eitaa logo
🌷شهد شیرین شهادت🌷
861 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
11.3هزار ویدیو
16 فایل
﷽ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 شهد شیرین شهادت🌹 ⬇️ 🆔 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱 ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و مطلب @sms121labaykayazeinab غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار معمولاً عصرها به سر مزارش می‌رفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق‌هق گریه‌هایش امان نمی‌داد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری می‌ذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم می‌فهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.» ‌ برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»‌ 🕊🌹 ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
📌 گریه های پیرمردی که اختلال حواس داشت برای شهید سیاهکالی 🔷️ درکوچه ی ما پیرمردی بود که اختلال حواس داشت. همیـشه صنـدلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. ◇ هر وقت حمیـد به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سـلام و علیک میکرد.اگر سوار موتور بود، توقف میکرد و بعد از سـلام و احـوال پـرسی، حـرکت میکـرد. 🔸️ یک شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمـه شـب گذشتـه بـود و پیـرمرد همچنـان در کوچه نشسته بود. ◇ حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سـلام و علیـک کرد. 🔹 وقتـی دور شـدیم، گفتـم: «حمیـد جـان! لازم نیست هر بار به ایشان سلام کنی.او بخاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.» 🔻 حمید گفت: «عزیـزم! شـاید ایشـان متوجـه نشود؛ امـا من کـه متوجـه می شوم. مطمـئن بـاش یک روزی نتیـجه محبت من به این پیـرمرد را خـواهی دید.» 🌹 بعداز شهـادت حمید وقتی برای همیشه از آن کوچه میرفتیم؛ همان پیرمرد را دیدم که برای فراق حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. 🎙 راوی: همسر شهید 📚 کتاب: یـادت باشـد / محمد رسول ملا حسینی ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