{کمترازیکماهدیگر،یکسالمیشودکهنفس
حقتاندیگرکنارماننیسحاجی...}😞
بعدشماخیریندیدجهانمان🌎🖤
_بهجمعآسمونیمابپیوندید👇🙂
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_سی_چهارم گدای واقعی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂
🍃
#نسل_سوخته
#پارت_سی_پنجم
دلم به تو گرم است... بلند شدم و سوئی شرتم رو دراوردم,بدون یه لحظه مکث دویدم دنبالش...اون تنها تیکه لباس نویی بود که بعد از مدت ها واسم خریده بود... _مادر جان یه لحظه صبر کنین... ایستاد...با احترام سوئی شرت رو گرفتم طرفش... _بفرمایید...قابل شما رو نداره سرش رو انداخت پایین... _اما این نوئه پسرم,الان تن خودت بود... _مگه چیز کهنه رو هم هدیه میدن؟ گریه اش گرفته بود...لبخند زدم و گرفتمش جلوتر... _ان شاالله تن پسرتون نو نمونه... اون خانم از من دور شد و مادرم بهم نزدیک ... _پدرت می کشتت مهران چرخیدم سمت مادرم _مامان ,همین یه دست چادر مشکی رو با خودت اوردی؟ با تعجب بهم نگاه کرد _خاله برای تولدت یه دست چادری بهت داده بود...اگر اون یکی چادرت رو بدم به این خانم ...بلایی که قراره سر من بیاد که سرت نمیاد? حالت نگاهش عوض شد... _قواره ای که خالت داد توی یه پلاستیک ته ساکه...اورده بودم معصومه برام بدوزه سریع از ته ساک درش اوردم...پولی رو هم که برای خرید اصول کافی جمع کرده بودم گذاشتم لای پارچه و دویدم سمتش...10 دقیقه ای طول کشید تا پیداش کردم و برگشتم... سفره رو جمع کرده بودن...من فقط چند لقمه خورده بودم ...مادرم برام یه سامدویچ درست کرده بودکه توی راه بخورم...تا اومد بده دستم پدرم با عصبانیت از دستش چنگ زد و پرت کرد روی چمن ها... _تو کوفت بخور...ادمی که قدر پول رو نمیدونه بهتره از گرسنگی بمیره... و بعد شروع کرد به غر زدن سر مادرم که... _اگر به خاطر اصرار تو نبود اون سوئی شرت به این معرکه ای رو واسه این قدر نشناس نمی خریدم...لیاقتش همون لباس های کهنه است...محاله دیگه حتی یه تیکه واسش بخرم... چهره مادرم خیای ناراحت و گرفته بود...با غصه بهم نگاه می کرد...و سعید هم هی میرفت و می اومد در طرفداری از بابا بهم تیکه های اساسی می انداخت... رفتم سمت مادرم و اروم در گوشش گفتم _نگران من نباش...می دونستم این اتفاق ها می افته ...پوستم کلفت تر از این حرف هاست... و سوار ماشین شدم...و اون سوئی شرت واعا اخرین لباسی بود که پدرم پولش رو داد...واقعا سر حرفش موند... گاهی دلم می لرزید...اما این چیزا و این حرف ها من رو نمی ترسوند ...دلم گرم بود به خدایی که..._"و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد و هر که بر خدا توکل کند,خدا او را کافی است خدا کار خود را به اجرا می رساند و هر چیز را اندازه ای قرار داداه است"...
دلم آسمون میخاد🔎📷
هرشبباپروفایلهایخاصباماباشید🌱
←•{موردپسندخاصها🙃}•→
#پروفایل_قاطی💝
ــــــــــــــ🕶🎓ـــــــــــــــ
#ڪآنآلدلمآسموݩمیخآد🕊
«و ليسَ على شيء قويم بمستمرّ»
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور ...
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
●•|#شهیدانھ|•●
وقتے بہ خاطر محبوبیتش پیشنهاد نامزد
ریاست جمهورے شــدن را دادنــد گفت:
«مننامزدگلولهها و نامزد #شهادت هستم.»
#شهید_قاسم_سلیمانی
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
•🐝💛•
#انگیزشے
‹یه روزم من میگم:
آسون نبود،امامن انجامش دادم😍💪🏻›
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
ل€ی£ا س€ر@ج:
#فرصت_عالی👇 برای مومنین
محتوای#رایگان و #غیرحضوری
صدور #مدرک_معتبر_پایان_دوره
با حمایت #پشتیبانان_زبده
بدون محدودیت سنی و جغرافیایی
ثبت نام خواهران با ارسال کلمه "معروف" به:
بله
ble.ir/vajeb123
سروش
sapp.ir/vajeb123
ایتا
eitaa.com/vajeb123
روبیکا
https://rubika.ir/vajeb123
گپ
Gap.im/vajeb123
ثبت نام برادران با ارسال کلمه "معروف" به:
Eitaa.com/aseman_2020
📆 طول دوره مقدماتی: ۲۵ روز
✅ آشنایی با مرکز: b2n.ir/Moarefi
💎دانلود اپلیکیشن رایگان آموزش مجازی:
👉 b2n.ir/vajeb1
قرارگاه امربهمعروف و نهیازمنکر
#سپاه_محمدرسولالله(ص)
دیگهبهاینساعتبرنمیگردیم....
حواستباشهچطورمیگذرونیش🌱👌
#ڪآنآلدلمآسموݩمیخآد ☔️🕊
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂
🍃
#نسل_سوخته
#پارت_سی_ششم
با من سخن بگو اوایل به حس ها و چیز هایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم...اما کم کم حواسم بهشون جمع شد...دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست و بهشون توجه نکرد...گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟...با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود...اگر مسخره نمی کرد جواب درستی هم به دستم نمی رسید... و در نهایت جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم بدون اینکه سوال من رو بدونه داشت سخنرانی می کرد... _اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه...نزول وحیو هم کلامی با فرشته وحی فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ...اما قلب انسان جایگاه خداست جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره...مگه اینکه خود انسان بهش اجازه ورود بده قلب جایگاه خدا ست و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خال کنه این جائه دو طرفه است خدا رو که در قالب راه بدی این رابطه شروع بشه و به پیش بره ...قلبت که لایق بشه ,اون وقت دیگه امر عجیبی نیست که خدا به قلبت الهام می کنه و هدایتت می کنه و شیطان مثل قبل با خطواتش حمله می کنه... خیابان خلوت...داشتم رد می شدم ...وسط گل کاری ...همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گلکاری خارج شم...به قوی ترین شکل ممکن گفت...بایست... از شوک و ناگهانی بودن این حالت ناخود اگاه پاهام خشک شد ...و ماشین با سرعت عجیبی ,مثل برق از کنارم رد شد...به حدی نزدیک که اینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ...و چند هفته رفت توی گچ... این اخرین باری بود که شک کردم ...بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ,درگیر خطوات بشم هنوز هم با منه...مرز های باریک اونها ... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست... اما اون روز رسیدیم مشهد ... مادر بزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلو تر از من بهش که رسیدم تمام ذوق و لبخندم کور شد...اون حس تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان اورد...
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامه_دارد
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️ 🍃
🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
دلم آسمون میخاد🔎📷
هرشبباپروفایلهایخاصباماباشید🌱 ←•{موردپسندخاصها🙃}•→ #پروفایل_قاطی💝 ــــــــــــــ🕶🎓ــــــــــــــ
هرشبباپروفایلهایخاصباماباشید🌱
←•{موردپسندخاصها🙃}•→
#پروفایل_قاطی☘
ــــــــــــــ🌿🌻ـــــــــــــــ
#ڪآنآلدلمآسموݩمیخآد🕊