🌷از ویژگیهای بارز و مشخص این شهید مدافع حرم تواضع و اخلاص بود، سید فردی بسیار صبور و متدین و در تمام مسائل شخصیتی و اجتماعی شرکت فعال داشت.
🌷 ایشان در موضوع اطاعت از ولی امر یکی از نیروهای ممتاز بسیج بود همواره در خط مقدم حمایت از ولی فقیه بود و در جلسات کاری گردان این شهید عزیز میگفت باید با جان و مال خود از ولایت فقیه حمایت کنیم.
🌷 شهید فردی خستگیناپذیر در جبهه و جنگ بود وتنفر خود را همواره نسبت به نیروهای داعشی نشان میداد و دلش میخواست در جبهه بتواند دشمن را با نبردی که انجام میدهد، شکست دهد.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#سیدرضا_حسینی_نوده
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
از بچگی این شهید را میشناسم وی روحیه انقلابی داشت و از زمانی که عموی شهیدش در دوران جنگ به مقام شهادت رسیدند روحیه جنگ و جبهه داشت و در 13 سالگی عازم جبهه حق برعلیه باطل شد و از آن لحظه زندگی این شهید با شهادت رقم خورد.✅
روحیات و چهره شهید نشان میداد که عاشق امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) بودند❤️ و تا زمانی که جنگ تمام شد در قرارگاه جهادی و بسیج شرکت میکردند و دست مردم را می گرفتند.☝️
شهید زندگی سادهای داشت و دنبال تجملات نبود، در بسیج حضور فعال داشت و آخر به هدفی که میخواست رسید.💔
شهید مدافع حرم سید رضا حسینی🌹
#سالروز_شهادت 🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃شهیدان را شهیدان میشناسند! از همان اول #رفاقت بینشان است که میشود راه سعادتمندیشان و ختم میشود به بهترین مرگ ها؛ آن هم در جوار سیده زینب(س)♡
🍃راه شهادت هم از رفاقت گذشت! آن هنگامی که #رفیق_شهیدت؛ شهید خوش محمدی شهر را با عِطر پیکرش گلگون کرد، سوگند یاد کردی که انتقامِ خون بی گناه برادر همرزمت را بگیری و اینگونه شد که جانانه تلاش کردی تا به زمین بزنی جسم نامردانِ زمانه را...
🍃همان هایی که روزگاران قدیم؛ در کوچه پس کوچه های مدینه به آتش کشیدند خانه ی #حیدر را و سوزاندند معجر زهرایِ مرضیه را. لبخند زینت همیشگی صورتِ دلنشینت بود، روی گشاده ای که داشتی بذر امید را در دل همگان میکاشت و همان ها بود که روز تشییع، همگان آمده بودند تا وداع کنند با آن جسم مقدسِ مدافع...
🍃لحظه ی اخر همچون #علمدار_کربلا نگران معجر دختران بودی؛ از صمیم قلب بر زبان آوردی که همچون خانومِ صبور کربلا باشید و مبادا لحظه ای حجاب شما تَرَک بردارد. آنقدر نام خواهر #سیدالشهدا را ورد زبانت کردی تا مولایمان امیرالمومنین(ع) رخصت داد تا نامه اعمالت مزین شود به مهر شهادت و به نام مبارکِ #مدافع_حرم عمه ی سادات. این نامِ آسمانی مبارکت باشد، شیعه ی با #غیرتِ علی(ع)♡
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #سید_رضا_حسینی_نوده
📅تاریخ تولد : ۱٣۵۱
📅تاریخ شهادت : ٢۰ خرداد ۱٣٩٧
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : روستای نوده
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وقتی به فرودگاه دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا میتونی این یکی دو روز بگیر بخواب!»
گفتم:«چطور؟» گفت:«تا قبل از اعزام به حلب، جز زیارت و خواب هیچ کار دیگهای نکن!» گفتم:«قضیه چیه؟» گفت:«اونجا خواب و خوراک ندارید! کلا 24 ساعته بیدارید و درگیر» حال خاصی به من دست داد.
در فرودگاه هم میفهمیدند به حلب میرویم طور دیگری نگاهمان میکردند. حسابی به ما میرسیدند و پذیرایی میکردند! انگار دو دقیقه بعد میخواهند سرمان را ببُرند! بالاخره به مقرمان در حلب رفتیم. صدای عباس از پشت بیسیم میآمد که دائم میگفت:«مهمات بریزید، دفاع کنید، من کمک میخوام»
صدایش را که شنیدیم خوشحال شدیم. گفتم:«دمش گرم! چقدر مرد شده این عباس!» فرمانده گروهان شده بود و مدیریت میکرد. دوست داشتیم زودتر برویم و عباس و بچهها را ببینیم.
✍حسین جوینده همرزم شهید
شهید عباس دانشگر
🌹تاریخ تولد : ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۲. سمنان
🌹تاریخ شهادت : ۲۰ خرداد ۱۳۹۵.حلب
🌹مزار شهید : امامزاده علی اشرف سمنان
#سالروز_شهادت...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
「♥️↻||••
سوریه که اعزام شده بود
بعضۍشبها با هم در فضای مجازۍ چت میکردیم
بیشتر حرفهایمان احوالپرسۍ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
واندڪ آبۍ میریختیم بر آتش دلتنگۍمان...
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلۍ پیام فرستاده است...!
وقتۍ دیده بود که من آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم نبودۍ؛ وعدهۍ ما بهشت..💔
✍🏻به روایت همسر شهید #عباس_دانشگر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مصداق بارز فرمایش حضرت آقا بود که فرمودند: اول باید خودت را شهید کنی بعد شهیدبشی🕊.
عباس تو مسیر اهل بیت علیهم السلام حرکت میکرد اصلا رمز موفقیت عباس این بود که شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده بود و تو همین مسیر رشد کرده بود .
یادمه با عباس هر هفته شبهای جمعه میرفتیم به امامزاده یحیی برای شرکت در مراسم دعای کمیل، صبحهای جمعه دعای ندبه و بعد به نمازجمعه؛ به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد؛
خیلی جوان باادب و فهمیده ای بود عباس اهل تفکر بود؛ او خوب راهی را انتخاب کرده بود...
راوی: دوست شهید
🌷شهید #عباس_دانشگر🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت کمتر شنیده شده از کرامت شهید مدافع حرم #عباس_دانشگر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمانی که نامحرم ندید
❤️شهیـد عباس دانشگر💚
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو را از شماره پلاکت،که نه!!
با اشاره سرانگشت دلم شناختم ..
#⃣پلاکت را یادگاری به من بده
#⃣می خواهم بر سر،در خانه ی دلم حک کنم...
🌷خوش نام تویی گمنام منم
🌷پاسدار شهید #مهدی_نظری🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊شهید مدافع حرم " #مهدی_نظری
این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهید_مهدی_نظری🌷
چهار پنج کلیومتر اون طرف تر از #عباسدانشگر ، #مهدی_نظری در #روستای_حمره (حومه حلب) با #زبان_روزه_شهید_و_جاوید_الاثر_شد
طوری که حتی رفقاش نتونستن جسم مطهرش رو برگردونند. به عقیده من مهدی مظلوم ترین مدافع حرم خوزستانه.
چهارده هزار صلوات نذر کرده بود و تو آخرین اعزامش مرتب تسبیح به دستش بود و ذکر میگفت. هر چی ازش میپرسیدن نذر چیه واسه چیه یه جور میپیچوند. چهارده هزارتا که تموم شد یکی از بچهها پافشاری کرد که باید بگی و با خنده جواب داد: #یا_شهید_بشم_یا_سالم_برگردم .
همرزماش دونوبت رفتند تا جسم پاک رفیقشون رو برگردونند اما نشد. دفعه دوم که خواستن مهدی رو برگردونند به طور اتفاقی عملیاتشون هم زمان شد با حملهای که جبهه النصره تدارک دیده بود و چون بچهها به پیشواز رفته بودن، عملا حمله دشمن دفع شد. اینجا بود که فهمیدم
شهید بعدازشهادتش هم ، تو دنیا در حال یاری کردن دینش هست.
چند روز بعد از شهادت، یکی از رزمندههای عراقی که شبکههای مسلحین رو رصد میکرد میگفت:
« دیدم که با پیکر پاک مهدی و سه شهید عراقی که از بچههای عصائب بودن سنگر درست کرده بودن. »(کاش دروغ باشه).
شنیدن این حرف از دیدن شهادتش خیلی سختتر بود. هر چند که اون هم به ضرورت حرکت که مهم تر از نفس کشیدنه پی برده بود، مثل #عباس_دانشگر رفت و حتی ذره ای از این خاک را اِشغال نکرد .
#رقص_اندر_خون_خود_مردان_کنند
#ما_را_به_جبر_هم_شده_سر_براه_کن
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀آخرین شب جمعه ی قبل از اعزام آقا مهدی به سوریه برای دعای کمیل به گلستان شهدای اصفهان رفتیم.قرارمون بعد از دعا قطعه شهدای مدافع حرم بود. کنار قطعه مدافعان بودیم که بهشون گفتم:آقا مهدی چقدر اینجا باصفاست خوش به حال شهدایی که اینجا خوابیدند.میخواستم غیر مستقیم بهشون بگم که اگه شهید شدی دوست داری گلستان پیش شهدای مدافع حرم باشید.
🌷آقا مهدی که منظورم رو خوب می دونست واز طرفی ایشون همیشه دنبال گمنامی بودند بهم گفت؛خانم ولی من دلم نمیخواد قبری داشته باشم چه برسه به اینجا.دلم میخواد پودر بشم برم تو آسمون.اما از آنجا که عاشق گمنامی بودند خداوند برای ایشون جور دیگری مقدر ساخت.😭
✍به نقل از:همسر شهید
🌹#پاسـدار_مدافع_حـرم
#شهید_مهدی_اسحاقیان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠می گفت :
🌷آرزو دارید . . .
یڪ شهـید با شما حرف بزند🕊
من با شما حرف میزنم
پیام من و شهـدا بہ شما این است :
رهـبر عزیز انقلاب را
تنهـا نگذارید🍃
🌹#شهـید_مهـدی_اسحاقیان
#ســــالروز_شهـادت🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آقا مهدی به تبعیت از ولایت فقیه خیلی تأکید داشت و چون حضرت آقا به دفاع از مردم سوریه، یمن و عراق توصیه داشتند، او هم دوست داشت جزو کسانی باشد که حرف رهبر را اطاعت کردهاند.☝️
میگفت دوست دارم با رفتن به جنگ، آلسعود عصبانی شوند.😁
شهید به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد و هر جا به مسافرت میرفتیم تا صدای اذان را میشنید توقف میکرد و در مسجد همان محله نماز میخواند و بعد ادامه مسیر میداد👌.
به رعایت حجاب هم توجه و تأکید بسیاری داشت. ✅
قبل از اعزامش با هم به کربلا رفتیم، به هر کدام از حرمهای مطهر که میرفتیم، گریه میکرد و میگفت من آمدهام تا امضای قبولی شهادتم را از اهل بیت(ع) بگیرم.💔
شهید مدافع حرم مهدی اسحاقیان🌹
#سالروز_شهادت 🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 تمامِ
اضافه هایِ این شعر را
پاک کرده ام...
﮼𖡼 حالا
"من" هستم
و خیال" تو"...
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
امام زمانـم...
آقاجان با سلام بر آستان پر برکتتان جان میگیریم
این خورشید حضور شماست که
گرممان می کند
نور بارانمان مینماید
و امیدمان میبخشد ...
شکر خدا که شما را داریم ...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#یاایهاالعزیز #سلام_یامهدی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
༻﷽༺
#السلام_علیک_یااباعبدالله_ع✋❤️
🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد
🌿شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد
🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم
🌿هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو بگو
دلتنگی هایم
رادیدی؟
گاهی دلتنگی هایم
زیرنقاب سکوت
پنهان میشودو من
بازهم بیصدا دلتنگتم
مادران دلتنگ شهدا🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
◾️فرازی از #وصیتنامه طلبه شهید مدافع حرم #احمد_مکیان
«ای امت دلاور حزب ا... ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همهی هستیتان را تقدیم اسلام کنید، من که چیزی نداشتم، هستی من یک جان بود که بهپای قدم رهبر عزیزم و امت حزب ا... فدا کردم؛ ولی افسوس که یک جان بود کاش چندین جان داشتم و آنها را بهپای رهبرم و به کوی عشق حسین علیهالسلام میریختم و بهاندازهی یک لبخند او را شاد میکردم. به نماز اول وقت پایبند باشید و بر خواندن قرآن مخصوصاً معانیاش تداوم داشته باشید و پشتیبان ولایت فقیه باشید.»
شهید مدافع حرم #احمد_مکیان🕊🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #دلتنگنباش!
زندگینامه شهید مدافع حرم
#روحالله_قربانی
به روایت همسر بزرگوار شهید
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
کتاب #دلتنگنباش! زندگینامه شهید مدافع حرم #روحالله_قربانی به روایت همسر بزرگوار شهید @shahed
قسمتهای ۱ تا ۵ کتاب زیبای دلتنگ نباش
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 6⃣
تمریناتشان هم به میدان موانع محدود نمیشد. یک دیوار سنگی مقابل ساختمان گردان بود. از آن بالا می رفتند و تمرین صخره نوردی می کردند. دیوار بزرگ بود و بدقلق. بالارفتن از آن کار دشواری بود، اما آن قدر با آن کلنجار رفتند تا توانستند فتحش کنند. چند باری از دیوار بالا رفتند. وقتی برایشان تکراری شد، به فکر فتح مکانهای سختتری افتادند. هیچ درختی هم در دانشگاه نبود که از آن بالا نرفته باشند. يا برای کندن میوه بالا می رفتند یا برای تمرین و ورزش. گاهی هم این تمرینات برایشان دردسرساز میشد. مانند آن جمعهای که تعدادی از بسیجیان را آورده بودند برای آموزش راپل. مسئول آموزش داشت صحبت می کرد که دید دو نفر میلههای دکل اپل را گرفته اند و با سرعت بالا می روند. خیلی عصبانی شد و با داد و فریاد خواست که پایین بیایند. روح الله و مجتبی که از همه جا بی خبر بودند، پایین آمدند. مسئول آموزش سرشان داد زد و گفت:
« موقع آموزش نیروها، شما دوتا بالای دکل چه کار می کنید؟ مگه نمیدونید این کار ممنوعه؟ »
- « نمیدونستیم بالارفتن از دکل ممنوعه. فقط داشتیم تمرین می کردیم. »
روح الله عذرخواهی کرد و با توضیحاتش مسئول آموزش را قانع کرد که کارشان به حفاظت نکشد. اما باز دست از ورزش و تمرینهای سخت نمی کشیدند. بعضی وقتها مجتبی در مقابل جنب و جوش های روح اللـه كـم می آورد و خسته می شد، اما روح الله خستگی نداشت. اگر یار هم پیدا نمی کرد، خودش به تنهایی ورزش می کرد. گاهی با مجتبی بود، گاهی با مهران، گاهی هم با مرتضی. مرتضی یکی از هم اتاقیهایش بود که روح اللـه او را " داش مُری " صدایش می کرد. با او هم مانند مجتبی کار کرده بود تا در ورزشها و کارهای سخت با خودش هم پا شود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 7⃣
مرتضی صدای خوبی داشت و گاهی مداحی می کرد. بعضی شبها روح الله از او میخواست که برایش مداحی کند. عاشـق روضه گرفتن های کوچک بود. دونفری با هم می خواندند و سینه می زدند. یک شب بعد از خاموشی، روح الله گفت:
« داش مری، بریم میدون موانع؟ »
مرتضی چشمهایش گرد شد و گفت:
« میدون موانع؟ الآن؟ »
- « آره ، بیا بریم بالای دکل راپل، اونجا توبخون، من سینه بزنم. »
مرتضی خندید و گفت:
« حالت خوبه روح الله؟ همچین می گی بریم بالای دکل، انگار یکی دو متره، حالا حتما باید پنجاه متر بریم بالا، اونجا بخونم سینه بزنی؟ این پایین نمیشه؟ »
روح الله ابروهایش را بالا انداخت:
« نه دیگه، این پایین نمیشه. بالای دکل یه مزه دیگه ای داره. تازه ورزشم کردیم. »
- « چه جونی داری تو، از صبح که پا میشیم، کم ورزش می کنیم که بعد از خاموشی هم دست بردار نیستی؟ »
+ « اوه چقدر غر میزنی! خب یه کلام بگو نمیام. دیگه این همه بحث نداره که. »
مرتضی از جایش بلند شد و گفت:
« آخه نمیتونم بهت نه بگم. »
روح الله مثل فنر از جایش پرید و با هم راهی شدند. مثل همیشه روح الله زودتر رسید بالای دکل. وقتی مرتضی رسید، هنوز نفس نفس میزد که روح الله گفت:
« بخون. »
مرتضی بریده بریده گفت:
« مرد حسابی، بذار حالم جا بیاد، چشم میخونم. »
کم کم مرتضی شروع کرد به خواندن:
« باز هواییم کن... داروندارم رو بگیر... کربلاییم کن. »
مرتضی می خواند و سینه می زد. روح الله هم سینه می زد و زیر لب زمزمه می کرد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم