eitaa logo
دلم آسمون میخاد🔎📷
3.3هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
11.4هزار ویدیو
117 فایل
﴾﷽﴿ °. -ناشناسمون:بگوشم 👇! https://harfeto.timefriend.net/17047916426917 . -شروط‌وسفارشات↓ @asemohiha . مدیر کانال و تبادلات @Hajkomil73 . •|🌿|کانال‌وقفِ‌سیدالشهداست|🌿|• . -کپی‌‌محتوای‌کانال = آزاد✋
مشاهده در ایتا
دانلود
. مقصر خودمانیم ! که آدم شدن را . . . #وعده‌داده‌ایم . ‌. . از #رجب بہ شعبان . . . از شعبان بہ رمضان . . . از رمضان بہ محرم . . . کسی از لحظه ی دیگر خبر دارد ؟! #آدم_شویم #خودمان‌را‌تکان‌دهیم‌ #قبل‌از‌آنکه‌خدا‌تکانمان‌‌دهد . . ماشهادت دادیم که #شهادت زیباست.🕊🇮🇷 @shahadat_arezoomee
🌹اعمال شب و روز اول 🍃در هیاهوهای این ایام ماه رجب را فراموش نکنیم؛ امشب شب اول ماه رجب است. دوستان روزه‌ی فردا خیلی ثواب داره🌹 صدقه هم فردا که اول ماه هست کنار بزارید ان‌شاءلله به حق این ماه از تمام بلایا محافظت بشیم. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلوات بِـفـرِښـٺ‌مُـۏمِـڹ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
هنگامه راز و نیاز است  برای عاشقان فصل نماز است  رجب درگاه غفران الهی  برای بندگانش باز باز است 🌸 ولادت امام محمد باقر (ع) و حلول مبارک باد 🌸 سلام، 🌼صبحتون بخیر، روزتون مملو از خیر و شادی🌼  🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلوات بِـفـرِښـٺ‌مُـۏمِـڹ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
پروفایل پس زمینه والپیپر بنر استوری و پوستر مذهبی 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلوات بِـفـرِښـٺ‌مُـۏمِـڹ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
4_336750497140572207.apk
888.6K
طبق قولم هرروز یک برنامه یا اپلیکیشن😉نرم فزار اندروید شماره ۸- ویژه 🔻نرم افزار "تنهايي باخدا" ویژه ماه رجب و مراسم معنوي اعتکاف میباشد 🔸محتويات: *فضيلت ماه رجب *ادعيه روزانه ماه رجب *اعمال مخصوصه ماه رجب *اعتکاف و.. 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلوات بِـفـرِښـٺ‌مُـۏمِـڹ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
🌺🍃🌺🍃🍃🌺🍃🌺🍃🌺 1⃣ غسل اولین روز و نیمه ماه رجب و آخر رجب 2⃣ روزه اولین روز و نیمه ماه رجب و آخر رجب 3⃣ در طول ماه رجب 100 مرتبه بگوید: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ 4⃣ در طول ماه رجب 1000 مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" 5⃣ در طول ماه رجب روزانه 70 مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" 6⃣ در طول ماه رجب 100مرتبه ذکربگوید أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " 7⃣ در طول ماه رجب 1000 هزار مرتبه یا 100 مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند 8⃣ روزانه 10 مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ 9⃣ زیارت امام حسین علیه السلام .(زیارت عاشورا) در حدتوان هر روز التماس دعاےفرج 🌸 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
4_5873026799826371464.mp3
642.4K
🎙 صوت دعای هر روز ماه رجب المرجب 👆 🎤 با نوای آقای حاج قاسم موسوی قهار ⏰ مدت حدود ۲ دقیقه 💾 حجم ۶۲۷ کیلوبایت 🍃🌺🍃 📚 مرجع: مفاتیح الجنان حاج عباس قمی 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلوات بِـفـرِښـٺ‌مُـۏمِـڹ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
براتون کلی پروفایل آوردم. پس زمینه والپیپر استوری بنر پوستر 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صلوات بِـفـرِښـٺ‌مُـۏمِـڹ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم مذهبی الله خدا شعبان ورمضان 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
خلاصه برخی اذکار ماه 😍 ✨در طول ماه رجب 100 مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» 💖در طول ماه رجب هزار مرتبه: "لا إِلٰهَ إِلا اللهُ" در طول ماه رجب روزانه هفتاد مرتبه بگوید: 💖"أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" در طول ماه رجب صد مرتبه ذکربگوید: 💖«أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ» در طول ماه رجب: 💖«هزار یا صد مرتبه سوره «قل هو الله أحد» را بخواند» روزانه 10 مرتبه بگوید: 💖«أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» 💖زیارت امام حسین علیه السلام «(زیارت عاشورا) در حدتوان هر روز» 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁
دلم آسمون میخاد🔎📷
طرح جدید سپهبد شهید قاسم سلیمانی 💚🍃 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #صـَلَـوآٺ‌بِـفـرِښـٺ‌
و و و همه در ید احدیت خداست و حکمتی است در به جود آمدن و بودن و رفتن انسان ها. . 🍃انسان های جالبی شده‌ایم تا نداریم زار میزنیم تا داریم نمیدانیم و شکر نمی‌گوییم و تا از دست میدهیم گله و داریم. . ☘مراد از این نوشته این است که تا حاج قاسم بود، عده‌ای به او عنوان‌هایی دادند مثل خونخوار شام و قص علی هذا از این القاب پر کینه اما حال که دست پشمین دشمن کنار رفته و پنجه هایش آشکار شده همه شدند خونخواه حاج قاسم . . 🍃دیری نپایید تا با یک اتفاق دوباره همه حواس ‌ها پیچید رو به هواپیما و آسمان ، مدتی باز نگذشت همه یاد افتادند و حواس ها رفت سمت بیماری وباز قص علی هذا. . ☘حاج قاسم میان امتی گرفتار شده‌ایم که هر دم یک سازی می‌زنند و گاه، هم را میخواهند هم خرما را، هم و هم عقبی را .ما نه مرام تو را داریم نه راهت را توان رفتن. . 🍃دنیا پر است از تلاقی‌های جالب. در روز پدر ، فلسفه‌ی نشناخته ذهن. . ☘مارا میان تاریکی ها رها نکن. میدانم رفته‌ای و را ترجیح داده‌ای بر این وانفسا که با سلامتِ هم نیز بازی می‌کنیم. داد داریم اما بیخ گوشمان با چوب و چماق می‌کشند. . 🍃راه گم شده، من این احساس را دارم. بین همه تفکرها اختلاف وجود دارد. ، اپوزيسيون، طلب و همه و همه نه اتحاد میدانند چیست نه اجماع. . ☘تنها تو هستی که همه را و خود میخوانی و همه را دوست داری. . 🍃ای که مرا خوانده‌ای نشانم بده.... . ✍نویسنده: . 🌺 شهید سپهبد قاسم سلیمانی . 📅تاریخ تولد : ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ / روی قبر: ۱ فروردین ۱۳۳۵ کرمان . 📅تاریخ شهادت : ۱۳دی ۱۳۹۸ بغداد . 📅تاریخ انتشار طرح: ۱۸اسفند۱۳۹۸ . 🥀محل دفن : کرمان .
✍️ 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او بی‌خبر از دل بی‌تابم، حرفش را زد:«عدنان با تکریت ارتباط داره، دیگه صلاح نیس باهاشون کار کنیم.» 💠 لحظاتی از هیچ کس صدایی درنیامد و از همه متحیرتر من بودم. بعثی‌ها؟! به ذهنم هم نمی‌رسید برای نیامدن عدنان، اینطور بهانه بتراشد. بی‌اختیار محو صورتش شده و پلکی هم نمی‌زدم که او هم سرش را چرخاند و نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که اینبار من نگاهم را از چشمانش پس گرفتم و سر به زیر انداختم. 💠 نمی‌فهمیدم چرا این حرف‌ها را می‌زند و چرا پس از چند روز دوباره با چشمانم آشتی کرده است؟ اما نگاهش که مثل همیشه نبود؛ اصلاً مهربان و برادرانه نبود، طوری نگاهم کرد که برای اولین بار دست و پای دلم را گم کردم. وصله بعثی بودن، تهمت کمی نبود که به این سادگی‌ها به کسی بچسبد، یعنی می‌خواست با این دروغ، آبروی مرا بخرد؟ اما پسرعمویی که من می‌شناختم اهل نبود که صدای عصبی عمو، مرا از عالم خیال بیرون کشید :«من بی‌غیرت نیستم که با قاتل برادرم معامله کنم!» 💠 خاطره پدر و مادر جوانم که به دست بعثی‌ها شده بودند، دل همه را لرزاند و از همه بیشتر قلب مرا تکان داد، آن هم قلبی که هنوز مات رفتار حیدر مانده بود. عباس مدام از حیدر سوال می‌کرد چطور فهمیده و حیدر مثل اینکه دلش جای دیگری باشد، پاسخ پرسش‌های عباس را با بی‌تمرکزی می‌داد. 💠 یک چشمش به عمو بود که خاطره پدرم بی‌تابش کرده بود، یک چشمش به عباس که مدام سوال‌پیچش می‌کرد و احساس می‌کردم قلب نگاهش پیش من است که دیگر در برابر بارش شدید احساسش کم آوردم. به بهانه جمع کردن سفره بلند شدم و با دست‌هایی که هنوز می‌لرزید، تُنگ شربت را برداشتم. فقط دلم می‌خواست هرچه‌زودتر از معرکه نگاه حیدر کنار بکشم و نمی‌دانم چه شد که درست بالای سرش، پیراهن بلندم به پایم پیچید و تعادلم را از دست دادم. 💠 یک لحظه سکوت و بعد صدای خنده جمع! تُنگ شربت در دستم سرنگون شده و همه شربت را روی سر و پیراهن سپید حیدر ریخته بودم. احساس می‌کردم خنکای شربت مقاومت حیدر را شکسته که با دستش موهایش را خشک کرد و بعد از چند روز دوباره خندید. 💠 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونه‌های من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به‌خوبی حس می‌کردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بی‌نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می‌درخشید و همچنان سر به زیر می‌خندید. 💠 انگار همه تلخی‌های این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می‌خندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. 💠 زن‌عمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب‌هایش که با چشمانش می‌خندید. واقعاً نمی‌فهمیدم چه‌خبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه می‌خوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمی‌کنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک می‌گیرم و این روزهای خوب ماه و تولد علیه‌السلام رو از دست نمیدم!» 💠 حرف‌های عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاه‌مان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خنده‌های امشبش را یک‌جا فهمیدم که دلم لرزید. 💠 دیگر صحبت‌های عمو و شیرین‌زبانی‌های زن‌عمو را در هاله‌ای از هیجان می‌شنیدم که تصویر نگاه حیدر لحظه‌ای از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت. حالا می‌فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانه‌ای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی‌تر از همیشه همچنان سرش پایین است... ✍️نویسنده: 🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📿 ♥️🌿↓ @shahadat_arezoomee ما دادیم که شهادت زیباست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری🌱 به شوق میلاد دلبر... 🌸حلول ماه رحمت و (علیه‌السلام) تبریک و تهنیت باد.