🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ابوعلی_کجاست
🌹زندگینامه خود گفتهی شهید مدافع حرم #مرتضی_عطایی
قسمت 6⃣
🌷 باید صدهزار تومان بدهی.
قبل از سالهای ۸۳ و ۸۴ به حج عمره مشرّف شده بودم اما توفیق حج تمتع نصیبم نشده بود. خیلی دلم میخواست به حج تمتع بروم. اما به سختی نوبت حج تمتع به افراد می رسید. یک روز یکی از همسفرهای مکه به من گفت:
« اگر گذرنامۀ افغانستانی داشته باشی میتوانی به راحتی ویزای حج تمتع بگیری. »
من هم که خیلی علاقه داشتم به حج واجب بروم، راه و چاه کارهای اداری آن را از او پرسیدم. چون در تأسیسات ساختمان کار میکردم، تعدادی از بچه های افغانستانی را می شناختم. به یکی از این برادران افغانستانی به نام سیّد محمد گفتم:
« سید محمد، یک گذرنامه افغانستانی میخواهم. می توانی برایم جور کنی؟ »
گفت:
« بله، پول که باشد، همه چیز می شود. »
گفتم:
« چقدر و چطوری؟ »
گفت:
« صد هزار تومان پول و یک عکس بده تا برایت بیاورم. »
من هم پول و عکس را به او دادم، اما اصلا فکر نمیکردم کارم درست شود. دیگر از آن پول دل کندم اما دو روز بعد گذرنامه را برای من آورد. وقتی گذرنامه را به من داد، دیدم گذرنامه تروتمیز و مرتبی است و در قسمت مشخصات نوشته: " مرتضی، ولد¹ حیدر، شغل: دکاندار. "
دو دو تا چهارتایی با خودم کردم و بعد به حرم حضرت رضا علیه السلام رفتم و گفتم:
« آقاجان اگر قرار است که حواله کنید و ما به حج واجب برویم، بالاخره این شما و این هم گذرنامه ما. »
اما به دلم بد افتاد و با خودم گفتم:
« اولاً من با حق حساب این گذرنامه را گرفتم و بعد هم با هویت دیگر و به نام افغانستانی قرار است به حج واجــب بــروم و بالاخره سهمیه چند نفر را پایمال میکنم. آدم در عمرش یک بار ممکن است که به حج واجب مشرف شود. بعد، این چه حج واجبی است که با این همه تضییع حق همراه باشد؟! »
خلاصه منصرف شدم. از طرفی در مجموعه بسیج بودم گفتم اگر فردا روزی حفاظت گذرنامه را ببیند، میگویند نکند تو جاسوس هستی و ممکن است برایم مشکل پیش بیاید. به مغازه رفتم و آن را در گاوصندوق گذاشتم و دیگر هم به سراغش نرفتم.
____
۱. فرزند
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ابوعلی_کجاست
🌹زندگینامه خود گفتهی شهید مدافع حرم #مرتضی_عطایی
قسمت 7⃣
🌷 بسیج را عشق است.
بعد از خدمت در سال ۷۷ دوباره فعالیتم در بسیج شروع شد. آموزش نظامی و کارهای عملیاتی را خیلی دوست داشتم، اما تا آن موقع فرصتش پیش نیامده بود که به صورت جدی به آن بپردازم؛ چون من یک سره درس میخواندم. در مغازه هم خیلی درگیر کار بودم و به آن صورت فرصت نداشتم برای مربیگری بسیج پیگیری کنم. مربیگری سلاح تاکتیک و تخصصهای نظامی را در بسیج آموزش می دادند. آن موقع باید یک ماه دوره میرفتیم تا در بسیج از ما به عنوان مربی استفاده کنند. من نمی توانستم به مدت مثلاً یک ماه مغازه را رها کنم و به دوره آموزشی بروم ولی از طرفی خیلی به آموزش علاقه داشتم؛ برای همین به صورت تجربی خیلی از آموزش ها را یاد میگرفتم. در گشتها هم مهارت کسب میکردم و همین مهارتها باعث شد در سال ۸۴ مرا به عنوان مسئول آموزش یکی از حوزههای مشهد معرفی کنند. من اولین مسئول آموزش حوزه بودم که خودش مربی نبود و کارت مربیگری نداشت ولی به خاطر مهارتم به من این مسئولیت را واگذار کردند.
در اردوهای بسیج و میدانهای تیر، دیسیپلین¹ کار را حفظ میکردم. بعضی ها که به میدان تیر می آمدند، متأسفانه بعضی از کارهایشان کیلویی بود. من که مسئول آموزش شدم، در این مسائل سخت میگرفتم. در میدان تیر، مربی باید به پای سیبل برود و با ماژیک سوراخهایی را که روی سیبل ایجاد شده است، علامت بزند و بعد نیروها قلق یابی کنند. به هر خط آتشی که می خواهد نمره بدهد. دوسه مرتبه باید بدود و پای سیبل برود و امتیاز بدهد. این کارها خسته کننده بود. نود و پنج درصد مربیها از این قسمت میگذرند. اما من حدود شش سالی که مسئول آموزش حوزه بودم، به آموزش نیروها به صورت جدی میپرداختم.
____
۱. انضباط.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ابوعلی_کجاست
🌹زندگینامه خود گفتهی شهید مدافع حرم #مرتضی_عطایی
قسمت 8⃣
فکر میکنم سال ۸۵ بود که مسئول عملیات حوزه شدم و چند سالی در زمینه مبارزه با معضلات اجتماعی، مواد مخدر و شرب خمر و کارهای این چنینی فعالیت کردم چند بار هم در کارهای امنیتی شرکت کردم و منجر به کشف سلاح گرم شد.
اتفاق خاصی هم در ایام مسئولیت من افتاد که مربوط به ایام انتخابات بود اما دقیق نمیدانم کدام انتخابات. مسجد امام جواد یکی از حوزه های رأی گیری بود چهل و هشت ساعت نخوابیده بودیم، چون
مسئولیت تأمین امنیت صندوقهای محدوده یکی از حوزه ها برعهده ما بود. کار خیلی سنگین بود. حدود سی گروه مسلح آماده کردیم و همه آنها را از شب قبل از رأی گیری سر صندوق ها چیدیم. روز جمعه در ساعتهای آخر رأی گیری، دقیقاً موقع نماز مغرب و عشا متوجه شدم نارنجک جنگی چهل تکه ای را در مسجد تله گذاری کردهاند. مسجد روبه روی پارک ملت بود و آن منطقه هم خیلی پر رفت و آمد بود. موقع نماز مغرب به رفقا گفتم:
« شما حواستان باشد تا من بروم وضو بگیرم و نماز بخوانم چون شلوغ است، اگر نمازم به آخر وقت بیفتد، ممکن است فراموش کنم. »
سرویس بهداشتی مسجد در زیرزمین بود و در آن ساعت خلوت بود. از دستشویی که بیرون آمدم و خواستم وضو بگیرم دیدم یک سطل آشغال بزرگ آنجاست. ناخودآگاه سرم از روی سطل آشغال رد شد و دیدم که چیزی در سطل آشغال برق میزند حساس شدم. با دقت نگاه کردم و متوجه شدم ضامن و دستگیره نارنجک است. مشخص بود که خیلی دست به دست شده است. رنگ آن رفته و براق شده بود. مقداری پوست کیک و آبمیوه هم در سطل آشغال بود. تا آمدم دست بزنم احساس کردم با حالت خاصی تله شده است؛ اما مطمئن نبودم. سریع فرمانده گردان را خبر کردم سریع آمد و گفت:
« دست نزنید. الان دم اذان است و همه کسانی که جلوی پارک ملت هستند، برای نماز به اینجا می آیند. بدون اینکه مردم را حساس کنید، مانع شوید و نگذارید کسی پایین بیاید تا من با بچه های چک و خنثی سازی هماهنگ کنم. »
یکی دو تا دژبان را با لباس شخصی دم در گذاشتم تا مردم حساس نشوند. بعد از اذان کمی سروصدا شده بود اما کم کم مردم را متفرق کردیم تا اینکه گروه چک و خنثی آمدند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ابوعلی_کجاست
🌹زندگینامه خود گفتهی شهید مدافع حرم #مرتضی_عطایی
قسمت 9⃣
بعد از ده قیقه مسئول گروه خنثی سازی به اتاق حوزه آمد. بدنه نارنجک چهل تکه را روی میز گذاشت و گفت:
« بدنه نارنجک تحویل شما. در سطل آشغال تله شده بود و اگر سطل آشغال جابه جا یا چپ می شد منفجر می شد. »
بدنه نارنجک را تحویل گرفتیم و آنها هم چاشنی نارنجک را با خودشان بردند.
بعد از این ماجرا گزارشمان را نوشتیم اما انگارنه انگار اتفاقی افتاده باشد. بسیج در این قضایا معمولا غریب است. کسی هم نبود که بگوید دست شما درد نکند. فقط فرمانده حوزه مان در مراسمی از ما تشکر کردند.
بعد از این حادثه، مسئله حاد امنیتی دیگری در حوزه استحفاظی مان پیش نیامد. حتی در سال ۸۸ مشهد مثل تهران شلوغ نبود و آن طوری بزن بزن و بگیر و ببند نبود. خیلی محدود بودند و سریع سروته آن هم آمد.
خیلی درگیر بسیج بودم. هفته ای یک شب گشت بسیج بود و من تا صبح در پست ایست و بازرسی بودم هفته ای یک شب شیفت حرم بودم و شب های دوشنبه هم به هیئت حاج قاسم قمی می رفتم. از طرف دیگر در طول روز هم خیلی درگیر کار بودم و برگزاری کلاسهای بسیج و آموزش، حسابی وقتم را پر کرده بود. خانمم شاکی شده بود و می گفت:
« هر روز بسیج هر روز گشت هر روز آموزش! »
یک روز گفت:
« می خواهم جدی با تو صحبت کنم. »
گفتم:
« چی شده؟ »
گفت:
« تکلیف من را معلوم کن مدام گشت، بسیج، آموزش، اردو، رزمایش. تا کی می خواهی این طوری باشی؟ دیگر باید انتخاب کنی؛ یا من یا بسیج. »
در همان حالت عصبانیت، من هم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم:
« بسیج را عشق است. »
بنده خدا عصبانی شد و گفت:
« تو خیلی کله شق هستی. »
خلاصه کوتاه آمد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ابوعلی_کجاست
🌹زندگینامه خود گفتهی شهید مدافع حرم #مرتضی_عطایی
قسمت 0⃣1⃣
🌷 از طرف حاجی آمده ام.
شهید حسن قاسمیدانا، اولین شهید ایرانی بود که به اسم مدافعحرم در مشهد تشییع شد. بعد از تشییع جنازه او به حرم رفتم. در آنجا تصمیم گرفتم به سوریه بروم. تا قبل از شنیدن خبر شهادت حسن در فکرم بود که به سوریه بروم اما شهادت او من را مصمم تر کرد. در یکی از سفرهای اربعین مقدمات رفتنم به سوریه فراهم شد. من به سفر کربلا زیاد رفتم. تقریباً ۲۸ مرتبه. در سفر آخر از حضرت سیدالشهدا خواستم که امضا کند و من هم افتخار سربازی خواهرشان را پیدا کنم.
برای نیمه شعبان از نجف تا کربلا پیاده میرفتیم. سفرهایمان بین چهارده تا بیست و یک روز طول میکشید. کاروانی هم به صورت مجردی در اربعین راه میانداختیم و فقط آقایان را می بردیم. برای پیاده روی اربعین سال ۹۳ کاروانی راه انداختم؛ کاروانی از دوستان و آشنایان که حدود چهل نفر می شدیم. در این سفر آخر، آقایی به نام موسوی همراهمان بود به او گفتم:
« حاجی خیلی وقت است که دوست دارم به سوریه بروم ولی نمیدانم چطوری! »
گفت:
« این که کاری ندارد به مشهد که رسیدیم، بگو تا رفقای خودمان کارت را هماهنگ کنند. »
یک هفته بعد از اینکه به مشهد آمدیم، پیش یکی از مسئولین رفتم و گفتم:
« قضیه رفتن به سوریه چطوری است؟ »
گفت:
« به گلشهر می روی. در فلان مسجد اسمت را مینویسی و من هماهنگ میکنم که شما را به سوریه بفرستند اگر بخواهی، میتوانم برای عراق هم هماهنگ کنم. »
من هم از همه جا بیخبر به آن آدرس رفتم و گفتم:
« آمده ام برای سوریه ثبت نام کنم. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
ما ایرانیان، عزاداران سیدحسن یا ناظران منفعل قتلش؟
هر شش شبکه صداوسیما در عقبافتاده و ضدرسانهای ترین شکل موجود تصاویر زنده تشییع سید حسن را نشان میدهند. عدهای از مقامات ایران در بیروت حضور دارند. پیامهای تسلیت باقیشان یکی بعد از دیگری از تلویزیون خوانده میشود. در مجازی حامیان ایرانی مقاومت «انّا علی العهدی یا نصرالله» میگویند و به نظر میاید قرار است با شمایل سیدحسن همان کنند که با قاسم سلیمانی کردند. اما نباید سیر حوادثی که به ترور سیدحسن انجامید را فراموش کرد چرا که «مقاومت علیه فراموشی» مقدمهی «مقاومت علیه سلطه» است:
سی اردیبهشت- رئیس جمهور ایران در سانحهای به شدت نادر چند ساعت بعد از دیدار با یکی از مهمترین متحدان اسرائیل در منطقه کشته میشود. ایران هرگز توضیحات قانع کننده ارائه نمیکند و بر تصادفی بودن این ماجرا اصرار میکند.
ده مرداد- بیست ساعت بعد از تحلیف رئیس جمهور جدید ایران، اسرائیل با شکستن خط قرمز مسلم قوانین سیاسی بینالملل، مهمان رسمی ایران را وسط تهران ترور میکند. همزمان هم فواد شکر در ضاحیه ترور میشود. جهان در انتظار پاسخ قریب الوقوع ایران و مهمترین متحدش حزبالله به این دو ترور است.
شانزده مرداد- رویترز میگوید آمریکا با پیامی دولت جدید ایران را تطمیع کرده که در صورت عدم پاسخ به ترور هنیه، آتش بس در غزه برقرار میشود. بخشی از مقامات جدید دولت جدید تهران عدم پاسخ به اسرائیل را شرط لازم برای از سرگیری مذاکرات هستهای معرفی میکنند.
سوم شهریور- سیدحسن در سخنرانی خود تلویحا به اختلاف نظر بین حزب الله لبنان و تهران اشاره میکند و درباره چند هفته تاخیر در پاسخ میگوید: «به اندازه کافی برای انجام مذاکرات فرصت دادیم و مطمئن بودیم که مواضع آمریکا و اسرائیل ریاکارانه و منافقانه است. هدف اصلی ما توقف تجاوز به غزه است و فرصت کافی هم دادیم اما مشخص شد نتانیاهو شروط جدیدی دارد و همه اینها وقتکشی بود…یکی از دیگر دلایل تاخیر در پاسخگویی نیاز به زمان و مشورت در مورد این مسئله بود که آیا پاسخ از طریق محور مقاومت باشد یا به تنهائی و در نتیجه رایزنیها، به دلیل ملاحظاتی که در طول زمان مشخص میشود، تصمیم گرفتیم عملیات خود را به صورت جداگانه انجام دهیم… در شرایطی که دشمن همچنان در حالت آمادهباش قرار دارد تاخیر در پاسخ هیچ سودی برای ما ندارد…باید معادله بازدارندگی را حفظ کنیم و اینکه اجازه ندهیم دشمن خطوط قرمز را زیر پا بگذارد.» اسرائیل تقریبا مطمئن شده ایران به ترور هنیه پاسخ نخواهد داد.
بیست و هفتم شهریور: عملیات پیجری در لبنان به زخمی شدن هزاران نفر میانجامد. ایران برای آنکه خود را متعهد به پاسخ دادن به اسرائیل نکند خبر زخمی و نابینا شدن امانی سفیرش در بیروت را در این عملیات انکار میکند.
اول مهر-مقامات دولت جدید ایران به امید از سرگیری مذاکرات برجامی با آمریکا راهی نیویورک میشوند. عراقچی میگوید ما امادگی از سرگیری مذاکرات را داریم.
اول مهر- اسراییل در بمبارانهایی مرگبار بیش از پانصد نفر را در لبنان کشت. در واکنش ظریف تسلیت میگوید و عراقچی میگوید «هرگز توانایی حزبالله برای دفاع از لبنان در مقابل هر تهاجمی را دستکم نگیرید.»
دوم مهر: پزشکیان در نشست با رسانههای امریکایی از امادگی ایران برای خلع سلاح و صلح با هرکشوری (بخوانید حتی اسرائیل) سخن میگوید.
سوم مهر- سایت آکسیوس میگوید حزبالله از ایران تقاضا کرده با حمله به اسراییل کمی فشار را از روی حزبالله بردارد اما ایران طفره رفته.
پنچ مهر- پزشکیان و ظریف دست خالی از نیویورک باز میگردند. هیچکدام از مقامات آمریکایی حتی حاضر به ملاقات با آنها نمیشود.
شش مهر- اسرائیل با انداختن یک بمب ۸۰ تنی در وسط ضاحیه، سید حسن را ترور میکند.
ده مهر- نوشداروی نصفه نیمهی ایران میرسد و وعده صادق دو بالاخره انجام میشود.
ما در مقام یک دولت-ملت باید از خود بپرسیم که اگر به ترور هنیه پاسخ دادهبودیم (پاسخی که حتی ضدایرانیترین تحلیلگران غربی هم آن را حق مشروع ایران میدانستند و منتظرش بودند) اسرائیل جرات قدم به قدم افزایش فشارها و قتل سیدحسن را داشت؟
چه کسانی در دولت پزشکیان و شورای عالی امنیت ملی بر عدم پاسخ ایران اصرار کردند؟ چه کسانی انگشت ایران را از روی ماشه برداشتند و با منفعل کردن ایران به کل بدنه دفاعی متحدان ایران در محور، ضربهای جبران ناپذیر زدند؟ آیا این افراد حالا از صندلیهای تصمیم گیری برای ۸۵ میلیون ایرانی و دهها میلیون مردم منطقه کنار گذاشته شدهاند یا همچنان برغم خطایی چنین کشنده بر مسند قدرت هستند؟
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
خجالت بکشیم
همه مون
یکم جای تحلیل کردن خجالت بکشیم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✊ انتشار نخستینبار | گفتگوی منتشرنشده شهید سید هاشم صفیالدین با KHAMENEI.IR
🎥 کلید هر موفقیتی در مقاومت لبنان به دست رهبر انقلاب اسلامی است
🔹️ اساساً، مقاومت از ابتدای تشکیل آن تا به امروز با این فشارهای بینالمللی مواجه است. در این مرحله، در هر سال، در هر برهه، این فشارها وجود داشته است و در طول تمام آنها، سماحةالقائد مداخله و ما را هدایت کردهاند. ایشان به ما میگفتند من فکر میکنم باید این راه را بروید، ما نیز آن راه را رفتیم و متوجّه شدیم که بهترین راه است. اگر بخواهیم در یک کلام به طور خلاصه سخن بگوییم، باید گفت که کلید عزّت، کلید پیروزی، کلید توفیق، کلید هدایت، در هر تجربهای در مقاومت لبنان، به دست سماحةالقائد است.
🌷 انتشار به مناسبت مراسم تشییع و تدفین این شهید بزرگوار | #إنا_على_العهد |
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پایان زیباییست …
شهید سیدحسن نصرالله🌷
انا علی العهد
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
💚 امامِ این زمانه
𐚁 مَنمَدَدتَنهاطَلَباَزذاتِحِيدَرمےڪُنَم
عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم