eitaa logo
شاهدان 🇮🇷
188 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
887 ویدیو
75 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا نوشته های بهزاد باقری ارتباط با خادم کانال @Vzc_89f
مشاهده در ایتا
دانلود
بدون ما آنجا خوش می‌گذرد ؟ ما را میان دل آشوبی رها کردی و رفتی؟ ما را تشنه آب گذاشتی و رفتی ؟ حرفی دارم در گلویم گیر کرده نگویم حُناق میگیرم ، ببخشید شما مایل به این حرفها نبودید ولی دلم گرفته چه کنم آدمم دیگر غمباد میگیرم ، هشت سال بود پشت دیوارهای تدبیر و امید به نظاره نشسته بودیم ، هشت سال بود آنقدر زل زدیم به این دیوار تدبیر انگار شده است دیوار برلین ، تمام دیوارهای خود محوری، رنج و فلاکت بهم ریخت تا بتوانیم آن طرفش را ببینیم ولی ما در آن هشت سال فقط شاهد بلند شدن دیوار بی تدبیری و نا امیدی بودیم تدبیری که نچندان امید در آن بود بلکه رنگهای روشن و گونه های گل انداخته را تیره تر میکرد . چشمان امیدوار را چنان به خود خیره کرده بود که دیگر خیال برگشت نداشتند . البته چند هشت سال دیگر هم بودند که عافیت طلبی و انحصار طلبی را رواج دادن و دین و دنیای مردم را به سخره گرفته بودند . برای صاحب عصرمان صندلی رزرو میکردند . وقتی تو آمدی مردم با اندک امیدی به آینده ای روشن چشم بر باورهای تو دوخته بودند توی که از سلاله ی پاکان روزگار بودی، تویی که دلت برای جماعت وامانده و غم زده به تپش افتاده بود ، تو تدبیری کردی که دوباره بارقهء امید در اذهان مردم نجیب ایران غنچه کرد. و دیوارهای بلند بی اعتمادی متقابل را با همان بلدوزر های کاخ خراب کن فرو ریختی ، همان ویلا هایی که بهترین نقطه های شمال و جنوب ایران را احاطه کرده بودند . فرو ریختن آن دیوارها ما را بر آن داشت تا لحظه ای متوجه ی خبرهای خوبی باشیم دیوارهای ارز و دلار . دیوارهای مسکن و خودرو . دیوارهای سواحل خزر و خلیج فارس . دیوارهای زد وبندهای فامیلی . دیوارهای رانت و لابی و پارتی . سه هشت سال چشمانمان از حدقه در آمد و چیزی ندیدیم . چشم امید این مردم چشم انتظار ابراهیمی از نسل اول حنیف بود که غنچه های امیدشان شکوفا شود و تو همان بودی که انتظارش را می کشیدیم و تو آمدی و باران رحمت باریدن گرفت، تو آمدی و غنچه های شادی هلهله کنان شکفته شدند، تو آمدی و دلهای بی قرار ،قرار گرفتند و عطای تدبیر را به لقای امیدشان بخشیدند . ، این چند روز دستم می شکست اگر قلم می‌گرفت ، زمان که گذشت مرواریدهای آویزان از دیدگانم که ته کشید تازه متوجه شدم چه بلای عظیمی بر سرمان باریدن گرفته بود، خود متوجه نبودیم . در نبودت فقط خدا را شاکریم که سایه ولی امر بر سرمان همچنان باقی بر بقاست ، تو که دلت برای این مردم از تپش نمی ایستاد حالا هم دستانت را بر آسمان کن تا دیگری که قرار است بر مسند ریاست جمهور بنشیند همزاد تو باشد تا این آرامشی که آورده بودی از بین نرود ، ما هم دعا می کنیم تو آمینش را بگو. نوشته های بهزاد باقری ↙️ https://eitaa.com/shahedan403