eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 3⃣7⃣ صحنه‌ی عجیبی شده بود. اطرافیان با تعجب نگاه‌شان می کردند. فکر می‌کردند روح الله از بستگان نزدیک حاج آقا بوده که این طوری گریه می‌کند. زینب از شدت علاقه او به حاج آقا خبر داشت و ایـن روزها را پیش بینی می‌کرد. ماه رمضان همان سال بود که از نمایشگاه قرآن، سری کتاب‌های حاج آقا را گرفتند. زمان بندی کرده بودند تا با هم آن ها را بخوانند. روح‌الله تشنه معرفت وجودی حاج آقا بود و هر چه از آن می نوشید، سیراب نمی‌شد. حالا پیکر بی جان ایشان زخمی عمیق بر قلبش گذاشته بود که التیامی نداشت. بعد از مراسم به خانه برگشتند. روح الله روزهای سختی را می گذراند. بعد از فوت مادرش، برایش غم از دست دادن استادی که همیشه در زندگی راهنمایی اش می کرد، خیلی سخت بود. همان طوری که بر غم فوت مادرش صبر کرده بود، باید بر این مصیبت هم صبر می کرد. کمی طول کشید تا به زندگی عادی خود برگردد. تمام مراسمات حاج آقا را شرکت کردند، با همان بی‌تابی‌هایش در فراق استادِ چون پدرش. هر چند وقت یک بار، به همراه زینب می‌رفتنـد حـرم شـاه عبدالعظیم علیه‌السلام. حاج آقا را در قسمت مردانه با فاصله از ضریح خاک کرده بودند. زینب می‌دید که روح الله سر مزار حاج آقا می‌نشیند و گریه می کند. گاهی هم که قسمت مردانه خلوت بود، همراهش می رفت تا او هم مزار ایشان را زیارت کند و فاتحه بخواند. چهلم حاج آقا، روح الله ماموریت بود. وقتی برگشت، همراه زینب رفتند حرم عبدالعظیم حسنی. وقتی بیرون آمدند، روح الله برافروخته شده بود. زینب با تعجب پرسید: « چی شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟ » روح الله گره ای به ابروانش انداخت: « رفتم دیدم روی سنگ مزار حاج آقا فرش پهن کردن. خیلی اعصابم به هم ریخت. » - « وا چرا آخه فرش انداختن؟ » + « چه می‌دونم ! روی سنگ مزار عالم به این بزرگی، فرش پهن کردن مردم بشینن. واقعا که! » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 4⃣7⃣ فصل ششم بهمن ماه زینب درگیر امتحاناتش بود. روح‌الله هم یا دانشکده بود یا مأموریت. زینب کم‌کم به مأموریت رفتن‌هایش عادت کرده بود. دوست داشتند زودتر عروسی بگیرند، اما موقعیت برای هیچ کدامشان جور نبود. به همین خاطر عروسی را به شهریور سال آینده موکول کردند. روح الله در ماه دو سه بار برای زینب بدون هیچ مناسبتی گل می‌خرید. همیشه کادوهایی را که بی‌مناسبت به کسی می‌داد، بیشتر دوست داشت. معمولا هم در دفترش یادداشت می‌کرد که خرید گل برای زینب فراموش نشود. معمولا یک شاخه گل رز می‌خرید، گاهی هم مریم. بعضی وقت‌ها هم با یک سبد کوچک گل‌های رز، زینب را غافلگیر می کرد. گاهی هم برای مادر خانمش می‌خرید. از در که وارد می‌شد می‌گفت: « یک شاخه برای زینب و یک شاخه هم برای حاج خانوم. » خانم فروتن از او انتظار نداشت اما روح‌الله می‌گفت: « درسته که هیچ کسی جای مامانم رو نمی‌گیره، اما شما هم مثل مادرم می‌مونید. اگه مامان بود، حتما براش گل می‌خریدم. حالا به جای مامانم برای شما می‌خرم. » روح الله به نیت مادرش، خیلی هوای مادر خانومش را داشت. فصل خانه تکانی که شد، دید خانم فروتن نگران کارهایش است که مانده، گفت: « حاج خانوم، اصلا ناراحت نباش. خودم برات همه این دیوارا رو می‌شورم. بچه‌ها هم هستن، یک روزه همه کارا رو تموم می‌کنیم. » خانم فروتن با نگرانی گفت: « چه جوری یه روزه تموم می کنیم؟ عید اومد من هنوز کارام رونکردم. » روح الله آستین هایش را بالا زد: « این‌که نگرانی نداره، الان دو سوته همه رو برات با حسین می‌شوریم. » خانم فروتن رفت و یک سطل آب و وایتکس درست کرد. زینب به روح الله نگاهی کرد: « مگه این لباست روتازه نخریدی؟ » روح‌الله به لباس آبی رنگش نگاه کرد: « چرا. چیه مگه؟ » - « برو عوضش کن. یه قطره وایتکس بریزه روش، خراب میشه. » روح الله ابروهایش را بالا انداخت: « هیچیش نمیشه، نترس. » زینب هر چقدر اصرار کرد لباسش را عوض کند، قبول نکرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹زندگینامه شهید مدافع حرم قسمت 5⃣7⃣ وقتی دید حریفش نمی‌شود با فاطمه رفتند سراغ تمیز کردن اتاق ها. حسین رفته بود روی نردبان دیوارها را می‌شست، روح الله هم از پایین دستمال وسطل آب را می داد. مدام هم از او ایراد می گرفت: « چرا این‌جوری می‌شوری؟ بیا، بیا پایین خودم برم بالا، تو بلد نیستی ؟ » حسین که از نردبان پایین آمد، خودش رفت بالا. از همان جا هم با حسین کل‌کل می کرد که باید این جوری بشوری. وقتی می‌خواست پایین بیاید، نردبان از زیر پایش سُر خورد و سطل وایتکس افتاد روی لباسش. از صدای افتادن نردبان، زینب و فاطمه با سرعت از اتاق بیرون آمدند. زینب با وحشت پرسید: « صدای چی بود؟ چی شد؟ » چشمش افتاد به روح الله که با لباس خیس و رنگ پریده، ایستاده بود وسط پذیرایی و تکان نمی خورد. هم خنده‌اش گرفت بـود، هم از این‌که حرفش را گوش نداده بود، حرص می خورد. سعی کرد خنده‌اش را کنترل کند. با همان حال گفت: « چیکار کردی روح الله؟ لباست رو ببین. » روح‌الله همان طور که ایستاده بود، سرش را چرخاند به طرف زینب: « این قدر گفتی لباست لباست، ببین چی شد! لباسم شد خال خالی سفیدآبی. » زینب دیگر نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد: « خب آخه آدم با لباس نو میره با وایتکس دیوار بشوره؟ صبر کن برم برات لباس بیارم. رو سر و صورتت که نریخت؟ » - « نه خوبم. » حسین خنده کنان ادایش را درآورد: « تو خوب نمی‌شوری، بده من بشورم. خسته نباشی واقعا! » روح الله با همان لباس خیس دنبال حسین کرد. خانم فروتن گفت: « وای نخواستم برام خونه تمیز کنید، بیشتر همه جا رو کثیف کردین. » تا آخرشب سر به سر هم گذاشتند و خندیدند. کارشان که تمام شد، زینب برای همه چایی ریخت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی اولین نکته ای را که پیامبر اکرم«ص» درباره حضرت مـهدی «ع» در خـطبه غدیر گوشزد می کنند، این است که مهدی«ع» از ما خانواده نبوت و امامت است: «مَعاشِرَ النَّاسِ انِّی نَبِی وَعَلِی وَصِیی اَلا اِنَّ خاتَمَ الْاَئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ المهدی؛[3] ای مردم! به درستی من نبی و عـلی وصـی مـن است. بدانید که آخرین امـام از مـا، مـهدی قائم است». @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🗓 2⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. قَدْ اَمَرَنِىَ اللَّهُ - عَزَّوَجَلَّ - اَنْ آخُذَ مِنْ اَلْسِنَتِكُمُ الْاِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِىٍّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ لِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْاَئِمَّةِ مِنّى وَ مِنْهُ، عَلى ما اَعْلَمْتُكُمْ اَنَّ ذُرِّیَّتى مِنْ صُلْبِهِ 📚فرازی از بخش دهم خطبه شریف غدیر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
2️⃣دو روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است... 🎁مهمان سفره ی پر نعمت کلام نورانی وصی به حق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم بود... ✳️کلام چهل و هشتم: امیرالمؤمنین عليه السلام: يا بنَ آدَمَ ، لا تَأسَفْ على مَفقودٍ لا يَرَدُّهُ إليكَ الفَوتُ، و لا تَفرَحْ بمَوجُودٍ لا يَترُكُهُ في يَدَيكَ المَوتُ. اى پسر آدم! براى آنچه از دست رفته و باز نمى گردد، افسوس مخور و براى آنچه در دست دارى، اما مرگْ آن را در دستانت باقى نمى گذارد، شادى مكن. 📚مجموعه ی ورام، ج2، ص114 💠شافعِ محشر که روز حشر می باید زنند انبیا دست توسّل را به دامانش علی است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
2⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر تا عیدالله الاکبر، هر روز چشم مان را به نور یکی از فضائل مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام روشنایی بخشیم... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
2⃣ روز مانده تا عید سعید غدیر تا عیدالله الاکبر، هر روز چشم مان را به نور یکی از فضائل مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام روشنایی بخشیم... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲ روز مانده تا عید سعید غدیر دستور خداوند @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزشمار غدیر ۲ روز مانده تا عید سعید غدیر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰قيـلَ لاَِبِـى عَبْـدِاللّه ِ عليه السلام: لِلْمُؤمِنين مِنَ الاَْعْيادِ غَيْرُ الْعيدَيْنِ وَ الْجُمُعَةِ؟ قالَ: ✍ نَعَمْ لَهُمْ ما هُوَ اَعْظَمُ مِنْ هذا، يَوْمٌ اُقيمَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلامفَعَقَدَ لَهُ رَسُولُ اللّه ِ الْوِلايَةَ فِى اَعْناقِ الرِّجالِ وَالنِّساءِ بِغَديرِخُمٍّ. 🔴به امام صادق عليه السلام گفته شد: آيا مؤمنان غير از عيد فطر و قربان و جمعه عيد ديگرى دارند؟ فرمود: آرى، آنان عيد بزرگتر از اينها هم دارند و آن روزى است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير خم بالا برده شد و رسول خدا مسأله ولايت را بر گردن زنان و مردان قرار داد. 📚وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5 🔹جهت تعجیل در فرج: 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
🔸شهید مدافع حرم فاطمیون "محمد بخشی"/ نوجوان اما مرد شهادت… 🔹فرزند سوم خانواده بود. سنش به بیست نمی‌رسید اما آنقدر بزرگ‌منشانه رفتار می‌کرد که همه حسابش را از هم سن و سالانش جدا می‌دانستند. اهل کمک به دیگران بود. کمک کردن را نه از روی اجبار بلکه با لذت و علاقه انجام می‌داد. 🔻در لینک زیر بخوانید: harimeharam.ir/News/43774 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
"نخستین شهید فاطمیون چه کسی بود؟" 🔹در تاریخ 22 اردیبهشت ماه سال 92 که فاطمیون تأسیس شد تا به امروز به دلیل حضور بی‌نظیر رزمندگان افغانستانی در مناطق درگیری سوریه، لشکر فاطمیون بیشترین تعداد شهدای جبهه مقاومت را از آن خود کرده‌اند. 🔻شهید «» نخستین شهید مدافع حرم فاطمیون است. او در 24 خرداد 1360 متولد شد. ساکن مشهد بود و حزو گروه 22 نفره‌ای بود که پایه گذار فاطمیون بودند. عظیم واعظی که جزو نخستین گروه رزمندگان افغانستانی فاطمیون برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد در 30 مرداد ماه 92 توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید و لقب نخستین شهید فاطمیون را از آن خود کرد. 🔻شهید عظیم واعظی که تنها بعد از گذشت سه ماه از تأسیس فاطمیون به شهادت رسیده است، به دلیل عدم شناخت مردم در ماه های ابتدایی از فعالیت‌های جهادی فاطمیون و شهدای آن، در گمنامی و غربت در گلزار شهدای بهشت رضا مشهد به خاک سپرده شد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ دلتنگی‌های آقا امیرعباس تنها فرزند شهید مگر می‌شود در قلب پــــدر عشق و محبت فرزند نباشد؟! مگر پدر می‌تواند در هر حال دل از فرزند خود بکَند؟! مگر او ، علاقه ندارد که رشد و تعالی فرزندش را ببیند؟ اما رفت و آرزوهایش را پشت درهای دنیا خاک کرد و برای عشــــق، آسمــــان را در آغــــوش کشید🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وقتی به خواستگاری اومد شرط گذاشت و تاکید کرد: «هرکجا مظلوم باشد آرام نمیشینم و برای دفاع میروم» شرطش را قبول کردم، هفت سال بعد به آرزویش رسید. به روایت همسر 🌷شهید 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•• •• ﮼𖡼 هرچه داریم ز سودای تو دلبر داریم ﮼𖡼 حیف باشد که ز سودای تو دل برداریم عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این اسارت تا کی؟ آقا جان بیا و ما را از دست خودمان نجات بده .. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سلام ِ رو به ضریحم؛ جواب می‌خواهم جواب، از لبِ عالیجناب می‌خواهم ‌……الـسلام‌علیڪ‌یااباعبدالله‌؎•° ✋️‌•° 🌤 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دل چو در دام عشق منظور است دیده را جُرم نیست معذور است ناظرم در رخت به دیده ی دل گرچه از چشم ظاهرم دور است شهید محمدرضا جلالی🌷 صبـحتون شهـدایـی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰فرازی‌ از‌ وصیت شهید احمد طیبی؛ برادران عزيز ميدان، ميدان انتخاب حق و باطل است. ميدان آزمايش مردان حق است. از اين ميدان كارزار پيروز درآييد. وصيتم به شما همين است و اين نه وصيت من بلكه پيام خون تمام شهيدان اين خاك است. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب ! زندگینامه شهید مدافع حرم به روایت همسر بزرگوار شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم