دکتر ، همین طور که آمپول را به علی اکبر تزریق می کرد ، گفت : « این هم شد کار ؟! فکر نکردی شاید بلایی سر بچه های گردانت بیاری ؟ »
علی اکبر ، دستش را گذاشت روی رد آمپول و لنگان لنگان از اتاق دکتر رفت بیرون . سعی کرد به غرولندهای دکتر توجهی نکند اما پشت در اتاق ، چهره های وارفته سی چهل نفر از بچه های گردان که از درد شکم به خود میپیچیدند ، حسابی خجالت زده اش کرد . آرام از میان آنها رد شـد و رفت بیرون . حالا خـودش به خودش غر میزد : « مرد حسابی ! مگه قراره توی آشپزی هم تو حرف اول رو بزنی ؟ آخه چند بار آشپزی کرده بودی که اون دستور عجیب و غریب آشپزی رو صادر کردی ؟! طفلک بچه های گردان ! »
روش پخت ماکارونی اش را توی ذهنش مرور کرد تا ببیند کجای کارش عیب داشـته : به دستور خودش بچه هـا ماکارونی ها را ریختنـد توی آب در حـال جـوش . نمک و فلفل هم به آن اضافه کردند و باز به دستور خودش ، گوشتهایی را که با پیاز و رب تفت خورده بود ، توی ماکارونیهای در حال جوش ریختند . چون آبکش نداشتند ، قابلمه را تا جایی که ممکن بود کج کردند و مقداری از آب ها خارج شد . بقیه آبها را هم گذاشتند تا بجوشد و بخار شود . آخر سر هم ماکارونی ها را دم کردند . یک ساعت و نیم توی دم بود اما وقتی می خواستند ماکارونیها را سرو و کنند ، مثل سوپ شل شده بود و با دو انگشت نمیشد آنها را برداشت . عيـب کارش را فهمیـد اما دیگر دیر شده بود . زیر لب زمزمه کرد : « هر کسی را بهر کاری ساختند » .
راوی : محمدکاظم کول آبادی ( همرزم شهید ) .
صفحه ۷۳ از کتاب تا آسمان فاصله
خاطرات سردار شهید علی اکبر بشنیجی
#بشنوجوک
نوشته #مرحمت_کامیابی
@shahed2400
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادنامه ای از سردار شهید علی اکبر بشنیجی
#بشنوجوک
از کتاب : تا آسمان فاصله
نوشته : مرحمت کامیابی
با صدای : الناز بازوبندی
#آوای_شاهد
#رهسونوردان #خاطرات_شهدا
#کنگره_ملی_بزرگداشت_شهدای_دیار_سلسلة_الذهب #شهید #شهادت #نیشابور #فیروزه #زبرخان #میانجلگه #سرولایت #شاهد۲۴۰۰ #شاهد2400
💠 @shahed2400 🇮🇷
🌐 https://hamaseyaran.ir/ 🇮🇷
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادنامه ای از سردار شهید علی اکبر بشنیجی
#بشنوجوک
از کتاب : تا آسمان فاصله
نوشته : مرحمت کامیابی
با صدای : الناز بازوبندی
#آوای_شاهد
#رهسونوردان #شهید #خاطرات_شهدا #پادکست #ویدیوکست #شهادت
┄┅═✧❀🍃🌷🍃❀✧═┅┄
💠 @shahed2400 🇮🇷