🍁🍁🍁
🍁🍁
🍁
او را میشناسی یا نه؟!!! 😊👌👇👇
درباشگاه کشتی بودیم. آماده می شدیم برای تمرین، ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد ، تا وارد شد بی مقدمه گفت: ابرام جون ، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! تو راه که می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تیپ و هیکلت تعریف میکردند.بعد ادامه داد: شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی؛ ساک ورزشی هم دستته ، دیگه کاملا معلومه ورزشکاری.
به ابراهیم نگاه کردم ؛ دیدم رفته تو فکر و ناراحت شده، انگار توقع چنین حرفی نداشت.
جلسه بعد رفتم باشگاه؛ تا ابراهیم رو دیدم خندم گرفت ! پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد ! لباسهایش راهم داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود. از آن روز به بعد با همین تیپ به باشگاه می آمد. بچه ها میگفتن بابا تو دیگه چجور آدمی هستی ؟؟ ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشی داشته باشیم و تو هم که هیکل به این قشنگی داری اینجوری لباس میپوشی؟ ابراهیم به حرفهایشان اهمیت نمیداد وبه دوستانش هم توصیه میکرد که: اگر ورزش برای خدا باشه، میشه عبادت. اما اگه به هر نیت دیگه ای باشه ضرر میکنین.
این قسمت برای من نویسنده خیلی متاثر بود،و از طریق خواندن همین داستان با ایشون آشنا شدم ؛ برایم جالب بود بدونم ایشون چه شخصیتی داره که اینچنین پا روی نفسش میذاره ، درحالیکه هرپسر جوانی در آرزوی داشتن هیکلی به اصطلاح ورزشی ست؛ وبرای بدست آوردنش به هر راهی متوسل می شوند اعم از تزریق مواد انرژی زا و... صرفا برای کلاس گذاشتن.
خب بریم سربقیه ماجرا ، این آقا ابراهیم ما خصائص دیگه ای هم داره که اگه بخوایم تعریف کنیم تمام مطالب رو باید به ایشون اختصاص بدیم.
اما یک داستان دیگه از ایشون برای شما مخاطبان عزیز میگم تا با ارزش واقعی ایشون آشنا بشی و کلامم را کوتاه میکنم.☺
خیلی بی تاب بود، ناراحتی در چهره اش موج میزد، پرسیدم چیزی شده؟ ابراهیم با ناراحتی گفت: دیشب بابچه هارفته بودیم برا شناسائی، در راه برگشت و درست در کنار مواضع دشمن ؛ ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقیها تیراندازی کردند و ماهم مجبور شدیم برگردیم، تازه علت ناراحتی اش را فهمیدم.
هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد ، نیمه های شب هم برگشت اما خوشحال و سرحال!! مرتب فریاد میزد: امدادگر امدادگر سریع بیا ، ماشا الله زنده است.
ماشاالله سوار آمبولانس شد. اما ابراهیم در گوشه ای به فکر فرورفته بود، بهش گفتم به چی فکر میکنی؟ گفت: ماشاالله وسط میدان مین افتاده بود نزدیک سنگر عراقیها، اما وقتی سراغش رفتم آنجا نبود و در گوشه ای امن در جایی دیگر او را پیدا کردم و منتظر من بود.
ماشاالله گفت: خون زیادی از پای من رفته بود، بی حس شده بودم. عراقیها امامطمئن بودم که زنده نیستم. حال عجیبی داشتم وزیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی...
هوادیگر تاریک شده بود.جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد، چشمانم را به سختی باز کردم. او مرا به آرامی بلند کرد و ازمیدان مین خارج کرد در جایی امن گذاشت و بامن صحبت میکرد و دلداری ام میداد، بعد فرمودند: کسی می آید و شما را نجات میدهد، او دوست ماست!
لحظاتی بعد ابراهیم آمد ، باهمان صلابت همیشگی .
