#زخم_طبیعت
#پنجم_دی شد عزا در شهر #بم
شهر بم لبریز شد از بار غم
شهر نخلستان و شهر پرتغال
شهر ارگ و قلعه های بی مثال
شهر خوب مهربانی شهر نور
شهر کار و کوشش و مهد سرور
شهر بم شهر تمدن های پیر
شهر زیبای گلی با خشت و قیر
شهر شوکت در دل ایران زمین
شهر برکت شهر رحمت در زمین
مردمی در خواب و در آسودگی
با خیالی راحت از این زندگی
ناگهان درصبح یک #آدینه بود
در درون این زمین پرکینه بود
قهر و خشم #زلزله آغاز شد
زخم دیرین طبیعت باز شد
شهر بم با آن همه سرزندگی
ناگهان درغم شد و افتادگی
در دَمی شهر کهن تسلیم شد
قامت #ارگ قدیمی نیم شد
کودک و پیر و جوان و مرد و زن
رفته زیر تلی ازخاکِ خفن
شهر بم لبریز شد از خاک و خون
خانه های شهر بم شد واژگون
ملت از این امتحان پیروز شد
ظلمت شب شکرحق پیروز شد
قلب رهبر زین مصیبت خون شده
چشم ما از اشک چون جیحون شده
یک طرف مرد جوان افتاده بود
وان طرف، کودک، غمان افتاده بود
ناله ای از زیر خاک آمد صدا:
کاین منم افتاده ام اینجا بیا!
مادری با مهر و تسبیح نماز
گوئیا با خالقش می کرد راز
هفت عضوخانه ای مدفون شده
هفت پیکر، لیلی و مجنون شده
شهر بی آفت، به آفت شهره شد
شهر بادمجان به خون آغشته شد
در شگفتم من خدایا این چه بود
برد از ما آنچه از بود و نبود
این بلا بوداست یا کفاره مان
یا قضا و حکم تو ای مهربان
تقدیم به مردم سختکوش #شهربم
بمناسبت #۵دیماه(سالروز زلزله ویرانگر شهربم با بیش از۳۰هزارکشته)
روحشان شاد💐
یاحق!
دی ماه۸۲
مرتضی پور بادابسری