eitaa logo
🌷شهیدانه🌷
112 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
803 ویدیو
7 فایل
*شــــــهـــــــــادت شوخی نیست... قلبت را بو میکنند،اگر بوی دنیا داد،رهایت میکنند...* خادم کانال👈 @khademeshohada72 (کپی مطالب همراه با صلوات بر ارواح طیبه شهدا). 📛گناه یعنی:خداحافظے با حسیـــــــن(ع)...💔 خداحافظے با شهـــــــدا...💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷💫 💫🌷 🌷سرِ شکستهِ فرزند مشغول کار منزل بودم. یک دفعه حامد از روی صندلی افتاد زمین و سرش غرق خون شد. او را به دکتر رساندم. سرش را پانسمان کردند. خیلی می ترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا کند و ناراحت شود و بگوید:" چرا مواظب بچه نبودی؟" وقتی آمد مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: "خوابیده." بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم. فقط گوش داد. آرام آرام چشم هایش خیس شد. لبش را گاز گرفت. بعد گفت: "تقصیر من است که تو را با حامد تنها می گذارم. چاره ای ندارم. مرا ببخش." وقتی این جملات را گفت، خیلی شرمنده شدم. در همه برخوردهایش این عشق و محبت را به پای زندگی مان می ریخت همسر 🌷 @shahedaneh72
روزی که آرشیدا، زینب شد •┈••✾•◆◆•✾••┈┈••✾•◆◆•✾••┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ زینب محرابی _شهید از حاج قاسم سلیمانی خواست که به دیدن آنها بیاید. روز عرفه دیدار محقق شد. آرشیدا_دختر دایی زینب محرابی_ با والدینش هم آمده بودند، هنگام خداحافظی، دایی زینب از درخواستی داشت. او خواست که سردار، به انتخاب خودش، اسمی پرمعنا برای دختر آنها انتخاب کند. سردار گفت : @shahedaneh72
💕💕 ✍ شب اومد خونه چشماش از بی‌خوابی شدید، سرخ بود. رفتم سفره بیارم ولی نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی... نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد. بعد غذای رو با بهش داد و سفره رو جمع کرد. چایی ریخت و گفت: «بفرما». 🌷 📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲ @shahedaneh72
🌷در سال 2009،مروه شروینی،‌ بانوی آلمانی به دلیل داشتن در برابر دیدگان فرزندش شهید شد.😔 👈برای حجاب مان چقدر سختی کشیده‌ایم؟ @shahedaneh72
🌷🌷 💞همیشه گذشت از طرف او بود دو نفر که در محیط های متفاوت رشد کرده اند، اختلاف نظر و سلیقه دارند و این طبیعی است اما محمد بود و همیشه از طرف او بود. با صبری که در برخوردها داشت سعی می کرد با تمام متوجه مسئله شوم. @shahedaneh72
🌷🌷 🌷 🔻 اوایل زندگی درست بلد نبودم غذا درست كنم. یادم هست بار اول كه خواستم تاس كباب درست كنم، سیب‏ زمینی‏ ها را خیلی زود با گوشت ریختم.😱 🔸 یوسف كه آمد، رفتم غذا را بیاورم، دیدم همه سیب ‏زمینی‏ ها له شدند. خیلی ناراحت شدم و رفتم یك گوشه‏ ای شروع كردم به گریه كردن.😭 ♦️ او حسابی خندید، بعد هم رفت غذا را كشید و آورد با هم خوردیم.☺️ ❇️ آن قدر پای سفره مرا دلداری داد و از غذا تعریف و تمجید كرد كه یادم رفت غذا خراب شده بود.👏👏 شهید یوسف کلاهدوز در سال ١٣۶٠ در هنگام شهادت شهیدان و ، مجروح شد و یک ماه بعد در سانحه هوایی به شهادت رسید 🌸مذهبی ها عاشق ترند🌸 🏴@shahedaneh72
🌹شهید محمد علی جهان‌آرا ▫️ ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم... 💞مذهبی ها عاشق ترند 💞 @shahedaneh72
💫✨💫✨ باید به فرزندم دیکته بگویم یک روزِ جمعه خدمت رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است. ایشان نپذیرفت و گفت: من این ملاقات را نمی پذیرم، مگر اینکه امام(ره) به من تکلیف کنند، چون برای خودم برنامه دارم و امروز که است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درس ها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است. 💕 مذهبی ها عاشق ترند 💕 @shahedaneh72
💠 وقتی به خانه می‌رسید، گویی جنگ را می‌گذاشت پشت در و می‌آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه‌ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می‌رسید خانه، خسته بود و درب و داغون. با این حال سعی می‌کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی‌اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می‌پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ چیزی نمی‌خواهید؟ بعد آستین بالا می‌زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می‌کرد، غذا می‌پخت. ظرف می‌شست. حتی لباسهایش را نمی‌گذاشت من بشویم. می‌گفت لباسهای کثیف من خیلی است؛ تو نمی‌توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می‌گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می‌کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می‌آورد، ما را می‌برد گردش. 🌹 همسر شهید 📕 همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت 💕 مذهبی ها عاشق ترند 💞 @shahedaneh72
✨💫✨💫✨💫 🌷شهید سید جلال حبیب الله پور به نقل از همسر: آقا سیدجلال هیچ وقت با صدای بلند با من صحبت نمی کرد. بسیار مهمان نواز بود. همیشه وقتی مهمان داشتیم صدام می کرد تا زودتر بیام سر سفره و تا نمی آمدم غذایش را شروع نمی کرد. وقتی مهمان ها می رفتند حتما از من بابت پذیرایی تشکر و قدردانی می کرد، مخصوصا اگر همکارانش مهمانمان بودند تشکر ویژه می کرد و حتی دستم را می بوسید.🌷 💕 مذهبی ها عاشق ترند 💕 🌼@shahedaneh72
روزی که آرشیدا، زینب شد •┈••✾•◆◆•✾••┈┈••✾•◆◆•✾••┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ زینب محرابی _شهید از حاج قاسم سلیمانی خواست که به دیدن آنها بیاید. روز عرفه دیدار محقق شد. آرشیدا_دختر دایی زینب محرابی_ با والدینش هم آمده بودند، هنگام خداحافظی، دایی زینب از درخواستی داشت. او خواست که سردار، به انتخاب خودش، اسمی پرمعنا برای دختر آنها انتخاب کند. سردار گفت : 🏴@shahedaneh72