◗شـمثڶشهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
ﺑﺎﺳﻼﻡ ﻭ ﻋﺮﺽ ﺍﺩﺏ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺎ ﻓﺮﺩﯼ ﮐﺍﺭﮔﺭ ﻭ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻭ ﻣﺴﺘﺎﺟﺮ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻩ ﺩﺍﺭﺍﯼ مشکلات ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﺎلی هستیم ﺑﻄﻮﺭﯼ
در صورتی که می خواهید کمک کنید لطفا به آیدی @yazahrah1 پیام بدهند
با تشکر💕
اقا ی دختر خوشگل اومد از تو کوچمون رد شد منم سوسک پلاستیکی گذاشتم لا کاغذ خیلی ریلکس رفتم جلو با مظلومیت خاصی گفتم خانم میشه این ادرسو بهم بگین کجاست.😜
اونم با ناز کاغذو از دستم گرفت نگاه کنه یهوو چنااااان جیغی زد برق محلمون تا دوساعت قطع شد😱
بعد اومد بهم فوش بده دستمو گرفتم سمت تیر برق گفتم شما در مقابل دوربین مخفی هستید😆
دختره هم یک دستی واسه تیر برق تکون میداد ک نگوو
همسایه هامونم از پنجره واسه تیر برق بوس پرت میکردن.😄😄
تیر برقه هم از شدت خنده شکست😂
دکترم رفتم گفته مرض داری😂😂😂
#جوک
@shahadat_kh313
#داستان_نسل_سوخته
✍ #شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت158:خارج ازگود
حس کردم دقیق زدم وسط خال ... می خواستم مطمئن بشم در همون جهت، بحث ادامه پیدا می کنه ...
- در عین اینکه پیشنهاد خوبیه ... فکر می کنم برای من که خیلی بی تجربه ام ورود تو این زمینه کار درستی نباشه ...
ماشین رو کشید کنار و خاموش کرد ...
- من بیست ساله مرتضی رو می شناسم ... فوق العاده قبولش دارم ... نه همین طوری کاری می کنه نه همین طوری تصمیم می گیره ... نقاط ضعف و قوت افراد رو می سنجه ... و اگر طرف، پتانسیل داشته باشه دستش رو می گیره ... اینکه بهت چنین پیشنهادی داده، شک نکن که مطمئنه از پسش برمیای ...
سکوت کرد ...
- به نظر حرف تون اما داره ...
چند لحظه بهم نگاه کرد ...
- ولی تو به درد اونجا نمی خوری ... نه اینکه پتانسیل و استعدادش رو نداشته باشی ... اتفاقا اگر بخوای کار کنی جای خیلی خوبیه ... ولی استعدادت مهار میشه ... تو روحیه تاثیرگزاری جمعی داری ... می تونی توی محیط و اطرافت تغییر ایجاد کنی و اون رو مدیریت کنی ... بودن کنار مرتضی بهت جسارت و قدرت عمل میده ... مخصوصا که پدرانه حواسش به همه هست ... اما بازم میگم اونجا جای تو نیست ...
خیلی آروم به تک تک جملات و حرف هاش گوش می کردم...
- قاعدتا انتخاب همیشه بین دو گزینه است ... فکر می کنید کجا جای منه؟ ...
- فقط با بچه مذهبی ها می پری؟ ... یا سابقه فعالیت با همه قشری رو داری؟ ...
ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- رزومه ای بهش نگاه کنید؛ نه ... سابقه فعالیت با همه قشر رو ندارم ... مثل همین جا که عملا این اولین سابقه رسمی مصاحبه من بود ... اما نبوده که فقط با بچه مذهبی و هیئتی هم صحبت باشم ... نون گندم هم خوردیم ...
بلند خندید ...
- اون رو که می گفتی صفر کیلومتری ... این شد ... این یکی رو که میگی خارج از گود هم نبودی ...
حالا مرد و مردونه ... صادقانه می پرسم جواب بده ... وضع مالیت چطوره؟ ...
چند لحظه جدی بهش نگاه کردم ... مغزم داشت همه چیز رو همزمان محاسبه می کرد ... شرایط و موقعیت ... چیزهایی رو که ممکن بود ندونم ... و ...
اونقدر که حس کردم الان می سوزه ... داشتم قدم هایی بزرگ تر ظرفیتی که فکرش رو می کردم برمی داشتم ...
- بستگی داره ... به اینکه سوال تون واسه کار فی سبیل الله باشه ... یا چیزی که من اهلش نباشم ...
@shahadat_kh313
#داستان_نسل_سوخته
✍ #شهید_سید_طاها_ایمانی
#قسمت159:جوان ترین چهره
لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ...
- پس اینطوری می پرسم ... حاضری یه موقعیت عالی کاری رو ... فدای کار فی سبیل الله کنی؟ ...
نگاهم جدی تر از قبل شد ...
- اگر فقط ادا و برگه و رزومه پر کردن نباشه ... بله هستم ... دستم به دهنم می رسه ... به داشته هامم راضیم ... ولی باید ببینم کاری که می گید مثل خیلی چیزها ... فقط یه اسم رو یدک نکشه ... موثر و تاثیرگزار باشیم؛ چرا که نه ...
من رو رسوند در خونه ... یه آدرس روی یه برگه نوشت، داد دستم ...
- شنبه ساعت ۴ بیا اینجا ... بیا کار و موقعیت رو ببین ... بچه ها رو ببین ... خوشت اومد، قدمت روی چشم ... خوشت نیومد، بازم قدمت روی چشم ...
شنبه، ساعت ۴ ... پام رو که گذاشتم ... آقای علمیرادی هم بود ... تا سلام کردم با خنده به افخم نگاه کرد ...
- رو هوا زدیش؟ ...
خندید ...
- تو که خودت هم اینجایی ... به چی اعتراض می کنی؟ ...
آقای افخم حق داشت ... اون محیط و فعالیتش و آدم هاش ... بیشتر با روحیه من جور بود ... علی الخصوص که اونجا هم ... می تونستم از مصاحبت آقای علمیرادی استفاده کنم و چیزهای بیشتری یاد بگیرم ...
بودن توی اون محیط برکات زیادی داشت ... و انگیزه بیشتری برای مطالعه توی تمام مسائل و جنبه های مختلف بهم می داد ... تا حدی که غیر از مطالعه دروس دانشگاه و سایر فعالیت ها ... روزی ٣٠٠ تا ۴٠٠ صفحه کتاب می خوندم ... و خودم و یافته هام رو در عرصه عمل می سنجیدم ...
هر چند، حضور من توی اون محیط ارزشمند، یک سال و نیم بیشتر طول نکشید ...
نشست تهران ... و یکی از اون دعوتنامه ها به اسم من، صادر شده بود ... آقای علیمرادی، ابالفضل و چند نفر دیگه از بچه های گروه راهی شدیم ... کارت ها که تقسیم شد ... تازه فهمیدم علیمرادی، من رو به عنوان مسئول جوانان گروه مشهدی، اعلام کرده بود ... با دیدن عنوان بدجور رفتم توی شوک ...
- خدایا ... رحم کن ... من قد و قواره این عناوین نیستم ...
وارد سالن که شدم ... جوان ترین چهره ها بالای سی و چند سال داشتن ... و من ... هنوز ٢٣ نشده بودم ...
@shahadat_kh313
May 11
✍ شهیدی که برای رفتنش به سوریه نذر کرد لب به آب نزند.
اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و استادهم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه تک پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند، بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد آب به لبانش نزند، نذرش هم قبول شد، فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤ ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع غسل شهادت کرد و راه افتاد.
سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر شهادت بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید.
🕊🌷 #شهید_عباس_آبیاری
🍃🌸🍃
🌷شادی روح شهدا #صلوات
@shahadat_kh313
🌺🌾
#دلنوشتـــــہ
🔻ڪاش خنثے ڪردنِ نفس را هم
یادمان میدادید ...
میگویند ⇩↯⇩
《آنجا ڪه نفـــــس مغلــوب باشد
عاشـــــق میشـــــوی
عاشـــــق ڪه شـــدی
#شهیـــــــد میشوے》
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
#شهادت_نصیبتون
@shahadat_kh313
دلنوشتـــــہ
از شهــــ🌹ـــدا یـاد گـرفتیم⇩↯⇩
•از محسن حججی ها،باڪریها، گمنامی را
•از حاج همـت، اخلاص را
•از مجید بقایی، فداکاری را
•از حاجی بـرونسـی، توسل را
•از ابـراهیم هــــادی، پهلوانی را
•از مهدی زیـــــنالدین، سادگی را
•از حسین همـــــدانی، جوانمردی را
•از علی خلیلـــــی، امــــربه معروف را
🔻با این همه نمیدانم چــرا، موقع عمـل ڪه میرسد شـرمنـده_ایم‼
رفیقشهیدم نجاتــم بده 🙏😔🙏
@shahadat_kh313
#رهبرانه🌹🍃
☝️در مُلک خدا
دربه دری ممنوع❌ استــ
درمحضـر دین
خیرهسری ممنوع استـــ⛔️
درکشـ🇮🇷ـور مـا فتنه گری ممنوع استـــ❌
بدگفتن پشت رهبـری💚
ممنوع است⛔️
#مقام_معظم_دلبری😍
@shahadat_kh313