مرا به دوش گرفت و حرکت کرد، آن جمال نورانی ، ابراهیم را دوست خود معرفی کرد. خوشا بحالش
بله دوستان این شخص کسی نیست جز شهید گمنام ابراهیم هادی...
او که کلام یادگارش این بود، که کار اگه برای رضا خدا باشه ، گفتن نداره. بخاطر همین هم در اوج مظلومیت در کانال کمیل گمنام ماند تا چراغی باشد برای راهیان نور...
برای آشنایی بیشتر با این شهید بزرگوار به کتاب سلام برابراهیم مراجعه فرمائید؛ دست شهدا روی سر تک تک شما عزیزان که تا به آخر بنده ی حقیر رو همراهی کردید...💖👋
@shahadat_arezoomee
🍃🌹
🌹 در محضـــر شهیـــد 🌹
تا میتوانید مراقب و محاسب اعمال و رفتار خودتان باشید و خود را در محضر خدا حس کنید .
که اگر شما او را نمی بینید ، او شما را میبیند .
و رئوف و رحیم و قادر و قهار است .
مبادا حلم و صبر خداوند شما را ظلوم و جهول کند ! ...
🔸نوجوان سیزده ساله 🔸
🔹شهید سعید طوقانی🔹
🌼ظهور نزدیک است🌼
🕊 @shahadat_arezoomee 🕊
🌙🕊
هرچقدر به بالاے قلهے ظهور نزدیڪ مےشیم
هوا ڪم میشه!
دیگه به شُشِ هرڪسی نمےسازه!
بیهوا مےخرن، بیهوا میبَرَن
بیهوا میاد!
خیلی حواستونُ جمع ڪنید
میزان، هواے نفسِ..!👌🏻
#حاجحسینیڪتا
🌼ظهور نزدیک است🌼
🕊 @shahadat_arezoomee 🕊
«یا رَئوف»
🕊🍃🕊🍃
❤️قرارعاشقی❤️
صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از :
#همه_شهدا_الخصوص
#شهید_مصطفی_صدرزاده
اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت ⌚️
به وقت امام رضا علیه السلام
👇👇👇
📲 @shahadat_arezoomee
🍃🕊🍃🕊
❤️ #دو_مدافع ❤️
قسمت ۲۵
_بہ نظرم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنیم...
باشہ چشم...
روبروے یہ پارک وایساد...
واے خداے مـݧ اینجا کہ...اینجا هموݧ پارکیہ کہ بارامیـ
_واے خدا چرا اومد اینجا ...دوباره خاطرات لعنتے...دوباره یاد آورے گذشتہ اے کہ اے کہ ازش متنفرم ...
خدایا کمکم کـݧ
از ماشیـݧ پیاد شد
اما مـݧ از جام تکوݧ نخوردم
چند دیقہ منتظر موند.وقتے دید مـݧ پیاده نمیشم سرشو آورد داخل ماشیـݧ و گفت:
پیاده نمیشید❓
نگاهش نمیکردم
دوباره تکرار کرد.
خانم محمدے❓
پیاده نمیشید❓
بازم هیچ عکس العملے نشوݧ ندادم
_اومد،داخل ماشیـݧ نشست وبا نگرانے صدام کرد:
خانم محمدے❓خانم محمدی❓
اسماء خانم❓
سرمو برگردوندم طرفش
بله❓
نگراݧ شدم چرا جواب نمیدید❓
معذرت میخوام متوجہ نشدم
با تعجب نگاهم میکرد.
اینجا رو دوست ندارید❓
میخواید بریم جاے دیگہ❓
〰❤️〰❤️〰❤️🌹
سرمو بہ نشونہ ے ݧ تکوݧ دادم و گفتم:
شما تشیف ببرید مـݧ الاݧ میام البتہ اگہ اشکالے نداشتہ باشہ....
متعجب از ماشیـݧ پیاده شد و گفت:
خواهش میکنم سویچ ماشیـݧ هم خدمت شما باشہ اومدید بے زحمت درو قفل کنید.
اینو گفت و ازم دور شد.
تو آیینہ ماشیـݧ نگاه کردم رنگم پریده بود احساس میکردم پاهام شل شده
_اسماء تو باید قوے باشے همہ چے تموم شده رامیـنے دیگہ وجود نداره بہ خودت نگاه کـݧ تو دیگہ اوݧ اسماء سابق و ضعیف نیستے.
_تو اونو خاطراتشو فراموش کردے
تو الاݧ بامردے اومدے اینجا کہ امکاݧ داره همسر آیندت باشہ
نباید خودتو ضعیف نشوݧ بدے
نباید متوجہ ایـݧ حالتت بشہ
از ماشیـݧ پیاده شدم
خدایا خودت کمکم کـݧ
احساس میکردم بدنم یخ کرده
ماشیـݧ قفل کردم و رفتم داخل پارک
پارک اصلا تغییر نکرده بود
از بغل نیمکتے کہ همیشہ میشستیم رد شدم.
〰❤️〰❤️〰❤️🌹
_قلبم تند تند میزد...
یہ دختر و پسر جووݧ اونجا نشستہ بودݧ
بہ دختره پوز خندے زدم و تو دلم گفتم:بیچاره خبر نداره چہ بلایے قراره سرش بیاد داره براے خودش خاطره میسازه،ایـݧ جور عاشقیا آخر وعاقبت نداره...
_سجادے چند تا نمیکت اون طرف تر نشستہ بود
_تا منو دید بلند شد و اومد سمتم
خوبید خانم محمدے❓
ممنوݧ
اتفاقے افتاده❓
فقط یکم فشارم افتاده
میخواید ببرمتوݧ دکتر❓
احتیاجے نیست
خوب پس اجازه بدید براتوݧ آبمیوه بگیرم
احتیاجے نیست خوبم
آخہ اینطورے کہ نمیشہ حداقل...
پریدم وسط حرفشو گفتم
آقاے سجادے خوبم بهتره بشینیم
حرفامونو بزنیم.
〰❤️〰❤️〰❤️🌹
_بسیار خوب بفرمایید
ذهنم متمرکز نمیشد،آرامش نداشتم
ایـݧ آیہ رو زیر لب تکرار میکردم(الا بذکر الله تطمئن والقلوب)
_کمے آروم شدم و گفتم:خوب آقاے سجادے اگہ سوالے چیزے دارید بفرمایید
_والا چی بگم خانم محمدے مـݧ انتخابمو کردم الاݧ مسئلہ فقط شمایید پس شما هر سوالے دارید بپرسید
ببینید آقاے سجادے :براے مـݧ اول از همہ ایماݧ و اخلاق و صداقت همسرم ملاکہ چوݧ با بقیه وچیز ها در گرو همیـݧ سہ مورده.
با توجہ بہ شناخت کمے کہ ازتوݧ دارم از نظر ایماݧ کہ قبولتوݧ دارم
درمورد اخلاقم باید بگم کہ فکر میکردم آدم خشـݧ و خشکے باشید یجورایے ازتوݧ میترسیدم...
_ولے مثل اینکہ اشتباه میکردم
سجادے خندید و گفت:
چرا ایـݧ فکرو میکردید❓
_چرا،ایـݧ فکرو میکردید❓
خوب براے ایـݧ کہ همیشہ منو میدید راهتونو عوض میکردید،چند بارم تصادفا صندلے هاموݧ کنار هم افتاد کہ شما جاتونو عوض کردید.
همیشہ سرتوݧ پاییـݧ بود و اصلا با دخترا حرف نمیزدید حتے چند دفعہ چند تا از دختراے دانشگاه ازتوݧ سوال داشتـݧ ازتوݧ اما شما جواب ندادید...
〰❤️〰❤️〰❤️🌹
_بعدشم اصولا دانشجوهایے کہ تو بسیج دانشگاه هستـݧ یکم بد اخلاقـݧ چند دفعہ دیدم بہ دوستم مریم بخاطر حجابش گیر دادݧ اگر آقاے محسنے دوستتونو میگم،اگہ ایشوݧ نبودݧ مریم و میبردݧ دفتر دانشگاه نمیدونم چے در گوش مأمور حراست گفتن کہ بیخیال شدݧ سجادے دستشو گذاشت جلوے دهنش تا جلوے خندش و بگیره و تو هموݧ حالت گفت محسنے❓
بلہ دیگہ
_آهاݧ خدا خیرشوݧ بده ان شاءالله
مگہ چیہ❓
هیچے،چیزے نیست،ان شاءالله بزودے متوجہ میشید دلیل ایــݧ فداکاریارو
اخمهام رفت توهم و گفتم
مث قضیہ اوݧ پلاک❓
خیلے جدے جواب داد...
_چیزے نگفتم تعجب کرده بودم از ایـݧ لحن
دستے بہ موهاش کشید و آهے از تہ دل
خانم محمدے دلیل دورے مـݧ از شما بخاطر خودم بود.
مـݧ بہ شما علاقہ داشتم ولے نمیخواستم خداے نکرده از راه دیگہ اے وارد بشم.
_مـݧ یک سال ایـݧ دورے و تحمل کردم تا شرایطمو جور کنم براے خواستگارے پا پیش بزارم.
نمیدونید کہ چقد سخت بود همش نگراݧ ایـݧ بودم کہ نکنہ ازدواج کنید
هر وقت میدیدم یکے از پسرهاے دانشگاه میاد سمتتوݧ حساس میشدم قلبم تند تند میزد دل تو دلم نبود کہ بیام جلو ببینم با شما چیکار داره
وقتے میدیدم شما بے اهمیت از کنارشوݧ میگذرید خیالم راحت میشد.
️
_وقتے ایـݧ حرفهارو میزد خجالت میکشید
@shahadat_arezoomee
🍃❤️
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌺اللهم عجل لوليک الفرج🌺
@shahadat_arezoomee
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
براےآخریڹ نفس بخوڹ ترانہاے
ڪہباید ازتو بگذرم بہ هر بهانہاے
بدوڹ ڪہ بایداز تورد شدُ دلُندید
باید پریدُ پرزدُ بہآسموڹ رسید💔
#همسران شهدا🌹🍂😔
#ظهور_نزدیک_است
@shahadat_arezoomee
🍃❤️
توجهت بہ هر چہ باشد قیمت تو همان است ...
🔰اگر توجهت بہ #خـدا
و #خـوبان باشد قیمتے مےشـوے ...
حــواس تو بہ هر ڪہ رفت تـو همانـے ...
"حاج اسماعیل دولابـے ✅(ره)" #رفیـق حواسـم بـا توست
حواست بـهم باشہ...
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🌼#ظهور_نزدیک_است🌼
🕊 @shahadat_arezoomee 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃
کلیپ دوم از سلسله افشاگری ها علیه شبکه اجتماعی باهم(به ظاهر ایرانی)
💢برای مقابله با مدیریت موزی این شبکه اجتماعی افرادی که در زمینه کلیپ سازی و وب سایت نویسی توانایی دارند ، لطفا به این آیدی در ایتا پیام دهید
🆔 @binam_gomnam
@Shahadat_arezoomee
🍃🌹
دلم آسمون میخاد🔎📷
#بسیجی_ام 😍 #افتخار 👇👇👇👇 @shahadat_arezoomee
#بسيجى_ام😉
✍️ #بسیجی که باشی جنگ باشد تیر میخوری و صلح باشد فحش ...
💢 #بسیجی که باشی، می فهمی نمیتونی عادی باشی، عادی بگذری، عادی زندگی کنی...
💢 #بسیجی که باشی یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی...
💢 #بسیجی که باشی توی مدرسه و دانشگاه تمام دردت اینه چرا باید درسی رو بخونی که با بنیانش مشکل داری، چرا باید به استادی گوش بدی که بیرحمانه هر روز آرمانهای تو را می کوبه و همه او را روشنفکر میدانند و فرنگ رفته!!
💢 #بسیجی که باشی دوستات با کنایه ازت می خوان بگی چقدر پول می گیری واسه فعالیتهات تو بسیج؟ پولی که اصلا وجود نداره
💢 #بسیجی که باشی و در حال ذکر یعنی ریاکاری و بدنبال منافع!!
و کسی چه میداند تو برای بسیجی بودن تمام منافعت را زیر پا گذاشتی....
💢 #بسیجی که باشی، آدمی، و ممکنه گاهی بلغزی و امان از لغزشت که با لغزش تو تمام اسلام زیر پا می رود!!!
آبروی بسیجیهای دیگر هم می رود!!
ولی با لغزش پسر همسایه او فقط جوان است و جوانی کرده و دلش پاک است....
♻️ #بسیجی که باشی معمولی نیستی....خاصی!!!!
💢خلاصه #بسیجی که باشی...
💢تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند! جواب اگر بدهی دروغگویی!
💢مسخره ات بکنند انتقاد است!
جواب بدهی بی جنبه ای!
💢تهدیدت اگر بکنند دفاع کرده اند!
تهدید اگر بکنی خشنی...
💢راهپیمایی اگر بکنن حق آنهاست و عقیده خودشان است!
راهپیمایی اگر بکنی ساندیس خوری یا به زور آمدی...
💢 #بسیجی اگر باشی میشوی افراطی!
اما دیگران میشوند آزادی طلب و روشنفکر ...
💢 #بسیجی اگر باشی هر گاه فتنه منافقین و جنگ با داعشیها بشه باید سینه سپر کنی برای مردم، جنگ و فتنه که تموم شد تبدیل به یک تندرو، خشونت طلب و افراطی میشی
✅ بسیجی میمانیم
✅من #با_افتخار_یک_بسیجیم
و در نهایت...
سربلندی اون بسیجیانی که اصلا اسمشون برده نمیشه و در عین گمنامی باید بزرگترین کار ها رو انجام بدن ، حتی دریغ از یک نام، همونایی که وقتی شهر نسبتا آرام است در تلاطم فتنه حضور دارن
🌹سربلندی تمامی بسیجیان مخلص صلوات🌹
🌹 بسیجى روزت مبارک 🌹
🌸
@shahadat_arezoomee
🌸
🕊امداد غیبی🕊
هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.خیلی دوست داشتم جبهه بروم و سر از امداد غیبی در بیاورم.تا اینکه ﭘام به جبهه باز شدو مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم✌️..
بچه ها از دستم ذله شده بودند. بس که هی از معجرات و امدادهای غیبی ﭘرسیده بودم. یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار بودیم گفت: " می خواهی بدانی امداد غیبی یعنی چی؟ " با خوشحالی گفتم : " خوب معلومه" نا غافل نمی دانم از کجا قابلمه ای در آورد و محکم کرد تو سرم. تا چانه رفتم تو قابلمه. سرم تو قابلمه ﮐﻴﭖ ﮐﻴﭖ شده بود. آنها می خندیدند و من گریه می کردم👀 ..
ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقی اش را یادم نیست. وقتی به خود آمدم که دیدم افتادم گوشه ای و دو سه نفر به زور دارند قابلمه را از سرم بیرون می کشند. لحظه ای بعد قابلمه در آمدو نفس راحتی کشیدم.یکی از آنها گفت: "ﭘسر عجب شانسی آوردی. تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند جز تو. ببین ترکش به قابلمه هم خورده! " آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه ؟!😁
🌼ظهور نزدیک است🌼
🕊 @shahadat_arezoomee 🕊