eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 رضاخان که با تظاهر به مذهبی‌بودن قدرت گرفته بود، پس از رسیدن به‌ قدرت در بین سال‌های ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۷ در شب عاشورا کارناوال مفصلی به راه انداخت. عده‌ای عمله و فاحشه در کامیون‌ها در سطح شهر به رقص و پایکوبی ‌پرداختند.😔 🔹رضاخان از چند جهت رتبه‌ی اول تاریخ ایران را به خود اختصاص داده است: 🔻مقام اول ریاکاری در تاریخ ایران 🔻بزرگ‌ترین دروغگوی تاریخ جهان 🔻ماهرترین راهزن دنیا که از سربازی به مالکیت یک دهم زمین های ایران رسید. 🔻بی‌غیرت‌ترین پادشاه ایران که مردم را در برابر دشمن تنها گذاشت. 🔻معاندترین پادشاه ایران نسبت به تشیع حتی بیشتر از نادرشاه. 🔻دارای خائن‌ترین خاندان که همیشه همسوی دشمنان مردم ایران هستند. 📚منبع: علل و عوامل فروپاشی رژیم پهلوی، صفحه‌ی ۱۶۵
|هر آنکس👤 عاشق است❤️ از جـان نترســد...✋| ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا بقیة الله آجرک الله فی مصیبة جدّک الحسین علیه السلام صاحب عزا کجایی،گویم سرت سلامت کی می شود بیایی،گویم سرت سلامت ای آفتاب زهرا ، کی شام تارغم را چون صبحدم نمایی،گویم سرت سلامت کی می شود بیایی ، درصبح آشنایی ای جلوه ی خدایی،گویم سرت سلامت در ماتم عزای ، کرب و بلا نشستی ای یار کربلایی ، گویم سرت سلامت از دیده خون فشانی ، در ماتم حسینت امشب بگو کجایی ، گویم سرت سلامت باغی ز لاله داری ، از داغ گل عُزاران دلتنگ لاله هایی ، گویم سرت سلامت یاد وداع سرخ ، میر قبیله ی عشق در دشت نینوایی ، گویم سرت سلامت از دیده خون فشانی ، در ماتم حسینت امشب بگو کجایی ، گویم سرت سلامت ▪️@shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🔹فرارسیدن عاشورای حسینی تسلیت باد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در من نگاه می‌كنى ، زخم‌ هاى من آرام مى‌گيرند! اى پرچمِ بامِ من كه به وقت عبور دشمن تسكينم مى‌دهى... شهید علیرضا نوری🌷 📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⤴️ فرازی از وصیت نامه 🌷شهید هادی ذوالفقاری🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 مصطفی خاطرات و زندگینامه شهید مصطفی ردانی پور @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 1⃣4⃣   🌟 ترور اوایل تیر ماه سال ۱۳۶۰ بود. بعد از مجروحیت مصطفی چند روزی را در اصفهان بودیم. او در این ایام لحظه ای بیکار نبود. هر روز به پادگان غدیر اصفهان می رفت. برای بچه هایی که مشغول آموزش بودند صحبت می کرد. با آن ها گرم می گرفت. می گفت و می خندید. خلاصه همه شیفته اش بودند. همیشه گرداگرد او پر از بسیجی بود که عازم جبهه می شدند. هر جا که حضورش لازم بود با هر سختی خود را می رساند. برای مردم شرایط انقلاب و جنگ را تبیین می کرد. چندین بار در سال های مختلف در دانشگاه اصفهان برنامه سخنرانی و پرسش و پاسخ داشت. در روشنگری دانشجویان، لحظه ای کوتاهی نمی کرد. می گفت: « این ها مدیران آینده ی این کشور هستند. اما در مقابل هجمه شدید گروهک های ضد انقلاب قرار دارند. » پیش از خطبه های نماز جمعه ی اصفهان صحبت می کرد. مردم را از توطئه های ضد انقلاب آگاه نمود. در تلویزیون اصفهان حضور یافت و از آخرین وضعیت جبهه ها، عملکرد منافقین و... صحبت کرد. جالب بود که در همه ی این برنامه ها بدون محافظ و فقط با همان موتور سیکلت خودش می رفت! آخرین روزهای خرداد سال شصت، مجاهدین خلق یا همان منافقین که از سوی بنی صدر، مسلح شده بودند اعلام جنگ خیابانی کردند. آنها با نیروهای انقلابی و پاسدارها درگیر شدند. اوضاع آشفته ای بود. جنگ در ۱۲۰۰ کیلومتر مرزهای ما با عراق جریان داشت. ناامنی در مرزهای شرقی داشتیم. در چنین شرایطی جنگ داخلی منافقین آغاز شد. هزاران نیروی انقلابی و بیگناه به دست منافقین ترور شدند. آن ها هر کس را که توانستند به رگبار بستند! بسیاری از افراد به دلیل داشتن چهره ی حزب اللهی مورد هجوم منافقین قرار گرفتند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 2⃣4⃣ در آن زمان، این گروه جنایتکار، دستانش به خون دوازده هزار انسان بی گناه آلوده شد. بعد هم کشورهای مدعی حقوق بشر آنها را در کشورهای خود جای دادند!! مصطفی می گفت: « یک روز به خانه بر می گشتم. در خیابان بزرگمهر روبروی کلانتری ۴ اصفهان از تاکسی پیاده شدم. از داخل کوچه به سمت خانه راه افتادم. یک لحظه بر گشتم به عقب. دیدم دو نفر با چهره ای کاملا مشکوک در تعقیب من هستند! کوچه خلوت بود و کسی آن اطراف نبود. از پیچ کوچه که رد شدم سریع نگاهی به اطراف کردم. نگاهم به جوی بزرگ آب افتاد. سریع داخل جوب رفتم و زیر پل مخفی شدم! وقتی آنها به پیچ کوچه رسیدند مرتب به اطراف نگاه می کردند. من از همانجا سرک کشیدم. هر دو نفر مسلح بودند. بالای جوب ایستاده و به اطراف نگاه می کردند. نمی دانستند من به این سرعت کجا رفتم! آنها به دنبال من بودند. ساعتی را به سختی در این حالت قرار داشتم. بعد از اینکه چند تن از دوستان را در کوچه دیدم از زیر پل بیرون آمدم. بعد از آن بیشتر مراقب بودم. » یک بار دیگر برای سخنرانی به دانشگاه دعوت شد. مراسم بسیار خوبی بود. مصطفی با موتور آمده بود. طبق معمول می خواست با موتور برگردد. اما بچه های سپاه مانع شدند. گفتند: « ماشین آماده است. با این شرایط صلاح نیست شما با موتور بروید. » مصطفی موتور را به یکی از دوستان داد و سوار ماشین شد. وقتی به خانه آمد هنوز دوستش نرسیده بود.! عصر بود که خبر رسید راننده موتور مصطفی مورد حمله منافقین قرار گرفته! تیم ترور منافقین، موتور مصطفی را شناسایی کرده بودند. بعد از مراسم موتور را تعقیب کردند و در یکی از خیابان ها راننده را به رگبار بستند. خدا را شکر راننده زنده ماند و فقط مجروح شده بود. اما بعد از آن از طرف سپاه برای آقا مصطفی محافظ قرار دادند.   🎤 راوی: نقل از خاطرات شهید ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 3⃣4⃣ 🌟 ثامن الائمه اوایل آبان ۱۳۵۹ خرمشهر، سقوط کرد. سپاه سوم عراق با زدن پل روی کارون به سمت مناطق جنوبی خوزستان حرکت کرد. تنها راه عبور به سمت آبادان از طریق رود بهمنشیر بود. این یعنی آبادان محاصره شده. آنها در ۲۵ آذر قصد حمله به سمت اهواز را داشتند. اما با مقاومت جانانه ی مصطفی و یارانش در دارخوئین مواجه شدند. سرهنگ نیاکانی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی نیز به کمک آنها آمد و با ایجاد موانع، جلوی نفوذ دشمن گرفته شد. نزدیک به یک سال از محاصره ی آبادان گذشت. حضرت امام در پیامی فرمودند: «محاصره ی آبادان باید شکسته شود». با فرمان حضرت امام، فرماندهان مشغول شناسایی منطقه ی نفوذ دشمن شدند. تجربه ی عملیات فرمانده کل قوا بسیار موثر بود. به همین دلیل نیروهای مستقر در دارخوئین، آمادگی بیشتری برای این عملیات داشتند. مصطفی و حسین به همراه چند نفر از فرماندهان مشغول شناسایی منطقه ی نهر شادگان شدند. شب ها با نفوذ در این منطقه، مواضع و استحکامات دشمن را شناسایی می کردند. راه های حمله و عبور نیروها، موانع و استعداد نیروهای دشمن و... کاملا بررسی شد. جلسه ی فرماندهان ارتش و سپاه برگزار شد. از همه بیشتر، حسن باقری و برادر صیاد شیرازی تلاش می کردند که عملیات بهترین نتیجه را بگیرد. هنوز در کشور کسانی می گفتند: « نیروهای مردمی توانایی جنگ ندارند. این عملیات ها بی نتیجه است. باید به باج بدهیم و جنگ را تمام کنیم! » طرح عملیات اعلام شد: « حمله از سه محور شمالی، جنوبی و مرکزی و تصرف مواضع دشمن در شرق کارون. » برای این کار شانزده گردان از سپاه و سیزده از گردان از ارتش آماده شدند. مهم ترین محور عملیاتی، محور دارخوئین بود؛ زیرا رزمندگان باید پل های مهم منطقه را نیز تصرف می کردند. شورای عالی دفاع زمان عملیات را سحرگاه روز پنجم مهر سال ۱۳۶۰ انتخاب کرد. توسط فرماندهان نام ثامن الائمه (علیه السلام) برای عملیات انتخاب و آخرین هماهنگی ها انجام شد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 4⃣4⃣ شب قبل از عملیات بود. مصطفی به دنبال مسواک خودش بود. برای پیدا کردن مسواک به سراغ ساک دستی او رفتم. داخل ساک و روی عمامه ی او تکه کاغذی بود که نظرم را جلب کرد! روی آن نوشته بود: «عمامه ی من کفن من است» و این همان جمله ی معروف او از آغاز انقلاب بود. مصطفی خیلی دوست داشت در این عملیات به یاران شهیدش ملحق شود. حتی به من گفت: « اگر من شهید شدم پیکر من را در ورودی گلستان شهدای اصفهان به خاک بسپارید! می خواهم خاک پای پدر و مادر شهدا باشم. می خواهم آنها از روی من قبر من عبور کنند. » چهره اش نورانی تر شده بود. شب عملیات، غسل شهادت کرد. لباس سپاه را پوشید. لباس تمیز و اتو کرده. پیشانی بند یا حسین (علیه السلام) را به سر بست. شیشه عطر را برداشت و به همه ی رزمندگان عطر زد. فهمیده بود آنچه که از سلاح و مهمات در جنگ ما کارسازتر است معنویات است. برای بچه ها صحبت کرد. ذکر توسل داشت. دیگر هیچ کس خود را در بند دنیا نمی دید. آنها را آماده ی نبرد عاشورایی کرد. ساعات پایانی شب بود که حرکت نیروها آغاز شد. نیروهای جبهه ی دارخوئین در همان نیمه شب با دور زدن دشمن خود را به پل مهم " قَصبه " رساندند. با نبردی نابرابر، پل آزاد شد. آنها سریع از پل عبور کردند. اصل کار هنوز مانده. چند ساعتی از آغاز عملیات گذشت، اما هنوز خط اصلی دشمن شکسته نشده. اینجا هم حماسه ای عاشورایی لازم بود. نیروهای دارخوئین با عبور از میدان مین خط اول دشمن را محاصره کردند. شگرد عجیبی بود. تلفات دشمن سنگین و بیش از حد انتظار بود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 5⃣4⃣   خورشید روز ششم مهر طلوع کرد. هوا روشن شد. ده ها دستگاه توپ و خمپاره ی دشمن، پل قصبه را زیر آتش گرفتند. درگیری، بسیار شدید شد. دشمن آمده بود که پل را پس بگیرد. تصمیم نیروهای ایرانی را فهمیده بود. مصطفی به منطقه ی عملیاتی کاملا مسلط بود. در بیشتر شناسایی ها خودش حضور داشت. فهمید کلید حل مشکل کجاست! در سنگرهای کنار پل ایستاده و بچه ها را پخش کرد. به آنها روحیه می داد و... ساعتی بعد فشار دشمن کم شد و عقب نشینی کردند. مصطفی بلافاصله با نیروهایش حرکت کرد! تنها گذرگاه کلیدی عراقی ها را پیدا کرده بود. در زیر آن آتش سنگین به سمت پل " حَفّار " رفت. ما فقط از دور می دیدیم که حجم آتش وسیعی در اطراف پل حفار وجود دارد. نگرانش بودیم. اما ساعت یازده صدای خود مصطفی را از پشت بی سیم شنیدیم. اعلام کرد: « با یاری خدا و عنایات اهل بیت (علیه السلام) پل حفار آزاد شد. » این یعنی محاصره ی کامل نیروهای عراقی! ظهر در گرماگرم نبرد چند خبرنگار خارجی به مواضع ما آمدند. آنها می خواستند شکست محاصره ی آبادان را ببینند. صدام گفته بود: « اگر بخواهند به آبادان بروند باید از من اجازه بگیرند اما حالا! » در خواست آنها مصاحبه با فرمانده منطقه بود. با آنها جلوتر آمدم. کمی دنبال مصطفی گشتم. یک دفعه او را دیدم. مصطفی در حال آر پی جی زدن بود! بچه ها می خواستند آخرین مقاومت دشمن را نابود کنند. رو کردم به خبرنگارها، مصطفی را نشان دادم و گفتم: « همون که لباس سپاه پوشیده و آر پی جی می زنه فرمانده عملیاته. برید کنار تانک سوخته و با او مصاحبه کنید! » خبرنگار انگلیسی سرش را به نشانه تعجب تکان داد. بعد مکثی کرد و گفت: « همه چیز این جبهه عجیب است. فرماندهان شما هم عجیب هستند. » بعد با هم حرکت کردیم. ساعت دو بعد از ظهر بود. بیش از هزار و هشتصد عراقی به اسارت درآمدند! هزار و پانصد کشته از نیروهای دشمن نیز در منطقه پراکنده شده بود! از جاده آسفالت اهواز به آبادان می رفتیم. مصطفی خوشحال بود و ناراحت! می گفت: « با این پیروزی خستگی یکسال جنگ از بدن ما خارج شد. » اما ناراحت بود که چرا شهادت نصیب او نشده. 🎤 راوی: یکی از فرماندهان جنگ و برادر شهید ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 6⃣4⃣   🌟 توسل کسی که می خواهد برای جوانانی که دنیا را پشت سر گذاشته اند از معنویات بگوید، خودش باید مسیر را به خوبی طی کرده باشد. آنکه می خواهد عاشقانی را برای امام زمان (عج) تربیت کند، خود، باید در عشق به مولا غوطه ور باشد. مصطفی از همان روزهای اول جنگ امر مهمی را پایه گذاری کرد. او اثبات نمود که اثر معنویات در افزایش قدرت رزمندگان از هر سلاحی بالاتر است. او هر جا بود نماز جماعت را برپا می کرد. در برگزاری دعای کمیل و توسل پیشقدم می شد. مجالس دعای او انسان را متحول می کرد. این را هر کسی که در مجلس او حضور داشت تجربه می کرد. مصطفی در پایان جلسات فرماندهان، مجلس توسل برپا می کرد. در میان فرماندهان ارتش یکی بود که عاشق توسل های او شده بود. مصطفی آموخته های او را تغییر داد. به او ثابت کرد که روحیه معنوی قدرت رزمندگان را بالا می برد. سرهنگ نیاکی فرمانده لشکر ۹۲، عاشق مصطفی بود. وقتی مداحی می کرد او شدیداً اشک می ریخت. یک بار به ما گفت: « قدر این آقا مصطفی را بدانید. شاید در هر سال یکنفر مثل او پیدا شود که برای این سرزمین عزت بیاورد. » بعدها همین سرهنگ انقلابی نیز به قافله شهدا پیوست. فراموش نمی کنم. مجلس دعا به پایان رسید. اما تازه، کار اصلی او شروع شد. مصطفی بدون اینکه از حالت دعا خارج شود با پای برهنه حرکت کرد. بیابان را در جهت شرق طی نمود. سیل اشک از چشمانش جاری بود. حالت عجیبی ایجاد شد. صدای سربازان امام زمان (عج) در بیابان پیچیده بود: « یابن الحسن کجایی آقا چرا نیایی » و این برنامه همیشگی او بود. مصطفی قبل از اینکه برای دیگران بخواند برای خودش می خواند. نوری که در وجود مصطفی تابیده بود از جنس دیگری بود. در دعا، در ضجه زدن، در مولا مولا گفتن، در گریستن و مناجات شبانه، در خروشیدن بر دشمن در خط مقدم و... از همه برتر بود. او در میان بچه هایی که عاشق شهادت بودند جلودار بود. آقا را صدا می زد. آن قدر با ناله ی خودش مولا را خطاب قرار داد تا مورد عنایت واقع شد! یکبار در دارخوئین بودیم. مجلس دعا به آخر رسید. مصطفی با ناله جانسوز خود مولایش را صدا می کرد. بعد هم از جا بلند شد و به راه افتاد. بیشتر بچه هایی که حال و هوایی داشتند همراه مصطفی حرکت کردند. همه اشک می ریختیم. ناله می کردیم. از اعماق درون مهدی فاطمه (س) را صدا می کردیم. در گوشه ای از بیابان کنار هم نشستیم. بعد به حالت سجده استغاثه می کردیم. هیچ کس حال خودش را نمی فهمید. نورانیت خاصی بر جمع ما حاکم بود. مصطفی گفت: « رفقا، باید مجلس ما به نور وجود حضرت نورانی شود. » او می گفت و باران اشک از دیدگانش جاری بود. من در انتهای جمع نشسته بودم. حالت روحانی عجیبی حاکم بود. ناگهان با تعجب به عقب برگشتم. نوری را در آسمان می دیدم که از افق تا افق را روشن کرده بود. چند نفری هم سر از سجده برداشته و به پشت سر خود نگاه می کردند... 🎤 راوی: سید علی بنی لوحی ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 7⃣4⃣   🌟 رمل علمیات ثامن الائمه (ع) نتایج درخشانی داشت. همه ی فرماندهان به هوش و درایت و شجاعت مصطفی اذعان داشتند. اگر حماسه ی تصرف پل های دشمن نبود، چه بسا عملیات به نتیجه ی مورد نظر نمی رسد. جلسه ی فرماندهان برگزار شد. حسن باقری که از مسئولان اطلاعات سپاه و از فرماندهان منطقه بود به تشریح شرایط دشمن پرداخت. همه به این نتیجه رسیده بودند که " تنگه چزابه " شاهراه ورودی ارتش عراق به خوزستان است. برای غلبه بر دشمن و بیرون راندن او از خوزستان لازم بود این منطقه تصرف شود. منطقه ی چزابه در شمال خوزستان و نزدیک شهر بستان قرار داشت. در غرب چزابه آب گرفتگی " هورالعظیم " و در شرق آن ارتفاعات بلند " میشداغ " واقع شده بود. در شمال چزابه نیز منطقه ی " فکه " قرار داشت. فکه یکی از مسیرهای حمله ی ارتش عراق به شمار می رفت.طی جلسه قرار شد برای عملیات جدید نیروهای ارتش و سپاه با هم ادغام شوند. مسیر حرکت نیروها از جنوب یعنی از سمت سوسنگرد و دهلاویه و تپه های الله اکبر به سمت شمال، یعنی بستان و چزابه بود. آبان ماه سال ۱۳۶۰ بود. شناسایی منطقه آغاز شد. من به همراه مصطفی و حاج علی عابدینی و چند نفر دیگر به سمت ارتفاعات صعب العبور منطقه رفتیم. نیمه های شب جمعه روی ارتفاعات بودیم. ما از دشمن فاصله داشتیم، چون می خواستیم از بالای ارتفاعات، منطقه را ببینیم، منتظر ماندیم تا وقتی هوا روشن شود و بعد کار کارشناسی را آغاز کنیم. مصطفی گفت: « اینجا سرزمین پاکی است. شاید تاکنون قدم های کسی به آن نرسیده و گناهی در آن صورت نگرفته. در اینجا دعا مستجاب است. » آن شب چقدر با عظمت بود. دعاها و اشک های بچه ها در میان ارتفاعات را فراموش نمی کنم. مصطفی با حال عجیبی که داشت دعای کمیل را آهسته خواند و دل ها را کربلایی کرد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 8⃣4⃣ صبح بعد از خواندن نماز، شناسایی منطقه را شروع کردیم. پل ابوچلاچ از دور دیده می شد. درباره ی نحوه ی شروع عملیات و رسیدن به پل با هم بحث کردیم و... چندین بار دیگر منطقه ی عملیاتی را شناسایی کردیم. یک مورد را همه قبول داشتند. یکی از مشکلات برای رسیدن به مواضع دشمن رملی بودن منطقه بود. خاک آنجا شبیه ماسه های ساحلی نبود و پای نیروها مرتب در آن فرو می رفت. جلسه فرماندهان برگزار شد. گفتم: « مشکل اصلی این عملیات رمل های چزابه است! روی رمل ها که راه می رفتیم تمام توان ما گرفته می شد. نیروی ما باید هجده کیلومتر بر روی رمل پیاده روی کنه تا به نقطه شروع برسه. ما چطور هفت گردان را تا پشت سر عراقی ها بیاوریم و خسته و کوفته بزنند به خط دشمن؟! » خلاصه هر کدام از مسئولان نظری دادند. در پایان جلسه طبق معمول شروع به دعا کرد و با خدا نجوا نمود. می گفت: « خدایا تو می دانی که راه رفتن بر روی رمل ها مشکله، خدایا تو ارحم الرحمینی. برای تو سفت کردن رمل ها زیر پای رزمندگان کار ساده ای است! » خلاصه مصطفی حل این مسئله را از مشکل گشای عالم خواست. شب هشتم آذر سال ۱۳۶۰ بود. نیروها آماده حرکت برای عملیات شدند. ساعتی قبل کمی باران بارید. همه ی فرماندهان اضطراب داشتند. نکند منطقه باتلاقی شده باشد؟! نکند نیروها خسته شوند و توان حمله را از دست بدهند؟! حرکت نیروها که شروع شد تعجب کردم. باران خاک را سفت کرده بود. گویی روی ابر راه می رفتیم. هیچ کس احساس خستگی نمی کرد. دعای هفته قبل مصطفی درست در شب عملیات اجابت شد!! مصطفی کنار معبر ایستاده بود. چشمانش خیس از اشک بود. می گفت: « کار خدا رو دیدی، دیدی خدا به ما عنایت کر ... .»   🎤 راوی: سید علی بنی لوحی ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 خاطرات شهید جاویدالاثر قسمت 9⃣4⃣   🌟 طریق المقدس اولین ساعات بامداد هشتم آذر بود. رزمندگان تا پشت مواضع دشمن به سرعت جلو رفتند. از قرارگاه دستور شروع عملیات طریق القدس با رمز یا حسین (ع) داده شد. مواضع دشمن یکی پس از دیگری تصرف می شد. تا نزدیکی صبح به بیشتر اهداف عملیات دست پیدا کردیم. اما عراق می دانست که از دست دادن چزابه یعنی از دست دادن خوزستان! برای همین با تمام قوا وارد عمل شد. با روشن شدن هوا تانک های دشمن جلو امدند. ده ها گردان از نیروهای دشمن پشت تانک ها به ما نزدیک می شدند. بستان آزاد شده بود. چزابه از نفوذ دشمن خارج شده بود. بچه ها برای یک نبرد عاشورایی آماده می شدند. برادر صیاد به منطقه آمد و از مصطفی که مسئول محور عملیات بود وضعیت خطوط دفاعی را پرسید. می خواست درباره ی وضیعت گردان های ارتش بداند. مصطفی، برادر صیاد را با خود به خط اول نبرد آورد. به او ثابت کرد بچه های ارتش و سپاه در کنار هم به خوبی می جنگد.دشمن اهمیت این منطقه را به خوبی می دانست. پاتک آنها بسیار شدید بود. صدها تانک در کنار هم شلیک می کردند. تلفات نیروهای ما هر لحظه بیشتر می شد. شدت آتش دشمن مانع رسیدن نیروهای کمکی شده بود. نیروهای پیاده دشمن شروع به پیشروی کردند. یک لحظه دیدم مصطفی در کنار جاده ی مهم چزابه-بستان پشت تیربار قرار گرفته! شلیک بی امان او راه را بر دشمن بسته بود. تعجب کردم. او باید هفت گردان رزمی را فرماندهی کند. حالا چرا... به خاطر همین کارها بچه ها عاشقش بودند. او فقط دستور نمی داد. وقتی نیرو نبود و دشمن در حال پیشروی، خودش مثل یک بسیجی می جنگید. در همان درگیری مجروح شد و به عقب برگشت. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊 🔴 قسمت 0⃣5⃣ خاطرات شهید جاویدالاثر   روز بعد بهمراه یکی از بچه ها به خط درگیری برگشت. هنوز مجروح بود. راننده اش می گفت: « به پل رودخانه ی سابله رسیدیم. پل نیمه کاره بود. عرض قسمت هایی از پل هم عرض خود ماشین بود. به برادر ردانی گفتم نمی شه از پل رد شد. باید برگردیم. اما ایشان اصرار داشت که با ماشین به جلو برویم. » دوباره گفتم: « حاج آقا نمیشه رد شد. بعد هم از ماشین پیاده شدم. » یک دفعه آقا مصطفی رفت و به جای من نشست پشت فرمان! یک بسم الله گفت و حرکت کرد. خیره خیره به او نگاه می کردم. وقتی به انتهای پل رسید داشتم زهره ترک می شدم. یک دست او مجروح بود اما به راحتی عبور کرد! بعد هم خودش را به رزمندگان رساند. عملیات طریق القدس به تمام اهداف خود دست یافت. این نبرد بزرگ، چهارده روز به طول انجامید. عراق هر روز پاتک می کرد و بچه ها مقاومت. حتی بعدها از اسرای عراقی شنیدیم که صدام شخصا این پاتک ها را رهبری می کرد. حضور مصطفی در خط اول درگیری، قوت قلبی برای همه بسیجی ها بود. با شروع عملیات های مطلع الفجر و محمد رسول الله (ص) از فشار عراق بر چزابه کاسته شد. نیروهای ما توانستند شاه راه ارتباطی شمال و جنوب دشمن را در خوزستان قطع کنند. حالا نیروهای دشمن در خوزستان محاصره بودند! پشت سر آنها رودهای کارون و اروند بود. و قایق تنها راه ارتباطی دشمن به شمار می رفت. عراق در عملیات طریق القدس ده ها تیپ پیاده و یک لشکر مکانیزه خود را وارد عمل کرد اما جز شکست چیزی به دست نیاورد. کمتر کسی باور می کرد که ما بیش از سیصد دستگاه تانک و نفربر و خودروهای پیشرفته ی نظامی را از دشمن غنیمت بگیریم! آخرین مراحل عملیات بود که مصطفی دوباره مجروح شد. او را به تهران منتقل کردند. 🎤 راوی: یکی از فرماندهان ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 ⚠️ لطفا بخوانید و انتشار دهید 👇 🔹 امام حسین، یک‌بار عاشورا بر او گذشت. گویند ظهور در روز عاشورا است. 🔸 یعنی ما بفهمیم در عاشورایی که امام زمان را درک نکنیم، کم کاری کرده‌ایم و او مثل جدش طَرد شده، تنها و آواره و بی‌یاور است. 🔺 امام زمان، ۱۱۸۳ سال با همان کیفیت عاشورا را درک می کند. عاشورا بر قلب ابراهیمی‌اش نازل می‌شود و خون گریه می‌کند و اَعمال ما سبب فاصله میان ا‌و و خودمان شده... 🔅 امام زمان در عاشورا داغ می‌بیند و هم‌درد می‌خواهد اما چه کنیم که او میان ماست و ما درک حضور نداریم تا قوّت قلبش باشیم و تسلّی خاطرش. 💠 اما انگار می‌شود کمی قلبش را آرام کنیم. او از مادر به ما مهربان‌تر است. گفته‌اند با سردرد ما سردرد می‌گیرد. حال، یک روز ما نگران قلب مهربانش و سلامتی وجود بارانش باشیم 📝 برای آرامی و سلامتی‌اش در عاشورا هرچه می‌توانیم صدقه برای سلامتی‌اش می‌دهیم تا مبادا صاحبمان، قلب رئوفش در فشار باشد. ☑️ مهدی‌یاوران، قلب امام زمان در فشار است، در روز عاشورا برای امام زمان فراموش نشود...
امام صادق علیه السلام: حسین خون قلبش را در راه خدا بخشید تا بندگان را از جهالت و گمراهی نجات دهد. ایام سوگواری سرور آزادگان جهان امام حسین (ع)تسلیت باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 چگونه را به همدیگر تسلیت بگوییم؟ ▪️ علقمه گوید از امام باقر علیه‌السلام پرسیدم که «اگر بعضی بخواهند برخی دیگر را در شهادت امام حسین علیه‌السلام تسلیت بدهند چه بگویند؟» حضرت فرمودند: «بگویند: خداوند متعال اجرهای عزاداری ما را به سبب مصیبتی که از حسین علیه‌السلام به ما رسیده بزرگ گرداند و ما و شما را در رکاب ولیّ دمّ ایشان، امام مهدی عجل‌الله فرجه، از آل محمد علیهم‌السلام، از طلب‌کنندگان خون آن حضرت قرار دهد.» 📚 کامل الزیارات، ج۱، ص۱۷۴ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم