🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 9⃣9⃣1⃣
علی این را که شنید، از جایش پرید و گفت:
« من الان میرم میارم. »
عمار با تعجب پرسید:
« اشتایر از کجا می خوای بیاری؟ »
على جواب نداده، سوار موتور شد و رفت. اشتایر عقبه بود و باید شش کیلومتر برمیگشت. اشتایر سنگین بود، اما هیچ کدام از اینها مانع او نشد. مدتی نگذشته بود که با یک اشتایر برگشت. عمار گرا میداد، علی و اسماعیل شلیک می کردند. آن روز هم توانستند از دشمن تلفات بگیرند. کارشان که تمام شد، عمار و علی ادای خمپاره زدن اسماعیل را درآوردند و کلی به او خندیدند.
چند روز بود که عملیاتی به تیپ سیدالشهدا نداده بودند. صبح زود علی رفت سراغ اسماعیل:
« بیدار شو، بچه های فاتحین تو بلاس عملیات کردن. »
اسماعیل به زور چشم هایش را باز کرد و گفت:
« چی؟ عملیات؟ »
علی با همان هیجانش ادامه داد:
« آمار گرفتم، الان بچه های فاتحین بلاس هستن. »
اسماعیل بلند شد و در جایش نشست. کمی فکر کرد. علی نگاهش را به او دوخت و گفت:
« از دستمون میره ها! »
اسماعیل که سرش درد می کرد برای عملیات، بلند شد و لباسهایش را پوشید. هر دو سلاحشان را برداشتند و با موتور خودشان را رساندند به روستای بلاس. درگیری شدید بود. در آن شلوغی، عمار را شناختند. خنده شان گرفت. عمار که سعی می کرد خندهاش را پنهان کند، گفت:
« شما اینجا چیکار میکنید؟ کی خبرتون کرد؟ »
اسماعیل خندید:
« مرد حسابی، خودت اینجا چیکار میکنی؟ فرمانده که تو باشی، چه انتظاری از نیروها داری. على خبر کرد. به تو کی خبر داد؟ »
+ « یکی از بچه ها. »
هر سه درگیر شدند. تکفیری ها از هر جهت هجوم می آوردند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 0⃣0⃣2⃣
اسماعیل، علی را گم کرد. على سلاح به دست جلو رفته بود. از هر طرف تیراندازی می شد. تا غروب درگیر بودند.
اصلاً نمیتوانست آرام بگیرد، حتی زمانی که عملیات نبود. یک شب که در مقر تل عزان بودند، میثم از پشت بی سیم حیدر را پیج کرد و گفت که تیربارش مشکل پیدا کرده. علی این را که شنید، به حیدر گفت:
« صبر کن منم باهات بیام. با بچه ها کار دارم. »
وسایلش را برداشت و همراه یکی از نیروهای سوری اش سوار موتور شد. حیدر هم با ماشین پشت سر آنها راه افتاد. بلاس هنوز کامل آزاد نشده بود، باید چراغ خاموش مسافت را طی می کردند. اواسط راه بودند که نور لیزر چشمشان را زد. سرعتشان را کم کردند که یک دفعه به سمتشان تیراندازی شد. سریع از موتور پیاده شدند. حيدر هنوز پشت فرمان بود که یک عده با اسلحه و چراغ قوه محاصره شان کردند. یکی از آنها داد زد:
« بخوابید زمین، دراز بکشید! بچه ها مراقب باشید ماشین انتحاریه. »
حیدر گفت:
« نترسید برادرا، ماخودی هستیم. داریم میریم صبحيه. »
مشخص بود باور نکردند، همچنان داد میزدند:
« بخوابید زمین. »
علی آرام رفت به سمتشان که یکی از آنها چند تا تیر زیر پایش زد. اوضاع را که این جوری دید، بی سیم زد به مقر فرماندهی و گفت:
« ما رو توجادهی تل عزان گرفتن. صدای منو دارید؟ »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت عباس چایی خور و تاثیر چای امام حسین (ع)
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
♦️وقتی این جسم بی سر را در منطقه عملیاتی پیدا کردند در جیبش کاغذی را یافتند که در آن نوشته بود:
بی سر و سامان تو ام یا حسین😭❤️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
امروز در کوفه و کربلا چه خبر است
🔹سیزدهم محرم است. بنابر نقلهایی امروز قبیلهٔ بنیاسد قصد دفن شهدای کربلا میکنند اما وضعیت بدنهای بیسر طوری است که متحیر ماندهاند. امام سجاد(ع) به طریقی به کربلا آمدند و مشغول تدفین پدر و اصحابشان شدند.
🔹اسرا و سرهای شهدا بعد از اینکه در کوفه گردانده شدند به دربار ابنزیاد رفتند. امام سجاد(ع) در حالی که بههمراه زنان و کودکان با طناب بسته شده بودند در منظر درباریان روبهروی سر سیدالشهدا(ع) و تخت ابنزیاد قرار گرفتند. بعد از این مجلس هم اهلبیت با غلوزنجیر وارد زندان کوفه شدند.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سرفصلهای #مقام_محمود ۱۳
۱• معنای کلمه دارالسلام و حقیقت اسم سلام در بهشت
۲• شرط ورود به دارالسلام
۳• ارتباط مقام محمود با دارالسلام
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مقام محمود 13.mp3
11.3M
#مقام_محمود ۱۳
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_انصاریان | #استاد_شجاعی
※ قرآن می گوید: بهشت دارالسلام است، یعنی خانه ی سالم ها.
