فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند کوتاه شیدایی
#کربلای_۴_علقمه
🍃🎬 @shahadat_arezoomee
خانم چادری نما....هفت قلم آرایشتو باور کنیم یا چادرتو؟؟
با خودت چند چندی؟!
🚫 #تناقض_تا_کجا
⚠️ #حجاب_لاکچری
‼️ #چادر_مجوز_خود_نمایی_نیست
#حزب_الله
🍃🌹 @shahadat_arezoomee
دلم آسمون میخاد🔎📷
محمدجان تولد دوباره ات مبارک😔💔 #پروفایل_رفیق_شهید 🌷 @shahadat_arezoonee
🍃❤️
سلام داداش محمدم شهادتتوتبریک میگم عزیزابجی’ یادته سال قبل ادمین کانالت بودم...دلم شکست 💔ازت کمک خواستم کمکم کردی...بهم گفتی بلند شو تومیتونی...یادته داداشی😔
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃❤️ سلام داداش محمدم شهادتتوتبریک میگم عزیزابجی’ یادته سال قبل ادمین کانالت بودم...دلم شکست 💔ازت کم
یادته بهم خیلی چیزایاد دادی...1⃣بهم یاد دادی بانامحرم برخورددرست داشته باشم...2⃣بهم یاد دادی ناراحت شدم دلم گرفت زیارت عاشورابخونم.3⃣بهم یاد دادی درعین مذهبی بودن آراسته باشم...4⃣بهم یاد دادی یه رفیق شهیدپیداکنم..شهدایی زندگی کنم.5⃣یادت داداشی...فقط میتونم بگم ممنونتم..ازت خیلی چیزایاد گرفتم...داداشی نگاهتوازم نگیرکه بازمیرم توحاشیه😞
🕊🍃🕊🍃
❤️قرارعاشقی❤️
صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت ⌚️
به وقت امام رضا علیه السلام
👇👇👇
📲 @shahadat_arezoomee
🕊🕊🕊
سلام دوستان شهدایی😍
√ازامشب دوقسمت ازرمان شهدایی گذاشته میشه.
مچکرم ازهمراهی شما🌹
#آبدارچی_شهدا🍃👋🏼
هرلباسےآداب دارد👌
با کت و شلوار نميشود☝ تعمیرات انجام داد؛
با لباس روحانیت نمیشود☝️ هرکاری انجام داد؛
با چـــادر هم همین طور؛😉
چون فقط یک چادر ساده نپوشیده اے😌☝️
که بگویید به خودم مربوط استـ😊
تومثل یک روحانےبا لباس روحانیتـ هستے☺️
که محدودیت هاے(مفید)دارے.
اگر خطایی😱 از یکـ چادرے سر بزندمیگویند همه چادرےها فلان...پــس مراقبت کن🙃
تا همینطور که چشم هاےهرزه را کور کردے🙂
چشم هاےحـســــود هم کور شود✌️😉
#حزب_الله
کانال❣دلم آسمون میخواد❣
@shahadat_arezoomee
IMG_20181112_210922_280.jpg
86.9K
یکی #گره روسری شو💄
شل کرد،رفت جلودوربین📸
#واسه_like
❌
#یکی
بندپوتینیش روسفت کرد
رفت رو #مین
#واسه_خاک
💢خواهران حرمت نگه دارید.
✔️کمی به فکرمهدی فاطمه (ع)باش
@shahadat_arezoomee
🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
دو مدافع ❤
6⃣قسمت ششم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...😢
پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ😩
تارسیدم مامان صدام کرد...🗣
اسماااااا❓
سلام جانم مامان❓
سلام دخترم خستہ نباشے 😘
سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم
مامان دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم 😖
آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓😳
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن 🙈
اخہ مامان ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...🙊
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید 😊
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم 😕
گفت اونطورے نگاه نکن😄
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم😄
إ مامان پس نظر من چے❓
خوب نظرتو رو با همون خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ😉
خندیدم و گونشو بوسیدم 😂😘
وگفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:😊
خوبہ والاجوون هاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم😅
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق🚶
شب ک بابا اومد مامان باهاش حرف زد👥
مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت 😔
اسماء بابات اصـن راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون...😔
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ😂
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....🙈
مامان خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـن ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود🙊
خلاصہ قرارمون شد پنج شنبہ 👌
کلے ب مامان غر زدم ک پنجشنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ...☹️
اما مامان گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...😓
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم...😖
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...😟
ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم😨
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید.....
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم 😊
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا🤔
از کارم خندم گرفت😂
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم 😑
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی👗 با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم 👜
ساعت۹:۵۵دیقہ شد 😃
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد😣
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد 😱
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در 🏃
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد 🚗
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم🙈
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ🚗
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے 🚗
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره😂
با اخم نگاش کردم 😑
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود 🤔
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم❓
😊منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد 🌷
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم ..
از گل فروشے اومد بیروݧ...💐
هل شدم و گوشے از دستم افتاد..
#دومدافع ️
🕊کانال دلم آسمون میخاد🕊
🕊
@shahadat_arezoome
〰❤️❤️〰❤️❤️〰
❤️دو مدافع❤
7⃣قسمت هفتم
هل شدم و گوشے از دستم افتادو رفت زیر صندلے
داشت میرسید ب ماشیـݧ از طرفے هرچقد تلاش میکردم نمیتونستم گوشے و بردارم
در ماشیـݧ و باز کرد سرشو آورد تو و گفت مشکلے پیش اومده دنبال چیزے میگردید❓❓❓
لبخندے زدم و گفتم نه چه مشکلے❓❓❓فقط گوشیم از دستم افتاد رفت زیر صندلے
خندید و گفت:بسیار خوب
چند تا شاخہ گل یاس داد بهم و گفت اگہ میشہ اینارو نگہ دارید.
با ذوق و شوق گلهارو ازش گرفتم وبوشون کردم
و گفتم: مـݧ عاشق گل یاسم
اصـݧ دست خودم نبود این رفتار
خندید و گفت:میدونم
خودمو جم و جور کردم و گفتم:بلہ❓❓از کجا میدونید❓❓❓
جوابمو نداد حرصم گرفتہ بود اما بازم سکوت کردم
اصـݧ ازش نپرسیدم براے چے گل خریده حتے نمیدونستم کجا داریم میریم
مثل ایـݧ کہ عادت داره حرفاشو نصفہ بزنہ جوݧ آدمو ب لبش میرسونہ
ضبط و روشـݧ کرد
صداے ضبط زیاد بود تاشروع کرد ب خوندݧ مـݧ از ترس از جام پرید
سریع ضبط و خاموش کرد ببخشید خانم محمدے شرمندم ترسیدید❓❓❓❓
دستم و گذاشتم رو قلبم و گفتم:
بااجازتوݧ
اے واے بازم ببخشید شرمنده
خواهش میکنم.
گوشیم هنوز زیر صندلے بود و داشت زنگ میخورد
بازم هر چقدر تلاش کردم نتونستم برش دارم
سجادے گفت خانم محمدے رسیدیم براتوݧ درش میارم از زیر صندلے
ب صندلے تکیه دادم
نگاهم افتاد ب آینہ اوݧ پلاک داشت تاب میخورد منم ک کنجکاو...
همینطورے ک محو تاب خوردن پلاک بودم ب آینہ نگاه کردم
اے واے روسریم باز خراب شده
فقط جلوے خودمو گرفتم ک گریہ نکنم
سجادے فهمید
رو کرد ب مـݧ و گفت:
دیگہ داریم میرسیم
دیگہ طاقت نیوردم و گفتم:
میشہ بگید کجا داریم میرسیم
احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشم
دستے ب موهاش کشید و گفت
بهشت زهرا....
پس واسہ همیـݧ دیروز بهم گفت نرم حدس زده بودماااا اما گفتم اخہ قرار اول ک من و نمیبره بهشت زهرا...
با خودم گفت اسماء باور کـݧ تعقیبت کرده چے فکر میکردے چے شد
با صداش ب خودم اومدم....
رسیدیم خانم محمدے...
_نزدیک قطعه ے شهدا نگہ داشت
از ماشیـن پیاده شد اومد سمت مـݧ و در ماشیـݧ و باز کرد مـݧ انقد غرق در افکار خودم بودم کہ متوجہ نشدم
_صدام کرد
بخودم اومدم و پیاده شدم
خم شد داخل ماشیـݧ و گوشے و برداشت
گرفت سمت مـݧ و گفت:
بفرمایید ایـݧ هم از گوشیتوݧ
دستم پر بود با یہ دستم کیف و چادرم و نگہ داشتہ بودم با یہ دستمم گلارو
_گوشے تو دستش زنگ خورد
تا اومد بده بہ من قطع شد و عکس نصفہ ای ک ازپلاک گرفتہ بودم اومد رو صفحہ
از خجالت نمیدونستم چیکار کنم
سرمو انداختم پاییـݧ و ب سمت مزار شهدا حرکت کردم
_سجادے هم همونطور ک گوشے دستش بود اومد دنبالم و هیچ چیزے نگفت
همینطورے داشتم میرفتم قصد داشتم برم سر قبر شهید گمنامم
اونم شونہ ب شونہ من میومد انگار راه و بلد بود و میدونست کجا دارم میرم
_رسیدیم من نشستم گلهارو گذاشتم رو قبر
سجادے هم رفت کہ آب بیاره گوشیم هنوز دستش بود
_از فرصت استفاده کردم تا رفت شروع کردم ب حرف زدݧ باشهیدم
سلام شهید جاݧ میبینے ایـݧ همون تحفہ ایہ ک سرے پیش بهت گفتم
کلا زندگے مارو ریختہ بهم خیلے هم عجیب غریبہ
عادت داشتم باهاش بلند حرف بزنم
یہ نفر از پشت اومد سمتم و گفت:
مـݧ عجیب و غریبم❓❓❓
سجادے بود
واااااااے دوباره گند زدے اسماء
از جام تکوݧ نخوردم
اصلا انگار اتفاقے نیوفتاده روی قبرو با آب شست و فاتحہ خوند
سرمو انداختہ بودم پاییـݧ
خانم محمدے ایرادے نداره
بهتره امروز دیگہ حرفامونو بزنیم
تا نظر شما یکم راجب مـݧ عوض بشہ
حرفشو تایید کردم
_خوب علے سجادے هستم دانشجوے رشتہ ے برق تو یہ شرکت مخابراتی مشغول کار هستم و الحمدللہ حقوقم هم خوبہ فکر میکنم بتونم....
_حرفشو قطع کردم
ببخشید اما مـݧ منتظرم چیزهاے دیگہ اے بشنوم
با تعجب سرشو آورد بالا و نگام کرد
بلہ کاملا درست میفرمایید
دفہ ے اول تو دانشگاه دیدمتو....
❤️#دومدافع❤️
🕊کانال دلم آسمون میخاد🕊
@shahadat_arezoome
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
IMG_20181112_214325_507.jpg
130.8K
📎ڪلام شهید
همه مےگویند:
خوش بحال فلانے شهید شد،
اما هیچڪس
حواسش نیست ڪه فلانے
در زندگے شهید بود
آرے...
براے شهید شدن باید
شهید بودن را یاد گرفت..
🌷شهید مهدے طهماسبے
🌷 @shahadat_arezoomee
🍃🌷🍃
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍃🌷🌷🌷🌷🍃 👇👇👇
🌸🍃
دقیقا نمی دانستند دشمن کجای العیس حضور دارد.
اندکی بعد از نماز مغرب بود که دسته دسته به سمت کوچه ها رفتند و در تاریکی مطلق حرکت می کردند.
#فرمانده گروه لوله توپ 23 را دیده بود اما تصور نمی کرد دشمن در آن حضور داشته باشد و حتی آنها هم در تاریکی متوجه گروه ایرانی نشده بودند.
گفت و گویی رد و بدل شد که دشمن متوجه ایرانی بودن آنها شد و درگیری شکل گرفت.
راننده توپ هنگام چرخاندن لوله به سمت آنها دو پدال زد که در هر پدال 12 تیر خارج شد
و هر گلوله نیز بعد از شلیک به چند گلوله تقسیم می شد که همین باعث شد بدن مسعود پودر، دستش قطع و یک چشمش تخلیه شود که شهادتی همچون حضرت عباس(ع) بود؛
حتی ترکش های توپ آنقدر قوی بود که افراد پشت دیوار هم جانباز شدند.
همزمان با مسعود 3 دوستش به نام های سیدمصطفی موسوی، محمدرضا دهقان امیری و احمد اعطایی که به #شهدای_اربعه_حلب معروف شدند.
.
.
#شهید_مدافع_حرم_محمدرضا_دهقان_امیری ❤️
#شهید_مدافع_حرم_مسعود_عسگری ❤️
#شهید_مدافع_حرم_احمد_اعطایی ❤️
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_موسوی ❤️
۹۴/۸/۲۱
🍃🌸
@Shahadat_arezoomee
❄️ بسم الله الرحمن الرحیم ❄️
#خانه_طلبگی 📚
بیانات رهبری : باید خرید کتاب یکی از مخارج اصلی خانواده محسوب شود . مردم باید بیش از خریدن وسایل تزئینی و تجملاتی مثل این لوستر ها و میز های گوناگون و مبل ها و پرده ها و .... کتاب بخرند اول کتاب را مانند وسایل معیشتی و خوراک بخرند بعد از این که تامین شد به زواید بپردازند...
😍خانم های طلبه و آقا های طلبه برای هم دیگه کتاب بخرید و خودتون رو با کتاب مشغول کنید که کتاب یار مهربان ماست❤️
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee