eitaa logo
هر روز با شهدا
64.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
22 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 🔸 حال و هوایی که آن روز داشتند را تا به آن موقع از ایشان ندیده بودم ... بی قرار و گریان، طور خاصی ناراحت بود، به من گفته بود که از رفقای جهادی اش دوستانی دارد که از برادر به او نزدیکترند ... حاج از آنها بود. 🔹 بعد ها این عبارت (نزدیکتر از برادر) را در مورد چند نفر دیگر به طور خاص به من گفت... انگار یکی از عزیزترین برادرانش را از دست داده بود، چند باری با اشک می‌گفت «اُف بر دنیا»... 🔸 در این مدت یک بار دیگر هم او را در این حالت دیدیم و آن هم بعد از شهادت حاج قاسم بود... 🎥 برشی از فیلم تشییع پیکر مطهر شهید کاظمی و حضور و شهید و شهید یاد همه عزیزان شهیدی که هیچ گاه نام ویادانان ازخاطرتمان رفتنی نیستند هدیه محضر همه شهدا صلوات 🌷@shahedan_aref
روایت 📸 از دیدار رهبر انقلاب با 🔻 تعریف می‌کردند که در جایی خارج از منطقه تحت فرماندهی ایشان، گروهی از گروه های مقاومت، پایگاه آمریکایی‌ها رو زده بودند. 🔸گفتند خبر که اومد ما خوشحال شدیم و بعد از مدت کمی خبر دیگری اومد که حضرت آقا نظرشون نبوده که اونجا و در اون زمان خاص این عملیات انجام بشه ... 🔹بابام می‌گفتند تا این خبر (نارضایتی حضرت آقا از این موضوع) به گوش رسید، ایشان دو دستی سرشان رو گرفته و از شدت ناراحتی سرشان را انداختند پایین ... مدام استغفار می‌کردند که چرا از چیزی خوشحال شده بودند که مقام ولایت از اون خوشحال نیست ... ✍🏻 در تصویر اول شهید زاهدی در حال گفتگو با رهبر انقلاب و شهید سیدحسن نصرالله در کنار ایشان قرار دارند. ✍🏻در تصویر دوم شهید در آغوش رهبر انقلاب هستند و دبیرکل جدید حزب الله و و نیز در تصویر دیده می شوند. 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات.. 🌷@shahedan_aref
🔰 شــــــیرمردی از خط شــــــیر ، جوانترین فرماندهٔ بزرگ ترین لشکر خط شکن و عملیاتی دفاع مقدس، نه تنها در ایران، و احتمالا در تاریخ معاصر جنگ های جهان 🔸 گسترش سازمان‌های رزمی، راهبرد مهمی برای سپاه جهت تقابل با ارتش سر تا پا مسلح عراق بود؛ ارتشی که بدون هیچ قید و شرطی توسط آمریکا، اروپا و پول‌های عربستان و کویت تقویت می شد. 🔖 اکنون و در زمانی که در آستانه عملیات رمضان بودیم. سپاه بیش از بیست سازمان رزمی تشکیل داده و ناچار بود قرارگاه‌های عملیاتی خود را تقویت کند. از این رو حسین خرازی به قرارگاه فتح (سپاه) صاحب الزمان (عج) رفت و علی زاهدی در تاریخ ۱۳۶۱/۴/۱ به عنوان جوانترین فرمانده یک لشکر خط شکن انتخاب گردید. 🔴 فرماندهی بزرگ‌ترین لشکر خط شکن و عملیاتی دفاع مقدس در سن بیست سال و ده ماهگی، نه تنها در تاریخ ایران و دفاع مقدس، بلکه به نظر می‌رسد در تاریخ جنگ‌های جهان در دوره معاصر بی نظیر باشد و این خصلت، نقطه عطف دوران جهادی اوست. 🔹 قهرمان علی زاهدی با سنی بسیار کم اما دلی سرشار از ایمان و با شکوهی به عظمت قله دماوند، عملیات رمضان را در اوج اقتدار آغاز کرد. هدف، نهر کتیبان در نزدیکی بصره بود. 🔸 گردان‌های تحت امر او باید ۲۵ کیلومتر در عمق جبهه دشمن پیش روی می کردند. فرهنگ نظامی علی زاهدی، حضور در خط مقدم و جنگیدن در کنار خط شکنان بود. صبح اول وقت که نیروها به نهر کتیبان رسیدند، فرمانده جوان، شجاع و مخلص آن‌ها در کنار بسیجی‌ها بود. ✔️ به این روایت از شهیدِ قهرمان توجه کنید: « بچه ها را سازماندهی کردیم و فرماندهان دسته تا گردان را توجیه کردم که خاکریز احداثی در منطقه تصرف شده در عمق ۲۵ کیلومتری جبهه دشمن را پر کنند. زمانی نگذشت که پاتک عراقی‌ها شروع شد و گلوله‌های مستقیم تانک آن‌ها، زمین را می شکافت. توپی سنگین در کنار من و فرماندهانم منفجر شد و عبد الرزاق زارعان مرد بی‌نظیر و شجاع، مسئول گردان مهندسی به شهادت رسید؛ خم شدم و پیشانی او را بوسیدم. باور کن صدای خرد شدن استخوانهای او را احساس کردم. من و نیروهایمان آمده بودیم که بمانیم». ⏪ ادامه دارد... 🌷@shahedan_aref
📝 | چرا می‌خواهید مرا تنها بگذارید؟! 🌷 تقریبا یک سال قبل از شهادت شهید زاهدی، وقتی بیروت منزل ایشان بودم، سحر که برای نماز بیدار شدند فرمودند: دیشب خواب عجیبی دیدم. احمد و حاج قاسم رو توی خواب دیدم. از من پرسیدن: « نمیای این طرف؟! » جواب دادم: «من که خیلی دوست دارم بیام، شما مقدماتش رو فراهم کنید!» 💔 دلم لرزید. 🌹چند روزی از این جریان گذشت. یکی از روزها وقتی شهید زاهدی به منزل آمدند، فرمودند: «امروز جلسه‌ای با داشتم. برایشان خوابم را تعریف کردم. ایشان به هم ریخت و گفت: « چرا می‌خواهید مرا تنها بگذارید؟! ...» 🎙 راوی: داماد شهید ✍🏻 پی‌نوشت۱: رفاقت دیرینه و و به سال‌های اول دفاع مقدس برمی‌گردد. این رفاقت و رفت و آمد خانوادگی تا زمان شهادت ادامه داشت ... ✍🏻 پی‌نوشت۲: شهید زاهدی واقعا چشم انتظار شهادت بود. در همه اعمال و رفتارش این مطلب نمایان بود. مراقب بود کاری نکند که رزقش عوض شود. اگر مطلبی خلاف این موضوع رخ داد سریع جبران کند. اینقدر عاشق دیدار پروردگارش بود که حتی خوابهایش (که گاهی یکی اش را تعریف می کرد) هم همین رنگ و بو را داشت. 🌷هدیه‌به‌ارواح‌طیبه‌شهداصلوات.. 🌷@shahedan_aref
18.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 انتشار برای اولین بار ما سلام‌الله‌علیها را دوست داریم... ما به شفاعت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها امیدواریم... ✍️ آخرین جملات و آخرین لبخند های در جمع خانواده، چند روز قبل از شهادت... 🥀اونجا بود که دلم ریخت... انگار خیلی نورانی و آماده شده بود، تو دلم صدایی گفت این بار بابا شهید میشه... نخواستم باور کنم و با یه «نه، حالا حالا ها زوده» خودم را آروم کردم. انگار بهش بشارت داده بودند، حال عجیبی داشت. 🌷@shahedan_aref
🌷 پسر کو ندارد نشان از پدر ... پدر ، حجةالاسلام و المسلمین شیخ ، روحانیِ آهنگری که دستانش بر اثر کار سنگین، زبر و خشن بود. ❤️ عشق علی و آل الله را او به فرزندانش آموخت ... ✍🏻 یادم می‌آید قبل از روضه خوانی و تکمیل جمله‌هایش، اشکش جاری می‌شد. روحشان شاد 🌷@shahedan_aref
📝 | 🔻 از شدت درد، تکه پارچه‌ای در دهانش گذاشته بود. می‌گفت آنقدر محکم دندان‌هایش را به هم فشار می‌داد که فکر می‌کرد الان است که همه آنها خرد شوند ... ♦️ رفته بود برای شناسایی؛ در مسیر برگشت، ترکشی به پایش خورده بود. ترکش از کمی پایین‌تر از زانوی پای سمت چپ وارد ماهیچه شده بود و با ایجاد یک حفره نسبتاً بزرگ به قطر چند سانتیمتر، از طرف دیگر خارج شده بود؛ به عبارتی قسمتی از ماهیچه را کنده بود. 🩺 در بهداری، چون احتمال داشت با بی‌هوشی اطلاعات جمع‌آوری شده‌اش را فراموش کند و یا اینکه اسراری که نباید همه بدانند در زمان به‌هوش آمدن، به زبان بیاورد و روند اجرای عملیات تحت تأثیر قرار بگیرد، خواست که بدون بی‌هوشی زخمش را پانسمان و بخیه کنند. 🚑 امدادگر برای تمیز کردن زخم، باند را به مواد ضدعفونی آغشته کرده بود. یک سمت باند را داخل حفره زخم کرده بود و سمت دیگر را از محل خروج ترکش خارج کرده بود. ❤️‍🩹 پدرم می‌گفت مثل وقتی که بخواهند کفشی را واکس بزنند، امدادگر دو طرف باند را در زخم حرکت می‌داد و من تحمل می‌کردم چون نباید بی‌هوش می‌شدم. احساس کردم جمجمه‌ام در اثر فشار دندان‌هایم در حال خرد شدن است. 🥀 این ماجرای یکی از مجروحیت‌هایش بود. 💐 هر سال در چنین روزهایی، روز جانباز را به پدرم تبریک می‌گفتیم. 🌷@shahedan_aref