشهیدمونعبدالرسول_زرین
#درس_از_رفیق_شهید
رفیق شش دونگ هم بودن
به هم گفته بودن هرکسی اول شهید شد،
باید بره در خونهی سیدالشهدا بست بشینه
تا شهادت اون یکی رو هم از آقا بگیره!
مصطفی گفت: نری آبروریزی راه میندازم!
مرتضی گفت: هرکی نره، شهید پَستیه!
چند وقت بعد،
تیر توی پهلوی مصطفی،
تیر توی گلوی مرتضی،
و سالگرد مصطفی شد چهلم مرتضی... 💔
رفیق شهیدمونمصطفی صدرزاده 🕊🌹
رفیق شهیدمون مرتضی عطایی🕊🌹
#جز_سینهاش!
🌷اونقدر سینه میزد.... بهش گفتم: حمید، کمتر سینه بزن یا حداقل آرومتر سینه بزن. لازم نیست اینهمه خودت را اذیت کنی. گفت: فرزانه این سینه به خاطر همین سینه زدن هیچوقت نمیسوزه. چه این دنیا چه اون دنیا.... بارها این جمله را در مورد سینه زدنهایش تکرار کرد. بعدها من متوجه راز این حرف حمید شدم! که ترکش همه بدنش را سوزانده بود، جز سینهاش را...!
_خاطره ای به یاد رفیقشهیدمونحمید سیاهکالی🌹