خانه ی سالم ها به چه معناست؟
و این سلامت چگونه کسب شدنی است؟
※ آیا این سلامت در کیفیت و مرتبه مقام خواهی ما، موثر است؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰 امیرالمومنین امام علی علیه السلام :
✍ واللّه ما أرى عَبدا يَتَّقي تَقوىً تَنفَعُهُ حتّى يَخزِنَ لِسانَهُ.
⚫️ به خدا قسم هيچ بنده اى را نديده ام كه تقوايش سودمند باشد ، مگر اينكه زبانش را نگه دارد.
📚 نهج البلاغة ، الخطبة۱۷۶
#حدیث_روز
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹عاشقانه شهدا🌹
🔸خاطره ای از همسر شهید همت:
نیت کردم 40 روز روزه بگیرم دعای توسل بخوانم. بعد از چهل روز هرکسی آمد، جوابم مثبت باشد. شب سی و نهم یا چهلم بود ابراهیم آمد خواستگاری. آمده بود بله را بگیرد.
گفتم: «من مهریه نمیخوام، خانوادم را شما راضی کنید.
خیلی راحت گفت: «من وقت این کارها را ندارم»
از حرفش عصبانی شدم.
گفتم «شما که وقت ندارید چرا می خواهید ازدواج کنید؟»
گفت: «درسته وقت ندارم. ولی توکل دارم»
#عند_ربهم_يرزقون
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
﷽
⚫️#محرم_نامه_شهدایی ①①
🖤شهید مدافعحرم محمود رادمهر
▪️در مأموریتها همه رزمندگان چفیه میانداختند گردنشان الا محمود؛ یک شال سیاه داشت که همیشه گردنش بود، نه فقط محرم و صفر!
▪️یکبار از او خواستم تا علت شال سیاه انداختنش را برایم بگوید. گفت: مادرجان، ما عزادار امامحسین علیهالسلام هستیم! گفتم: الان که محرم وصفر نیست!
▪️گفت: مادرم، عزادار امامحسین علیهالسلام بودن محرم و صفر نمیخواهد! ما همیشه عزادار حسینیم...
🎙به روایت: مادر بزرگوار شهید
#شهید_محمود_رادمهر
#ماه_محرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
🎞 چشم آسمونی تو
اهل روضه حسینه🥀
.
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قحطی به دینمان زده یا ایها العزیز
دارد ظهورتان به خدا دیر می شود...
#یاایهاالعزیز #سلام_یامهدی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ای کشته حسادت دنیا حسین من
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
نشستهباز خیالت کنار من امّا...
دلم برای خـودت تنگ می شود
چهکنم ؟
شهید #مهدی_ثامنی_راد🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎ڪلام شهید
همه مےگویند: خوش بحال فلانے شهید شد، اما هیچڪس حواسش نیست ڪه فلانے در زندگے شهید بود.
آرے...
براے شهید شدن باید شهید بودن را یاد گرفت.
🌷شهید مهدے طهماسبے🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #دلتنگنباش!
زندگینامه شهید مدافع حرم
#روحالله_قربانی
به روایت همسر بزرگوار شهید
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #دلتنگ_نباش
🌹زندگینامه شهید مدافع حرم #روحاللهقربانی
قسمت 1⃣0⃣2⃣
با این کار علی، بیشتر عصبانی شدند و باز تیراندازی کردند. حیدر گفت:
« علی حساسشون نکن. بخواب رو زمین. »
اما علی همچنان ایستاده بود و با مقر تماس می گرفت. از این کارش آن قدر عصبانی شدند که به سمتش هجوم بردند. بی سیم را از دستش گرفتند و دست هایشان را بستند. پایشان را روی صورت علی و حیدر گذاشته بودند. صورتشان روبه روی هم بود و نمیتوانستند جایی را ببینند. حیدر گفت:
« بابا به امام رضا ما ایرانی هستیم. »
کسی که او را می کشید، با عصبانیت گفت:
« ای امام رضا بزنه تو کمرت! چقدرم خوب فارسی حرف میزنه. »
علی نگاهی به نیروی سوری اش انداخت. ترسیده بود. با زبان عربی دلداری اش داد:
« نگران نباش، چیزی نیست. »
حرف زدن علی برایشان جلب توجه کرد. وقتی فهمیدند نیروی علی سوری است، شروع کردند به کتک زدنش. على عصبانی شد و گفت:
« نزنیدش! مگه نمی بینید ترسیده؟! بابا ما که گفتیم ایرانی هستیم. به حضرت زهرا، به حضرت رقيه، ما ایرانی هستیم. »
علی این را که گفت، یکی از آنها به سمتش آمد. دستی بر شانه اش زد و گفت:
« الان درست میشه برادر. »
آنها را بردند در یک ساختمان نیمه کاره. یکی که از بقیه مسنتر و قدبلندتر بود، جلو آمد و پرسید:
« شما کی هستید؟ »
حیدر گفت:
« ما ایرانی هستیم. از بچه های عماریم. »
اما او عصبانی شد و گفت:
« شما خودی نیستید. قرار بود هرکی از اینجا رد میشه، با ما هماهنگ کنه. چرا شما خبر ندادین؟ »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم