یاربــــ😔
آمدهام تا ڪه قبولم ڪنی✋
وصل بہ اولاد رسولم ڪنی💚
سائل زهـراے بتـولم ڪنی✋😔
جز ڪرمت هیچ ندارم سند📜
#سبحانکیالاالهالاانت
دلم آسمون میخاد🔎📷
یاربــــ😔 آمدهام تا ڪه قبولم ڪنی✋ وصل بہ اولاد رسولم ڪنی💚 سائل زهـراے بتـولم ڪنی✋😔 جز ڪرمت هیچ ند
#خدایا 🍃
شرمنده😞
لطف بیکرانت💫 هستم
شرمنده ترین😞
بندگانت✋ هستم
یا رب💖
اَناسَائِل الَّذِی اَعطَیتَـ📿ـه
عمریست🍃
دخیل آستانت💫 هستم
دلم آسمون میخاد🔎📷
و هوالشهید♥️ ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاه
و هوالشهید♥
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
4_5819147002033736003.mp3
1.81M
🎧 هوای حسین هوای حرم هوای شب جمعه زد به سرم
🎤 حاج مهدی رسولی
#شب_جمعہ🌙
#شب_زیارتے_ارباب❤️
#از_ڪربـلا_تـا_شـهادتــღ
سلام دوستان 👋
یه دختر خانمی هست که عید فطر میخوان عروسی کنن
درواقع عقد کنن برن سر زندگیشون
جهیزیه ندارن
هر کسی مایله همت کنه که بتونیم با کمک هم چند تیکه وسایل براش تهیه کنیم .اجرتون با خدا🌺🖤
@Yahosein1380
☝️☝️☝️
به لطف مرتضی علی علیه السلام
امشب دل نیازمندی رو خوشحال کنیم 😔👌💔
دلم آسمون میخاد🔎📷
سلام دوستان 👋 یه دختر خانمی هست که عید فطر میخوان عروسی کنن درواقع عقد کنن برن سر زندگیشون جهیزیه
تحقیق کامل کردیم
هر کسی میتونه باهاشون هماهنگ کنید🌹
دلم آسمون میخاد🔎📷
🦋✨ تعدادصلوات ها 🍃18043 دیروز☝️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌿🖤 امروز👇 🍃| 204000 ب یکی از اعض
دیروز
🍃| 18043
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌿🖤
امروز
🍃| 208913
اعلام کنید تا ۲۸رمضان فرصت دارید🌺👌
یکی از اعضا ۳۰۰۰تا هدیه کردن
ان شاءالله گره از کارشون باز بشه
همه همه، حتی اونی که یه صلوات فرستاده.🖤🌺
مداحی آنلاین - کیست این مرد که شب کیسه خرما میبرد - حیدر خمسه.mp3
4.64M
🔳 #شهادت_امام_علی(ع)
🌿کیست این مرد که شب کیسه خرما می برد
🌿روز می آمد و از سینه نفس ها می برد
🎤حاج #حیدر_خمسه
🍁🌙
#تهدمت_والله_ارکان_الهدی💔😭
رنگ رخساره نشان ميدهد از سر درون
ماندني نيست #علی ، انا اليه راجعون😭
🍁🖤
.
#ارسالی
رفـقا یه امشبَ رو واسه ظهور امام عصر (ع)خیلی دعا کنید خیلییییییییییییییی😭
یجوری دعا کنید؛یه جوری التماس کنیم از خدا؛یجوری ملتمسانه برید درخونه خدا که ان شاء الله فردا مصادف با روز جمعه صدای هل من ناصر ینصرونی امام زمانمون رو بشنویم😭
دعای واسه فرج فراموش نشه که هر چی درد داریم از نبود امامونه😭
امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود (:💔
مداحی آنلاین - اومدم تنهای تنها - مهدی رسولی.mp3
5.49M
اومدمتنهایتنها
منهمونتنهاترینم😭💔
گَرگِداکٰاهِلبُوَد
تقصیرِ صاحبخانہ چیٖست . . !)
#شبِقَدرستُقَدربِدانیٖم . . 🖤)
▪️شب جمعه...
▪️#شب_قدر ...
▪️شب شهادت حیدر...😭
▪️شب شهادت #سرباز_ولایت...
▪️کاش شب ظهور هم باشد...😭
#التماسدعایفرج
ضَـربَت شَـمشِیر بَرفَـرقِ سَرم بآزِی بُود
عُمر مَن بآ فآطِـمه بِین دَر و دِیوآر رَفت