فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دارم مثل پروانه دور بابام میچرخم...
وقتی دختر شهید مصطفی مهدوی نژاد دور عکس باباش میگرده ...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخواید بدونید حضرت رقیه (س) تو خرابهها چی کشیده ماجرای وداع دختران شهید انصاری با پدرشون رو ببینید .
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
🤲 دستهای کوچکت را بالا بگیر و برای ما دعا کن. شاید گرهٔ غیبت امام زمان با دستان کوچک تو باز شود.
میگویند گرههای بزرگ با دستهای ظریف و کوچک باز میشود…
▪️ ویژه شهادت #حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وای از آن دَم که بر سَر بابا
دختری دستِ مادری بکشد ...
آخرین وداع زهراخانم
دخترِ "شهید #جمشید_زردشت "
از شهرستان نیریز استان فارس
شهید زردشت در آبان ۱۳۶۱
در عملیات محرم به شهادت رسید
دختران شهدا🌹
صبوری دل رقیه های زمان صلوات🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅#اختصاصی
❗️این داستان واقعی است...
🎥روایت جانسوز حاج #مهدی_رسولی از اسارت و شهادت دختر سوری ...
🏴یا رقیه(س)
💐رضوان خدا به ارواح طیبه شهدای مدافع حرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
انگشت به لب
مانده ام از قاعده عشق
ما یار ندیده
تب معشوق کشیدیم
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مـولای مهربانم..
همواره در تمام روزها،
ثانیهها و لحظه ها ...
یادتان جاری است...
درست مثل عبور آرام نسیم
از روی شانهی چمنزار...
یادتان همواره تازه است.
همواره بوییدنی است...
همواره زندگی بخش و جان افزاست...
موهبتی است بهشتی بر قلب
کسانی که دوستشان داری ...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🏴 دلتنگ حرم..
▪️خُذنی لِکربلاء یا حُسَین
حیثُ الحَیاةُ فِی تَعود
▪️حسینجان؛♥️
مرا با خود به کربلا ببر
جایی که زندگی بھ من بازمیگردد!
#ارباب_دلم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آوازشان آواز بود آنان که رفتند
پروازشان پرواز بود آنان که رفتند
چشمانشان مثل شقایق مثل خورشید
در محضر گل باز بود آنان که رفتند
#سردار_شهید_حسین_همدانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹دعا کنید شهید بشوم
زمانی که شهید مجیری دانشکده افسری را تمام کرد٬ برای جشن فارغ التحصیلی مقابل رهبر رژه رفت؛ زمانی که در جشن ٬ بین سخنرانیِ افراد وقفه ایجاد شد،
ایشان بلند شد و به رهبر انقلاب گفت:
آقا دعا کنید من شهید بشوم
📝 دستنوشته شهیـد :
🌷اگر خدا منِ ناقابل را قبول ڪرد
و توفیق شهـــ🕊ـادت داد
مزارم را هرکجا خواستید انتخاب کنید
و روی قبــرم بنویســید :
" سرباز اسلام و مدافع ولایت فقیه "🍃
🥀#سردار_مدافـع_حـرم
#شهید_عبدالرضا_مجیری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #خداحافظ_سالار
زندگینامه سردار شهید حاج حسین همدانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #خداحافظ_سالار #سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊 قسمت 1⃣8⃣ مام
قسمتهای ۸۱ تا ۸۵ کتاب زیبای خداحافظ سالار
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 6⃣8⃣
پای حسین یک جا بند نمیشد. عرق میریخت و کار میکرد. یک روز داشت خاک را برای تقویت زمین پشت و رو میکرد که از زیر خاک، یک مار بزرگ بیرون آمد. دخترها، جیغ کشیدند و عمه داد زد:
« وای حسین »
حسین کاری به کار مار نداشت. مار راهش را گرفت و طول باغ را طی کرد و رفت. با فریاد عمه و جیغ وداد ما، " محمود کچل" همسایه باغ از داخل خانه باغش بیرون آمد و به حسین گفت:
« پسرجان، خوب کردی که مار رو نکشتی. اینا چند تا هستن که اگر کاری باهاشون نداشته باشی، نیشت نمیزنن. »
از این سر نترس حسین خوشم میآمد. عمه گوهر هم که برای آینده زندگیام از نوزادی نقشه داشت. کارهای حسین را پیش من پررنگتر میکرد و میگفت:
« از "غولبیابونی و آلخاتون" ¹ هم نمیترسه، مار که یه حیوون بی آزاره. »
از عمه پرسیدم:
« حسین چطوری از غول بیابانی و آلخاتون نترسیده؟ »
عمه گفت:
« تابستون توی باغ فخرآباد، کمبود آب بود. هفتهای به بار نوبت آب داشتیم. باید حسین رو می فرستادم تا و "درهی یاسین" که "وریان" آب رو به طرف باغ ما باز کنه. یه روز حسین رو قبل از نماز صبح توی تاریکی شب فرستادم. حسین عصای دست من بود. بعد از یه ساعت در حالی که خیس عرق بود، برگشت. بیل رو زمین انداخت. با اینکه ده سال بیشتر نداشت رفت و نماز صبحش رو خوند. ازش پرسیدم:
« چرا دیر کردی؟ »
____
۱. قُدما در یک پندار غلط، معتقد بودند که این دو موجود خیالی به ویژه غول بیابان، سراغ انسان می آید. آل خاتون هم موجودی شبیه غول بیابانی بوده که تصور میکردند سراغ زن زائو میآید و جان او را میگیرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 7⃣8⃣
گفت:
« توی تاریکی، زیر نور مهتاب، وقتی از کنار درختای قدبلند که دو طرف جوی آب بود، رد میشدم، سایه درختا کوتاه و بلند میشدن. خیال میکردم که آلخاتون و غولبیابونی پشت درختا پنهان شدن، یه نفس میدویدم. وقتی میایستادم صدای قلبمو میشنیدم. ترس تمام وجودمو گرفته بود. منتظر بودم که غول بیابونی یا آل خاتون حلقومم رو بگیرن و خفهام کنن. یک آن تکیه به درخت دادم و چندبار صلوات فرستادم تا آروم شدم. اونقدر آروم که شبهِ خیالی غول بیابونی و آل خاتون از ذهنم پرید و گفتم، غول بیابونی و آل خاتون دروغه. از اون به بعد با ترس بیگانه شدم. »
تعریفهای عمه از حسین، کار خودش رو کرده بود و نبض پسرانه و سالاری من از شنیدن خاطرات پسرعمه باغیرت و پرکار و نترسم، میتپید. تابستان داغ، طعم دیگری داشت. حسین جعبههای خالی رو از زردآلوهای درشت و آبدار پر میکرد و روی الاغ میگذاشت. عمه سبد به سر، جلو میافتاد و حسین از باغ تا خانه، مواظب بار الاغ بود که وارونه نشوند. راه خیلی طولانی بود و خسته میشدم اما دوست داشتم مثل حسین با سختی کنار بیایم. وقتی به خانه میرسیدیم بزرگ.ترها هسته زردآلوها را جدا میکردند و داخل سینی میچیدند تا لب پشت بام، آفتاب بخورد. ما هم از خستگی خوابمان میبرد. ماه رمضان رسید. هم سن و سال های من روزه کله گنجشکی¹ میگرفتند اما من با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم روزهام مثل بزرگترها کامل بود.
___
۱. در فرهنگ عامه، نه در رساله احکام، به روزه نیم روزِ کودکان، قبل از تکلیف روزهی کله گنجشکی میگویند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 8⃣8⃣
توی مدرسه، همکلاسیها میگفتند:
« پروانه ما روزه کلهگنجشکی گرفتیم، دلمون قاروقور میکنه و از تشنگی داریم میمیریم تو چطور این قدر راحت روزه میگیری؟ »
البته آن قدر که همکلاسیها میگفتند، راحت راحت هم نبودم ولی تمرین میکردم که تحملم بالا برود.
به غیر از ماه رمضان، ماه محرم را هم خیلی دوست داشتم وقتی برای دیدن دستههای عزاداریها با مامان و عمه و دخترها به خیابان میرفتیم. انگار تمام روضههایی را که از حاج آقا ملیحی در کودکی شنیده بودم، جلوی چشم میآمد. تعزیه خوانها، با اسبهای زین و یراقدار و بدنهای خونمالی شده به میدان اصلی شهر میآمدند. میدانی که مجسمه شاه در یک بلندی، مثل خار توی چشم عزاداران بود. کمی آن طرفتر از میدان ، هیئتهای عزادار از دستههای زنجیرزن، سینهزن و سقا به طرف مسجد جامع شهر می رفتند. حسین جزو دسته سینه زنها بود که همیشه از خانه تا هیئت را پابرهنه میرفت. عمه میگفت:
« تربت سیدالشهدا رو که پدر و مادرم از کربلا آورده بودن به دهان حسين گذاشتم، بیوضو شیرش ندادم و گوشش را با روضه امام حسین عادت دادم. نذر کردم که حسین نوکر اهلبیت باشه. بچهم از وقتی که پاش به هیئت امام حسین باز شد کفش از پا کند و پابرهنه شد. »
بچهها بزرگ شده بودند و برای دخترها، خواستگار میرفت و میآمد. با توافق عمه، پدرم خانه مشترک را فروخت و سهم عمه را داد. منصور خانم دخترعمهام، به خانه بخت رفت و عمه و بچههاش، حسین و اصغر، به تهران رفتند و آقام در منطقهای بیابانی که به " چالهی قامِ دین " ¹ معروف بود، زمین خرید و خانه ساخت.
______
۱. چالهی قامِ دين درهای در شرق شهرستان همدان، که امروزه به نام منطقه پیشاهنگی شناخته میشود. در ارتباط با
وجه تسمیهی چال قامدین گفتهاند که، براساس یک سنت معنوی در نیم قرن پیش، مردم همدان بعد از نماز صبح به این دره می رفتند و دعای ندبه برای ظهور آقا امام زمان میخواندند. از آن زمان این درهی مشجّر پرآب به چالهی قام دین، یعنی چاله ای که قائم دین امام عصر به آنجا عنایت دارد. معروف شد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 9⃣8⃣
چالهط قام دین، بیابانی دور از شهر، با درهای پردرخت و پرآب بود که چند خانه بیشتر در کنار این درختان ساخته نشده بود. امکانات اولیه نداشتیم، مادرم باردار بود، آب را با تلمبه دستی از چاه میکشیدم و در نبود پدرم و پسرعمه.ام حسين، کارهای مردانه به دوش من افتاده بود. خرید میکردم و حیاط را آب و جارو میزدم و با تلمبه حوض را پر میکردم. برای پر کردن حوض باید نزدیک صد مرتبه تلمبهها را میشمردم و شمارههای آخر، نفسم بالا نمیآمد. خیس عرق میشدم و از کت و كول میافتادم. سر حوض مینشستم و به ماهیهای قرمزی که داخل حوض میچرخیدند، نگاه میکردم تا خستگی را از تن به در کنم. چاله قام دين، اصلا شور وحال محله برج و صفای زندگی با عمه و بچههایش را نداشت. اگر چه برادرم علی به دنیا آمد، اما سرگرمی من، رفتن به خانه دخترعمه
منصور بود که با قوم و خویش شوهرش، در چاله قام دین، خانه ساخته بودند. زندگیمان آمیخته با سختی و رنج بود. مامان برای شستن لباسها، کنار حوض، وسواس داشت. رودخانهای نزدیکمان بود که زمستانها از سرتاسر آن، بخار بالا میآمد. میگفت:
« سالار، رخت ها را بردار و بریم سر اِصيل. »
اینکه مادرم مثل آقام، سالار صدایم میکرد، میخواست هندوانه زیر بغلم بدهد و میفهمیدم که کار سختی پیش روست. روی آب رودخانه، یخ زده است. آنها با تشت و لباس، کنار "اصيل" که از آب رودخانه جمع میشد، میایستادند و لباسها را نوبتی میشستند. ما دیر رسیده بودیم. باید صبر میکردیم؛ که خانمها، لباسهایشان را آب بکشند و بروند. نوبت ما که رسید، عصر شد. آفتاب بود اما گرما نداشت و زورش به سرما نمی چربید.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #خداحافظ_سالار
#سردارشهیدحاجحسینهمدانی 🕊
قسمت 0⃣9⃣
لباسها را شستیم و آب کشیدیم و روی تشت و توی زنبیل گذاشتیم و آمدیم به طرف خانه. دستانم از سرما باد کرده و سرخ شده بود. به مامانم میگفتم:
« مردم از سرما. »
درمانده میگفت:
« پروانه جان، چکار کنم که آب يخه، دستاتو بزار زیر بغلت، شاید گرم شی. »
میگذاشتم اما فایدهای نداشت. بالا و پایین میپریدم و غر می زدم. دستهایم لُرپلُرپ میکرد و مثل نبض میزد. اشکم که درآمد، مامان دستانم را جلوی دهانش گرفت و با نفسش گرم کرد. گفتم:
« تقصیر شماست. اگه ما هم مثل بقیه زودتر سرچشمه می رفتیم، آب میکشیدیم، این جوری نمیشد. »
مامان ناز و نوازشم میکرد و میگفت:
« پروانه جان، آب یخ زده، تقصیر من نیست. »
به غیر از رفتن به اصيل، هفتهای یکبار مامان جمعمان میکرد میبرد به حمام. حمام انتهای خیابان شهناز بود و به نام " حموم شهناز " شناخته میشد. من و افسانه را روی اصل وسواسی که داشت، آنقدر کیسه میکشید و می شست که پوست میانداختیم و باز اشکمان در میآمد. یک وقتهایی آنقدر توی حمام مینشست که دَلاک حمام میگفت:
« خانم، همه رفتن، بجنبين وگرنه آب سرد میشه. »
مامان قول یک قِران پول اضافه به حمامی میداد و باز میافتاد به جان ما. وقتی بیرون میآمدیم گرمازده شده بودیم و داشتیم از تشنگی هلاک میشدیم که حمامی پارچ آب یخ را به مامان میرساند و سر میکشیدیم. مامان بادمجان ترشی که قبلاً لای نان گذاشته بود، لقمه میکرد. به هرکداممان یک لقمه میداد. من و افسانه، یادمان میرفت چه مصیبتی کشیدیم. با همه سختی، رفتن به " حموم شهناز " بهتر از رفتن به " اصيل " بود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «کار و زندگی نداری؟»
👤 استاد عالی
🔅 وقتی امام زمان ظهور میکنند و ندای انابقیةالله سر میدهند چه کسلنی سریع خودشون رو به حضرت میرسونن؟
📥 دانلود با کیفیت بالا
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_اربعین
🏴 ۱۴ روز مانده به اربعین حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#روزشمار_اربعین
🏴 ۱۴ روز تا اربعین سیدالشهدا علیه السلام باقیست...
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری
روزشمار اربعین
📆 ۱۴ روز مانده به اربعین حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_اینستاگرام_اربعین
💠 عنوان کلیپ: زیارت با خوف...
هر روز یک کلیپ شامل یک حدیث از فضائل زیارت سیدالشهداء علیه السلام را در استوری اینستاگرام خود قرار دهيد..
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم