eitaa logo
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
261 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
801 ویدیو
88 فایل
‌ ‌• سࢪنوشٺ‌مقلدان‌خمینے‌چیزے‌جز‌شهادٺ‌نیست .🥀. ‌ شرایطموݧ | @sharayetemon ‌ ‌ناشناس | https://harfeto.timefriend.net/16288409374986
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ محمد-: باز ... نذاشتم ادامه بده و سریع حرفشو قطع کردم . -: ببخشید ... غلط کردم ... محمد-: دور از جونت ... -: ولی بی شوخی ... خیلی دلم می خواست همیشه یار و یاورت باشم ... دلم می خواست تو روزای سختی ات کنارت باشم ... تو روزای به قول خودت بی سرپناهی و و آوارگیت تو خیابونا ... تو روزای تنهاییت ... تو روزایی که کسی رو نداشتی تاییدت کنه و کمکت کنه .. دلم می خواست اون روزا کنارت باشم ... ولی نبودم که هیچ ... خودمم دوباره باعث شدم اون روزا برگرده ... هرچند به مدت ده دوازده روز ... نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم . -: حاال هم که اومدم ... زحمت کشیدم و تو روزایی اومدم که خداروشکر مشکلی تو زندگیت نیس ... همه چی داری ... دور و برت پر آدمه ... فقط یه نفر که نه ... همه دنیا می شناسنت ... همه ایران دوستت دارن ...محمد-: آخه من قربون اون دل مهربونت ... اون روزا واسم امتحان بود ... باید بی کسی و تنهایی و ذلت رو تجربه می کردم تا به عزت برسم و یادم بمون از کجا به کجا رسیدم و مغرور نشم ... منظورمم از ذلت خوابیدن تو مغازه و پارک نیستا ... منظورم اون نگاهاییه که وقتی بهم می افتاد با نفرت و چندش ازم برگردونده می شد به خاطر سر و ضعم ... ولی حاال همه چی برعکس شده ... درباره این ده دوازده روزی که ازش گفتی هم باید بگم باز هم امتحان بود ... باید زجر می کشیدم از نبودنت ... باید فکر اینکه دیگه برنگردی منو هزار بار می کشت و زنده می کرد و تا مرز جنون می رفتم تا قدرتو بدونم ... قدر داشتنت رو ... یادم بمونه با سختی به دستت اوردم ... از گل نازکتر نباید بهت بگم ... ولی خدا خیلی بهم رحم کرد... باور کن این زجری که تو اون پنج سال کشیدم یک هزارم این ده روز نبود ... هزار بار شکرش که زود تموم کرد این دوریو .. چون میدونه چقد می خوامت و نفسم به نفست بسته اس ... می تونم قسم بخورم ... به والی علی اگه یه روز دیر تر اومده بودی دیگه محمدی نبود ... تو به منزله روحی برای بدن من ... اگه یه روزم دیرتر اومده بودی دیگه رفته بودم ... دیگه از مردن نمی ترسم چون هزار بار تو این ده روز تجربه اش کردم ... تا مرز مرگ رفتم ... به خدای باالسرم قسم ... تو جون منی ... جوجه من ... -: آه محمد آدمو با بغض خفه می کنی بعد دعوا می کنی میگی چرا گریه می کنی ؟ ... محکم فشارم داد به خودش و بحثو عوض کرد. محمد-: میگما ... اگه می دونستم اونطوری می خوای دماغمو پشت سرهم بوس کنی ، می گفتم سرت خورد به لبم ... -: ای پسر بی ادب... -: می میرم برات ... زندگی من ... محمد-: چاکرتم ... بوسیدمش . ... بعد اینهمه عذاب و سختی ای که کشیدیم ... خواب شیرینی بود ... با صدای آالرم گوشی که برای سحر زنگ گذاشته بودیم همزمان از خواب پا شدیم . سریع پتو رو از روم کنار زدم تا بدوم سمت آشپزخونه و غذا گرم کنم . محمد دستم رو کشید.محمد-: کجا خانوم ؟ ... قدیما ضعیفه ها هر وقت از خواب پا می شدن شوورشونو یه ماچ آبدار می کردن ... براش زبون درآوردم . -: اون قدیما بود ... منو گرفت و محکم گونه ام رو بوسید . محمد -: جاال میتونی بری ... اخرالزمون شده واال ... رفتم تو آشپزخونه و غذا رو گرم کردم . محمد رفت یه دوش ده دقه ای گرفت و تا برگرده من میز رو چیده بود . در حالیکه موهاشو خشک می کرد با لبخند وارد آشپزخونه شد . نشست روبروم و برا هر دومون غذا کشیدم . چشماش برق می زد انگار ... محمد-: خدایا چه جوری شکرت کنم ؟ ... زندگی برگشت به خونه ام ... لبخند زدم. محمد-: پاشو بیا اینجا ... با تعجب پرسیدم -: کجا؟ ... @shahadat_kh313