💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_مهران_اقرع
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
👇👇
@shahadat_arezoomee
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌹
#داستان_زندگی_شهید_امین_کریمی
#قسمت_هجدهم
#باخوشحالی_به_سوریه_رفت
💟فردای آن شب، وقتی به سوریه رسید به من زنگ زد.
🔹گفت «زهرا اگر بدانی خوابت چقدر مرا خوشحال کرده!
برای همه دوستانم تعریف کردهام.»
🔸گفتم «واقعاً یک خواب این همه تو را خوشحال کرده؟»
🔹گفت «پس چی؟ اینطور حداقل فهمیدم با همه ارادتی که من به خانم زینب (س)دارم، خانم هم مرا قبول کرده...»
🔸گفتم «خب مطمئناً تو را قبول کرده با این همه شوق و ذوقات...» خوشحالیاش واقعی بود. هیچوقت او را اینطور ندیده بودم.
با خوشحالی و خندان رفت....
هر روز با من تماس میگرفت گاهی اذان صبح، گاهی 12 شب و ... به تلفن همراهام زنگ میزد.
💕روی یک تقویم برای مأموریتاش روزشمار گذاشته بودم. هرروز که به انتها میرسید با ذوق و شوق آن روز را خط میزدم و روزهای باقیمانده را شمارش میکردم..
❤وقتی برگشت، مقداری خوردنی از همانهایی که خودش آنجا خورده بود برایم آورده بود میگفت «چون من آنجا خوردهام و خوشمزه بود، برای تو هم خریدم تا بخوری!»
🍃تقصیر خودش بود که مرا خیلی وابسته خودش کرده بود... حتی گردو هم از آنجا برایم خریده بود.
✔وقتی هم مأموریت میرفت اگر آنجا به او خوردنی میدادند، خوردنیها را با خودش میآورد. این درحالی بود که همیشه در خانه میوه، تنقلات و آجیل داشتیم
✳وقتی از اولین سفر سوریه برگشت 14 شهریور بود. حدود 12:30 بامداد از مهرآباد تماس گرفت که به تهران رسیده است. نگفته بود که چه زمانی برمیگردد.خانه مادرم بودم. پدر، مادر و خواهرهایم را از خواب بیدار کردم و به آنها گفتم امینم آمد ! همه از خواب بیدار شدند و منتظر امین نشستند.
🔴حدود ساعت 3-2 امین رسید. تمام این فاصله را دائماً پیامک میدادم و میگفتم «کی میرسی؟» آخرین پیامها گفتم «امین دیگر خسته شدم 5 دقیقه دیگر خانه باش! دیگر نمیتوانم تحمل کنم
🌠آن شب با خودم گفتم «همه چیز تمام شد.»آنقدر بیتاب و بیقرار بودم که فکر میکردم وقتی او را ببینم چه میکنم؟ میدوم، بغلش میکنم و میبوسمش. شاید ساکت میشوم! شاید گریه میکنم!
دائماً لحظه دیدن امین را با خودم مرور میکردم که اگر بعد 15 روز او را ببینم چه میکنم؟ حال خودم نبودم. آن لحظات قشنگترین رؤیای بیداری من بود...
امینِ من، برگشته بود...
سالم و سلامت...
🌹و حالا همه سختیها تمام میشد!
مطمئناً دیگر قرار نبود لحظهای از امین جدا شوم...
بی او عمری گذشت...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید...🌹🌹🌹
@shahadat_arezoomee
🍃🌹
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
درهرمقام
"و"
پست
"و"
لباسے ڪه هست
هست...
♨️لعنتـــ برهرکہ گفته
رقیه نبوده استـــــ.
🏴شهادت مظلومانه نازدانه امام حسین علیه السلام بےبے رقیه سلام الله علیها تسلیت باد.
◾️ @shahadat_arezoomee
1_28776192.mp3
2.88M
🎶 بشنـــــوید
صوت مسحور ڪنندۂ
سید مرتضی آوینی
دلی ڪـه از یادِ حسین نگرید
دل نیست ، سنگِ خاراست
#رزقڪ_شهـادت 🌹
#روزتان_بخیر 😍
@shahadat_arezoomee
🍃🌹
🍃🌹🕊🌹🕊🌹🍃
#ڪـلام_شـــــهید 😍
مبادا در رختخواب #بميريد كه حسين (ع) در بيابان بدون هيچ يار و ياوري #شهيد شد و مبادا از روي جهالت و ناداني بميريد كه علي (ع) در محراب نماز #شهيد شد و مبادا كه امام را تنها بگذاريد و به نداي امام امت جواب ندهيد كه واقعاً سخت است جواب #خون اين همه #شهيدان را دادن و مبادا كه نماز شبتان و نماز جماعت و نماز جمعه را ترك كنيد كه مايه شادي دشمنان ما مي شود .
#شهید_مجید_آذری
🌹| @shahadat_arezoomee
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از
#شهیدمصطفی_خلیلی_بلوطکی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@shahadat_arezoomee
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستان_زندگی_شهید_امین_کریمی
#قسمت_نوزدهم
#بازگشت_کوتاه_امین
💕وقتی امین رسید واقعاً امین دیگری را میدیدم!خیلی تغییر کرده بود.
قبلاً جذاب و نورانی بود، اما اینبار حقیقتاً نورانیتر شده بود.
🌹 یک لباس سبز تنش بود که خیلی به او میآمد. کمی هم لاغر شده بود.
تا همدیگر دیدم؛ امین لبخند زد،
من هم خندیدم.
❤انگار تپش قلب گرفته بودم.
دستم را روی قلبم گذاشتم!
امین تمام دارایی من بود.
🔸آن لحظه گفتم:
«آخیش تمام سختیهای زندگیام تمام شد... انشاءالله دیگر هیچوقت از من دور نشوی.
اگر بدانی چه کشیدهام.»
سکوت کرده بود، گویا برنامه رفتن داشت اما نمیدانست با این وضعیت من چگونه بگوید
نزدیک عصر بود که گفت «به خانه برویم. میخواهم وسیلههایم را جمع کنم. باید بروم.» جا خوردم. حس کرختی داشتم.
🔸گفتم «کجا میخواهی بروی؟ بس است دیگر. حداقل به من رحم کن... تو اوضاع و احوال مرا میدانی. قیافه مرا دیدهای؟»
خودم حس میکردم خُرد شدهام.
🔸گفتم «میدانی من بدون تو نمیتوانم نفس بکشم. دیگر حرفی از رفتن به سوریه نزن. خودت قول داده بودی فقط یکبار بروی...»
🔹گفت «زهرا من وسط مأموریت آمدهام به تو سر بزنم و بروم. دلم برایت تنگ شده بود. باور کن مأموریتم به اتمام برسد آخرین مأموریتم است دیگر نمیروم.»
🔸گفتم «امین دست بردار عزیز دلم. من نمیتوانم تحمل کنم. باور کن نمیتوانم... دوری تو را نمیتوانم تحمل کنم...»
حرف دانشگاهام را پیش کشید.
🔸گفتم «امینم، من بدون تو نمیتوانم درس بخوانم.اگر هم درس میخوانم به خاطر تو است.»
🔸خندید و گفت «بگو به خاطر خدا درس میخوانم.»
گفتم «به خاطر خدا است اما ذوق و شوق زندگیم فقط تویی...»
✳حتی من وقتی از خانه بیرون میرفتم ذوق خرید وسایل آشپزخانه و غیره را نداشتم. فقط بلوز، تیشرت، شلوار، کفش، کتتک یا هر وسیله دیگری برای امین میخریدم. او هم عادت کرده بود.
میگفت «باز برایم چه خریدهای؟» میگفتم «ببین اندازهات هست؟»
🔹میگفت «مطمئنم مثل همیشه دقیق و کاملاً اندازه برایم میخری...»
💟مدتی که نبود، برایش کلی لباس خریده بودم. وقتی به خانه رسیدیم گفتم «امین اینها را بپوش ببین برایت اندازه است؟» با غصه این حرفها را به او میگفتم واقعا دلم میخواست بماند و دیگر نرود.
تک تک لباسها را پوشید.
🔸گفتم «چقدر به تو میآید.»
🔹کلی خندید و گفت «زهرا! از آنجا که من خوشتیپم، حتی گونی هم بپوشم به من میآید
🔸گفتم «شکی نیست.»
میخندیدم اما ذرهای از غصههایم کم نمیشد. وسط خندهها بیهوا گریه میکردم و اصلاً نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.
🔹میگفت «چرا گریه میکنی؟»
چرایی اشکهایم مشخص بود...
لباسهایش را که جمع کرد.
🔸گفتم «امین، این لباس جدیدها را هم با خودت ببر آنجا.» انگار آنقدر شرایط آنجا بد بود که گفت :
🔹«نه این لباسها حیف است. بگذار وقتی برگشتم اینجا میپوشم.» خیلی از لباسهایش را حتی یکبار هم نپوشید.
😢لباسهایش را جمع کردم و همینطور اشک میریختم. خیلی سرد با او خداحافظی کردم. باید آخرین تلاشهایم را میکردم،
🔸گفتم «به من، به پدر و مادرت رحم کن.
تو همه زندگی منی ببین با چه ذوق و شوقی برایت لباس خریدهام...»
🔹گفت «میروم و برمیگردم. قول میدهم...» فقط یک روز کنارم بود. روز حرکت از صبح برای ساماندهی کارهایش به اداره رفت. حدود 7-6 عصر پرواز داشت. 16 شهریور بود. یک روز من به اتمام رسیده بود.
⭐کلی وعده وعید داده بود تا آرامم کند.
قول داد وقتی برگشت چند روز به مشهد برویم، اربعین هم کربلا...
✔ نمیدانم چرا اینبار دائماً منتظر خبر بودم. با اینکه به من قول داده بود جای خطرناکی نیست، اما مدام سایت T NEWS که مخصوص اخبار مدافعین حرم است را بررسی میکردم.
🍃چند شب خانه مادرشوهرم مانده بودم. اصلا آرام و قرار نداشتم. از سفر دوم، 18-17 روز میگذشت و تماسهای امین به 5-4 روز یکبار کاهش پیدا کرده بود.
دلم آشوب بود...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈با ما همراه باشید...🌹🌹🌹https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣❣❣❣❣❣
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴
🍃🌷🌷🍃
🌸 #زندگی_به_سبک_شهدا
ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﭼﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩ .😍
یکی دیگر از ﻭﯾﮋﮔهای ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﺍﻫﻞ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ، ﭼﻮﻥ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺯﻫﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ🕌 ﻣﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺳﺎﻟﯽ ﺩﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ
ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺒﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻫﻞ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻣﺎﺩﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ . ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺑﻌﺪﺍ ﺑﺎﮐﯿﻔﯿﺖ ﺗﺮﺷﻮ
ﻣﯽ ﺧﺮﯾﻢ .😊
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻧﺨﺮﯾﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺮﻏﻮﺏ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺑﯽ ﮐﯿﻔﯿﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﺮﯾﺪ.
🌹 #شهید_مرتضی_مسیب_زاده
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🌹 @shahadat_arezoomee
🍃🌹
1_28192682.mp3
9.18M
دلم گرفته اقا😭😭اربعینمو امضا کن
#بی_حسین_میمیرم😭😭😭
#اللهم_الرزقنا_کربلا ❤️
#پیشنهاد_دانلود_ویژه👌
@shahadat_arezoomee