eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مقاومت ملت ایران ♦️امام خامنه ای :فشارى که امروز از ناحیه‌ى استکبار بر ملّت ایران وارد میشود، ناشى از همان دشمنى عظیم و تمام‌نشدنى است؛ دشمنى تمام‌نشدنى است. ملّت ایران در مقابل این دشمنى ایستاده است، مقاومت کرده است، نظام جمهورى اسلامى را حفظ کرده است، راه خود را به سمت آرمانها دارد پیش میبرد؛ ♦️على‌رغم حرفهاى نسنجیده و غلطى که در مورد بى‌توفیقى ملّت ایران در این راه گاهى بر زبانها جارى میشود، ملّت ایران توفیقات بسیار بزرگى تا امروز به دست آورده است. ملّت ایران راه را خوب طى کرده است، ملّت ایران توانسته است در مقابل فشارهاى دشمن مقاومت کند، توانسته است خود را حفظ کند، توانسته است رشد کند، توانسته است خود را به آرمانها نزدیک کند.
کلامی از بهشت✨ به جوانان بگویید! امروز چشم #شهیدان به شماست، به پا خیزید واسلام وخودرادریابید.☝️ [ شهیدهمت♥️🌱 ] #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
🔰امیرالمومنین امام علی علیه السلام: 🔴زیاد دعا کن تا از گزند شیطان محفوظ مانی. 📚بحارالانوار،ج۷۵،ص۹،ح۶۴.
🤔 فرار پزشکان از ایران!!! کمبود شدید امکانات درمانی و پزشک، یکی از مشکلات جدی مردم در دوران پهلوی بود که مهاجرت پزشکان از ایران این مشکلات را دو چندان کرده بود. 🗞 روزنامه اطلاعات ۳ خرداد ۱۳۵۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دور کردن زن از خصوصیات زنانه افتخار نیست ‼️🙁 ✅ زن بودن ،برای زن یک نقطه ی امتیاز است ، یک نقطه ی #افتخار است 😇 ❌ این افتخار نیست برای زن که او را از محیط زنانه ، از خصوصیات زنانه ، از اخلاق زنانه دور کنیم، خانه داری را، فرزند داری را، شوهر داری را #ننگ او به حساب بیاوریم!!! ⛔️ فرهنگ غربی #خانواده را متلاشی کرد #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیزده قرن، چَشم در راهِ سیصدوچندیار سیصدوچنددل نمی آیندبا دل او به کنار!؟ سیزده قرن کم زمانی نیست!! مردم روزگار، بسم الله...!! اللهم عجل لولیک الفرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸💌 دِلـَم شِکسته،دلـم را نمی خـری آقا!؟ مرا به صحن بهشتـت نِمی بَری آقا!؟ اگـرچه غـَرقِ گناهـَم ولی خبـر دارم تـو آبـِـروی کسـی را نمی بـَـری آقا... 💔 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸هر چیزے قبل ازخورشید در ما طلوع مے کنـد مے دانم هنـوز تڪہ اے از یـاد شما، عطـر شما در مـا باقے ست... 🌺🌺🌺 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📜 وصیت شهید مدافع حرم به همسرش 💗همسر مهربانم چند سالی زندگی خوشی را در کنار هم با مشکلات فراوان تحمل کردیم و از خود ثمره‌ای به جا گذاشتیم، فرزند عزیز آقا سیداحمد را طوری تربیت کنید و تعلیم دهید که ادامه‌دهنده خون سرخ شهیدان کربلای ۶۱ هجری و کربلای ایران باشد و نگذارد اسلحه‌ام بی صاحب بماند و دست از هدایت رهبری بر ندارد و برای دفاع از ناموس و مملکت و حفظ آن تلاش کند و نگهبان اصول و فروع دین و احکام الهی باشد آمین، از خدا می‌خواهم عاقبت همه ما را ختم بخیر کند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه سپهبد شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 1⃣2⃣2⃣ برای این که فرماندهی ارتش عراقی نتواند از فکه و منطقهٔ عملیاتی فتح المبین نیرو به این منطقه بیاورد، به قرارگاه فجر دستور داده شد، تک ایذایی خود را شروع کند. آنان مأموریت داشتند با تصرف تپهٔ ۱۸۲ در جنوب شرقی فکه، دشمن را مشغول نگهدارند، اما دو روز گذشت و خبری از آنان نشد. سرهنگ صیاد ناچار تصمیم گرفت خود به آن جا برود. غروب با رحیم صفوی به راه افتادند و نیمه شب رسیدند به قرارگاه فجر. او وقتی در آنجا فرماندهان سپاه را ندید، دلش ریخت. از سرهنگ فرماندهی لشکر ۷۷ سراغشان را گرفت. او توضیح داد که نتوانستیم با آنان کنار بیاییم. دیشب خودمان بدون آنان حمله کردیم و تا صبح بخشی از آنجا را گرفتیم با ۷۰۰ اسیر. حالا هم نیروهای سپاه در ادامهٔ آن حمله کرده اند. مجید بقایی به جلو رفته است تا آنان را هدایت کند. سرهنگ از این پیروزی خوشحال نشد. حتی گفت کاش این کار را نکرده بودید. با عصبانیت آن جا را ترک کرد. * « از محور " چنانه " به طرف " تپه های سیبور " آمدیم. جلوتر از آن، قرارگاه تاکتیکی سپاه بود. دیدیم برادر بقایی با حالت غمزده و گردن کج، بیسیم را گرفته و خیلی ضعیف با فرماندهانش حرف می زند. پرسیدیم: " چی شده؟ " گفت: " بچه ها رفته اند و عمل کرده اند. اولش بد نبود، ولی الان گیر کرده اند و هر کاری که می کنیم، کارشان پیش نمی رود. " ابلاغ کردیم که به نیروها بگوید همین الان برگردند. عملیات متوقف شد. فرماندهان را توی قرارگاه قائم جمع کردیم و به آنان تذکر محکم دادیم که خدا را شکر که هیچ کدام موفق نشدید. اگر هرکدام از شما موفق شده بودید، برای ما موفقیت نبود. موفقیت فقط در گرفتن زمین و اسیر و این چیزها نیست، موفقیت در این است که همه برای خدا، با هم باشیم. یا باهم پیروز می شویم، یا شکست می خوریم. هم پیروزی معنی اش بیشتر است وهم شکستش قابل تحمل است. یکی فشار بهش نمی آید و خیلی مزایایی دیگر دارد. بالاتر از همهٔ این ها، خدا راضی می شود، وقتی دستورش را درست اجرا کنیم. » * صبح فردا هنگامی قرارگاه فجر را ترک کرد که دستور داده بود تا سه روز دیگر باید دوباره عملیات کنند اما عملیاتی که باید مشترک بین سپاه و ارتش باشد. او از این که می دید دوستانش رمز پیروزی را نمی فهمند جدا رنج می برد. اما در این سو، در منطقهٔ عملیاتی بیت المقدس، کار گره خورده بود. نیروهای عمل کننده هر روز بارها پاتک های سنگین یگان های زرهی ارتش عراق را پاسخ می دادند و طبیعی بود که هر روز تحلیل بروند و دچار فرسودگی شوند. اما برای ادامهٔ عملیات نیاز به نقشهٔ هوایی بود که به علت بارش باران و مه گرفتگی ممکن نبود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 2⃣2⃣2⃣ سرانجام، اطلاعات گرفته شده از خرمشهر، فرماندهان را متقاعد کرد که فعلاً دسترسی به خرمشهر غیرممکن است. پیش از این قرار بود نیروهای قرارگاه نصر بعد از مقداری پیشروی به سوی غرب، به سمت جنوب تغییر مسیر دهند و از شمال وارد خرمشهر شوند، اما اکنون می دیدند عراق هفت ردیف پدافندی جلو راهشان قرار داده که گذر از این هفت خان کار ساده ای نیست. در مرحلهٔ دوم عملیات، قرارگاه نصر به جای خرمشهر، همدوش با قرارگاه فتح به سوی مرز حرکت کرد. از قضا این تاکتیک گرفت و عراق به وحشت افتاد. آیا ایران قصد بندر بصره را داشت؟ عراقی ها چنین گمان می کردند. پس عجولانه کوشیدند پدافند بصره را مستحکم تر کنند. نیروهای قرارگاه قدس، شب بسیار سختی را در زیر آتش بی امان توپخانهٔ عراقی گذراندند. صبح که توپخانه از نفس اقتاد، صدای تانک ها شروع شد. آنان مطمئن بودند که ارتش عراق حمله خواهد کرد، بنابراین آمادهٔ نبرد در سنگرهایشان شدند. اما هر چه که گذشت خبری از دشمن نشد. طوری که حدود ظهر چنان سکوتی جبههٔ دشمن را فرا گرفت که همگان را به وحشت انداخت. تا دیده بان ها خبر آورند که عراقی ها به سرعت دارند عقب نشینی می کنند، ساعت ها به این منوال گذشت. اما سرهنگ صیاد و دیگر فرماندهان ارشد در قرارگاه کربلا، از این خبر خیلی تعجب نکردند. آنان از قبل هم پیش بینی می کردند که اگر بصره تهدید شود، عراق مجبور خواهد شد برای دفاع از آن بخشی از نیروهایش را به عقب بکشد و حال، آن اتفاق افتاده بود. در حالی که ایران کاری به بصره نداشت، بلکه تنها می خواست با رسیدن به مرز، راه عراقی ها را از خط شلمچه سد کند و خرمشهر را به محاصره درآورد! ساعت ۲ بعدازظهر خبر رسید نیروهای قرارگاه قدس به پادگان حمید رسیده اند؛ سپس خبر آزادی شهر هویزه به قرارگاه کربلا اعلام شد که از آن شهر تنها تلی از خاک باقی مانده بود. سرهنگ صیاد، هلیکوپتر خواست تا منطقه را از نزدیک ببیند. دو لشکر زرهی و پیاده مکانیزه عراق چنان با شتاب فرار می کردند که حتی فرصت بردن تمامی تجهیزات خود را نداشتند. آنها از طلاییه و کوشک هم گذشتند. سرهنگ وقتی دید نیروهای خود به جادهٔ خرمشهر - اهواز رسیده اند از شدت خوشحالی پایین آمد تا مسیر را با ماشین برگردد. با آزادی این جاده، راه زمینی به سوی پشت جبهه باز شده بود و برای پشتیبانی، دیگر نیازی به گذر از آب نبود. * « موقع برگشتن، از شدت علاقه ای که داشتم تا جاده باز شود و با اینکه اولین بار بود که از مسیر می آمدم قبل از آن در خوزستان نبودم و فقط از روی نقشه توجیه بودم گفتم از محور اهواز بیایم. احتمال داشت که عراقی ها هم باشند ولی آمدیم. همه جا نیروهای ارتشی و بسیجی دست تکان می دادند. محور را راحت آمدیم. دشمن هم با آتش و حرکت می رفت عقب، با این عقب نشینی، الحاق قرارگاه قدس انجام شد و تقریباً عمدهٔ منطقه ای را که در طرح عملیات بیت المقدس پیش بینی کرده بودیم، آزاد شد. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 3⃣2⃣2⃣ در مرحله دوم عملیات، بعد از هفده ماه برای اولین بار نیروهای قرارگاه فتح به نقطه مرزی رسیدند. اگر این اتفاق در جبهه ی نصر هم می افتاد محاصره ی خرمشهر دور از دسترس نبود. اما عراقی ها می فهمیدند که خرمشهر چه تاثیری در سرنوشت جنگ دارد. بنابراین تمامی توان خود را به " ایستگاه حسینی " و " شلمچه " ریخته بودند تا چنین نشود . حدود عصر از قرارگاه ارتش عراق اعلام شد صدام حسین به جبهه آمده است. هر چه که بود از این لحظه عراقی ها چنان در مواضع خود پافشاری کردند که نیروهای عمل کننده نتوانستند قدم از قدم بردارند . فرماندهان ایرانی تردیدی نداشتند که عراق قصد پاتک سنگینی را دارد . قرارگاه کربلا دستور توقف داد و اعلام کرد یگان ها مواضع پدافندی خود را مستحکم کنند. اکنون نه تنها دو طرف درگیر در جنگ، بلکه همه ی جهان توجه شان به خرمشهر بود. همه می دانستند که برنده این جنگ در این نقطه مشخص خواهد شد. عراق با تمام توانش می کوشید خرمشهر را حفظ کند و رزمندگان ایران بی توجه به کاستی های تسلیحاتی خود، امیدوار بودند شهرشان را آزاد کنند و به همین امید، فرماندهی قرارگاه کربلا نیروهای قرارگاه نصر را به ده تیپ رساند و ساعت ۲ بامداد روز بیست اردیبهشت دستور حمله داد. اما کاری از پیش نرفت. آن ها تنها توانستند یک تا سه کیلومتر پیش بروند. فرماندهی قرارگاه کربلا برای حمله مجدد فقط توانست پنج گردان دیگر بازسازی کند و به کمک نصر بفرستد تا فردا شب نیز دوباره حمله کنند. در حمله مجدد نیز توفیقی حاصل نشد ظهر همان روز، فرماندهان ارشد برای شُور به ستاد قرارگاه نصر خوانده شدند. سرهنگ صیاد و محسن رضایی وقتی به آن جا رسیدند بیش از پنجاه نفر آدم با ربط و بی ربط از فرمانده لشگر گرفته تا نماینده مجلس آن جا جمع بودند. آنان خسته تر از آن بودند که او انتظار داشت. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 4⃣2⃣2⃣ تعدادی از آنان با اشاره به خستگی و فرسودگی ناشی از دو هفته جنگ بی امان، با ادامه عملیات مخالف بودند .فرصتی می خواستند تا یگان های آسیب دیده را باز سازی کنند . اما سرهنگ اصرار بر ادامه کار داشت . اما فشار روانی به فرماندهان در حدی بود که یکی از سرهنگانش سلسله مراتب یادش رفت و در جلوی همه، به فرمانده اش تاخت و پافشاری او را برای ادامه یک نوع لجاجت دانست. سرهنگ صیاد فکر می کرد اگر خرمشهر الان آزاد نشود دیگر چنین فرصتی شاید پیش نیاید. با وجود این، فضای جلسه سنگین تر از آن بود که او روی نظرش بیش تر از این ایستادگی کند. ناچار پذیرفت حمله تنها دو سه روز به عقب بیفتد . در عمل این دو سه روز یک هفته طول کشید. هفته ای که نه تنها برای رزمندگان که برای همه مردم ایران به اندازه سالی طول کشید. آنان در پشت جبهه، برای شنیدن خبر آزاد سازی، لحظه شماری می کردند. سردبیران روزنامه ها هم هر روز به قرارگاه زنگ میزدن که آیا برای اعلام آزاد سازی خرمشهر جای خالی بگذارند! * « فقط مانده بود خونین شهر. از شمال تا منطقه ی طلائیه جلو رفته بودیم و در " کوشک " به جاده ی " زید - حسینیه " رسیده بودیم و الحاق انجام شده بود جاده اهواز به خونین شهر هم کاملا باز شده بود. پادگان حمید هم آزاد شده بود و سه قرارگاه روی یک خط قرار داشتند . در این جا نقص ما وضعیت دشمن در خونین شهر بود. بین خونین شهر و شلمچه دشمن مثل یک غده سرطانی هنوز وجود داشت .... از عقب جبهه گزارش می شد با این که مردم می دانند حدود ۵۰۰۰ کیلومتر آزاد شده و حدود ۵۰۰۰ نفر اسیر گرفته ایم و عمده ی استان خوزستان آزاد شده ولی مرتب تکرار می شود خونین شهر چه شد؟ یعنی تمام عملیات یک طرف، آزادی خونین شهر طرف دیگر. برای خودمان هم این مطلب مهم بودکه به خونین شهر دست پیدا کنیم. می دانستیم اگر خونین شهر را نگیریم دشمن همان طور که در شمال شهر اقدام به حفر سنگر کرد در محور ارتباطی خونین شهر به شلمچه هم اقدام به حفر سنگرهای سخت می کند و ما دیگر نمی توانیم به این سادگی به هدف برسیم. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 5⃣2⃣2⃣ در جبهه، کار، گره خورده بود. برای رهایی از بن بست عقل ها به جایی قد نمی داد. دو راه در پیش بود یا باید خرمشهر را می گرفتند که در این چند روز برای دست یافتن به آن به هر دری زده بودند ولی موفق به فتح آن نشده بودند یا باید به سوی بصره می رفتند. از قضا بیش تر، از کارشناسان نظامی که از دور دستی بر آتش داشتند همین را پیشنهاد می کردند و از تهران نامه ها یشان را به قرارگاه کربلا ارسال می کردند و مُصر بودند نظرشان اعمال شود. آن ها گمان می کردند با تهدید بصره عراق مجبور می شود دل از خرمشهر بکند. اما آنان که در جبهه بودند و توان نیروهای خود را می دیدند می فهمیدند که چنین کاری شدنی نیست . اتفاقا پیش از این سرهنگ صیاد هم به چنین نتیجه ای رسیده بود. او ساعت ۲۴ شب ۲۱ اردیبهشت، افسران عملیاتی خود را برای شور ستادی فرا خواند. گفت با فرماندهان سپاه به این نتیجه رسیده اند که قرارگاه فتح تقویت شود: " بنا به دستور یا از منطقه قرارگاه قدس و یا از منطقه ی قرارگاه نصر، وارد عمل شده و به سوی بصره تک نماید. " (۱) و آن دو قرارگاه دیگر هم پدافند مناطق آزاد شده را به عهده بگیرد. آن شب یکی از افسران او اجازه گرفت و به شدت با این طرح مخالفت کرد و احتمال موفقیت در آن را بسیار کم دانست. اما سرهنگ نظرات او را نپذیرفت. وقتی بقیه افسران هم از نظرات نفر پیشین پشتیبانی کردند او از جا در رفت و دستور داد در این باره دیگر بحث نکنند و گرنه خود شخصاً وظایف آن ها را انجام خواهد داد و بر اساس این تصمیم، وظایف جزء به جزء یگان ها را ابلاغ خواهد کرد. اما اتفاقی که در آن محور افتاد باعث شد عجالتاً بصره را فراموش کنند. شکست های پی در پی صدام در جبهه جنگ باعث شد دوستان عربش در منطقه به وحشت بیفتند. شورای همکاری خلیج فارس جلسه گذاشت. صدام گفت عقب نشینی هایش تاکتیکی بوده است و برای اینکه قدرتش را به آنان نشان دهد در محور قرارگاه قدس حمله سنگینی کرده و پاسگاه شهابی را مجددا اشغال کرد . ________________________ ۱. عملیات بیت المقدس، ص ۲۱۳ ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 6⃣2⃣2⃣ در تبلیغات خارجی، این حمله خیلی بزرگ جلوه داده شد و به همین بهانه صدام به تعدادی از فرماندهانش نشان شجاعت داد. هر چند این حمله دستاورد زیادی برای ارتش عراق نداشت. اما شکستن خط خودی و نیز تجهیزات و قدرتی که ارتش عراق از خود به نمایش گذاشت به فرماندهان ایران فهماند که حمله به طرف بصره راحت تر از حمله به خرمشهر نیست. پیشروی به سوی بصره نیاز به امکاناتی داشت که قرارگاه کربلا فاقد آن بود. پیش از عملیات، آنان تنها برای بیست روز مهمات تدارک دیده که اکنون آن بیست روز رو به اتمام بود. از سوی دیگر سرهنگ صیاد آن قدر دستش از نیرو خالی بود که برای ادامه عملیات مجبور شد چهار تیپ از نیروهای قرارگاه فجر را به خرمشهر آورد. این ریسک خطرناکی بود. اکنون منطقه عملیاتی فتح المبین چنان خالی از نیرو شده بود که اگر عراق می توانست در آن جا کاری کند چه بسا تمامی زمینی را که دو ماه پیش، از دست داده بود را مجددا می توانست پس بگیرد. البته سرهنگ معتقد بود ارتش عراق مانند ایران تمام توش و توانش را برای منطقه خرمشهر گذاشته است. هر چه که بود فعلا باید تنها به خرمشهر فکر می کردند. این تاخیر یک هفته ای باعث شد عراق از جنوب شرقی خرمشهر پلی روی اروند نصب کند تا روز مبادا از آن محور هم بتواند نیروهایش را پشتیبانی کند. طبیعی بود اگر این تاخیر بیش تر از این ادامه داشت، عراق با ایجاد موضع مستحکم دیگری راه رسیدن به خرمشهر را دشوار تر از این که هست می کرد. چندین جلسه مشورتی با حضور فرماندهان سپاه و ارتش برگزار شد . نیروها هیچ آمادگی ادامه عملیات را نداشتند. دو فرمانده عالی رتبه ی جنگ وقتی از آن جلسات طَرفی نبستند از جبهه به اهواز برگشتند تا در فضای خلوت، دنبال چاره باشند و سرانجام آن را یافتند. با تغییراتی در طرح، باید عجالتاً خرمشهر را به محاصره در می آوردند تا در فرصت بعد آن را اشغال کنند. خبر محاصره خرمشهر باعث می شد نیروهای مردمی به جبهه بشتابند و با انگیزه ی بهتری کار دنبال شود . ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣2⃣2⃣ « چشم هایمان از خوشحالی می درخشید مثل اینکه کار تمام شده بود. حالت جالبی است که فرماندهی مطمئن باشد طرحی که می خواهد به اجرا در بیاورد پیروزی هست . یعنی ما پیروزی را در آن جرقه ی ذهنی که به وجود آمد دیدیم . دوتایی با هم صحبت کردیم . مشکل کار در این بود که این طرح را چطور به فرماندهان ابلاغ کنیم با آنان بحث های دیگری کرده بودیم و حالا یک دفعه این طرح را مطرح می کردیم . در ذهنمان بود که می گفتیم مشورت هایمان چه شد. مخصوصاً بچه های سپاه، اهل بحث و این چیزها بودن و فکر می کردیم اگر چیزی را فی البداهه بگوییم ممکن است برایشان سنگین باشد. خداوند یاری کرد و گفتم من این را ابلاغ می کنم. یعنی مسئولیت ابلاغش را به عهده گرفتم . آقای محسن رضایی هم قبول کرد و گفت اشکالی ندارد از طرف من شما به سپاه و ارتش ابلاغ کنید. » * آن دو با قلب هاي لبريز از اميد، خود را به منطقه رساندند. به فرماندهان ابلاغ شد فوراً خود را به پاسگاه فرماندهي قرارگاه نصر برسانند. حدود ظهر بود که سرهنگ وارد اتاق جلسه شد. اتاق جلسه از دو سنگر تو در تو تشكيل شده بود که تا بيست روز پيش متعلق به عراقي ها بود. مساحت هر سنگر حدود ٢ در ٣ بود. بيش از پنجاه نفر در آن فضاي کوچك گرم و دم کرده، خود را جا داده بودند. در گوشه اي چند دستگاه بيسيم بود که هر از گاهي صدايي ازشان برمي خواست و در بيرون از سنگر هم مدام صداي توپخانه ها مي آمد. به آن دو در بالاي مجلس جا داده شد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 8⃣2⃣2⃣ * « اين جلسه، از تاريخي ترين جلسات است. از نظر نظامي، چون آشنا بودم، مي دانستم که براي ارتشي ها مشكل نيست. منتها بچه هاي سپاه، چون نظامي هاي انقلابي جديد بودند، بايد ملاحظه مي شدند. براي اين‌که آنها هم کنترل شوند، مقدمه را طوري گفتم که احساس کنند فرصتي براي بحث نيست و به عبارت ديگر، دستور ابلاغ مي شود و بايد فقط براي اجرا بروند. چون وقت کم بود و اگر مي خواست فاصله بين عمليات بيفتد، اين طرح خراب مي شد. گفتم: " من مأموريت دارم – اين طور گفتم که خودم را هم به عنوان مأمور قلمداد کنم – که تصميم فرماندهي قرارگاه کربلا را به شما ابلاغ کنم. خواهش مي کنم. خوب گوش کنيد و اگر سؤال داشتيد بپرسيد تا روشن تر توضيح بدهم. مأموريت را بگيريد و سريع برويد براي اجرا. " محكم، مأموريت را ابلاغ کردم. در يك لحظه، همه به هم نگاه کردند و آن حالتي را که فكر مي کرديم، پيش آمد. اولين کسي که صحبت کرد برادر شهيدمان – که ان شاءالله جزو ذخيره ها مانده باشد – احمد متوسليان بود . فرمانده ی تيپ ٢٧ حضرت رسول (ص) بود. ايشان در اين چيزها خيلي جسور بود. گفت: " چه جوري شد؟! نفهميديم اين طرح از کجا آمد؟ " منظورش اين بود گه اصلاً بحثي نشده، يكدفعه شما تصميم گرفتيد و طرح را ابلاغ کرديد. من گفتم: " همينطور که عرض کردم، اين دستور است و جاي بحث ندارد. " تا آمديم از ايشان فارغ شويم، شهيد خرازي صحبت کرد – احتمالاً احمد کاظمي هم صحبت کرد – من يك خرده تندتر شدم و گفتم: " مثل اين که متوجه نيستيد. ما دستور را ابلاغ کرديم، نه بحث را. " از آن ته ديدم آقاي رحيم صفوي با علامت دارد حرف مي زند. توصيه به آرامش مي کرد. خودش هم لبخندي بر لب داشت و به اصطلاح مي گفت مسأله اي نيست. هم متوجه بود که اينطور بايد گفت و هم متوجه بود که اين صحنه طبيعي است و بايد تحملش کرد. »* ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 9⃣2⃣2⃣ * « آنچه مرا بيشتر ناراحت کرد، گفته هاي يك سرهنگ ارتشي بود. از عناصر ستاد خودمان بود؛ از استادان دانشكده ی فرماندهي و ستاد. استاد خوبي هم بود به نام سرکار سرهنگ «محمدزاده». ايشان گفت: " ببخشيد جناب سرهنگ. ما راهكارهاي زيادي براي عمليات داديم. اين جزو هيچ کدام از راهكارها نبود. " گفتم: " من از شما تعجب مي کنم که استاد دانشكده فرماندهي و ستاد هستيد و چنين سؤالي مي کنيد. مگر نمي دانيد تصميم فرمانده در مقابل راهكارهايي که ستادش به او مي دهد، از سه حالت خارج نيست. يا يكي از راهكارها را قبول مي کند و دستور صادر مي کند. يا تلفيقي از راهكارها را به دست مي آورد و آن را ابلاغ مي کند . يا هيچ کدام از آنها را انتخاب نمي کند و خودش تصميم مي گيرد. چون او بايد به مسئولين بالا و خدا جواب بدهد. فرمانده ملزم به تصميم گيري و اتخاذ تدبيري است که پيش خدا جوابگو باشد، نه پيش انسان‌هاي ديگر. اين حالت سوم است. " من که غافل شده بودم، در اثر برخورد رواني برادر رحيم صفوي، يك خرده تحمل خودم را بيشتر کردم. داشتم نااميد مي شدم و فكر مي کردم اين جلسه به کجا مي انجامد. به خودم گفتم: " درنهايت به تندي دستور را ابلاغ مي کنم. بالاخره بايد اجرا شود. ميدان جنگ است و بايستي يك خرده روح و روان هم آماده باشد. " خداوند متعال مي فرمايد: " فاءن مع العسر يسرا. " او ما را کشاند تا نقطه ی اوج سختي و يكدفعه آساني را نازل آرد؛ بدون اينکه خودمان نقش زيادي داشته باشيم. جريان جلسه يكدفعه برگشت. برادر احمد متوسليان گفت: " من خيلي عذر مي خواهم که اين مطلب را بيان کردم. ما تابع دستور هستيم و الان مي رويم به دنبال اجرا هيچ نگران نباشيد. " برادر خرازي هم همين طور. همه شان با هم هماهنگ کردند و شروع کردند به تقويت فرماندهي براي اجراي دستور. اينطور که شد، گفتم: " بسيار خوب. اينقدر هم وقت داريد. سريع برويد براي عمليات آماده شويد و اعلام آمادگي کنيد. " اينها که رفتند يك دفعه غبار غمي دل مرا گرفت. خدايا، با اين قاطعيتي که در ابلاغ دستور نشان دادم، با اين شرايطي که توي جلسه به وجود آمد و بعد هم خودت حلش کردي، حالا اگر اين طرح نگرفت، آن وقت چكار کنيم؟ دفعه بعد، توي اتاق هاي جنگ، نمي شود اين طور دستور داد، چون ياد صحنه هاي قبلي مي کنند. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 0⃣3⃣2⃣ عمليات با يك ساعت تأخير آغاز شد. فرماندهان قرارگاه کربلا، در ساعت ٢٢/٢٥ روز اول خرداد، حدود ٩ تيپ نيرو را در ظلمات شب از سه محور روانه ی ميدان کردند. اينها به اضافه يك تيپ احتياط تمام دارايي قرارگاه بود که اکنون به ميدان ريخته بود. نيروهاي محور راست، با سرعت جلو کشيدند و شكافي ميان نيروها و مواضع دشمن ايجاد کردند. تأمين شلمچه با آنان بود. اما در دو محور، کار گره خورده بود. * « اما از دو محور ديگر هيچ خبري از پيشروي شان نمي آمد. هرچه هم راهنمايي مي کرديم به نتيجه نمي رسيدند. از اين بابت ما شديداً نگران بوديم و اين نگراني تا صبح ادامه داشت. هنگام نماز صبح بود. اکثر کساني که در اتاق جنگ بودند از شدت خستگي افتاده بودند. نماز را که خواندم احساس کردم ديگر چشمانم بسته مي شود و نمي توانم پلك ها را نگه دارم. خواب بدجوري فشار آورده بود. ولي دلم نمي آمد از کنار بيسيم بروم. همانجا دراز کشيدم و سعي کردم چند دقيقه اي بخوابم. در عالم خواب و رويا، ناگهان ديدم سيدي عاليقدر که عمامه اي مشكي دارد، وارد قرارگاه شد. چهره اش گرفته بود و بسيار محزون و خسته به نظر مي آمد. به احترامش همه از جا برخاستيم لحظه اي بعد انگار که ديگر کارش تمام شد و کار ديگري ندارد، بلند شد و گفت: ـ من مي خواهم بروم آيا کسي هست من را در اين مسير کمك کند؟ من زودتر از بقيه جلو دويدم و دستشان را گرفتم تا از قرارگاه خارج شود. بيرون که رفتيم به ذهنم رسيد، حيف است اين سيد بزرگوار با اين همه خستگي که دارند، پياده راه بروند پس بغلش کردم ديدم با تبسمي زيبا به من نگريست و اظهار محبت کرد. از اين نگاه محبت آميز او چنان به وجد آمدم که از خوشحالي به گريه افتادم. ناگهان به صداي گريه خودم از خواب پريدم. با روحيه اي که از اين خواب گرفته بودم، ديگر خوابم نمي آمد. متوجه شدم از بيسيم صداي تكبير گفتن مي آيد. فهميدم دو محوري که کارشان گير کرده بود، توانسته اند به اروند برسند. » * ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ♨️ متن خواندنى و قابل تأمل 👌 ✍عظمت یاور انقلابیِ امام خمینی(ره) و امام خامنه ای که تاریخ بعدها او را خواهد شناخت... آیا👇 می دانید علت جُــک ساختن برای ، این انقلابیِ واقعی چیست؟ 1. فقط👇 آیت الله جنتی است که ۴۰ روز روزه نذر میکند که پسر مفسدم دستگیر و شود و مثل بعضی از بزرگان به خاطر پسرش به زمین و زمان تهمت نمیزند و وقتی پسرش اعدام میشود خم به ابرو نمی آورد ۲. فقط👇 آیت الله جنتی است که نوه اش را برای تربیت میکند و شهادت آصفش را جشن میگیرد ۳. فقط👇 آیت الله جنتی است که وقتی پسر دیگرش علی جنتی در وزارت ارشاد خرابکاری میکند نه تنها از او دفاع نمیکند بلکه انتقادها را به او روا می دارد ۴. فقط👇 آیت الله جنتی است که اینبار در اوج پیری و تنهائی ، بدون همسر، بدون پسران و بدون نوه و بدون حزب و باند و مافیا میتواند👇 به آقابالاسرها و آقازاده ها انتقاد کند چون پرونده خودش است ۵. فقط👇 آیت الله جنتی است که یار بی یار امام خمینی و امام خامنه ای است ۶. فقط👇 آیت الله جنتی است که می تواند در خطبه های نماز جمعه به نویسنده نامه بی سلام به رهبری در جریان فتنه، بگوید "گردن کلفت" فقط 👇 آیت الله جنتی است که می تواند هر گردن کلفتی را کند... ۷. فقط👇 آیت الله جنتی است که بعد از اینهمه جک و حداقل ابروهایش را بالا نمیاندازد و به جای اینکه مثل بعضی ها همه ی امکاناتی که در اختیار دارد و میتواند داشته باشد را برای به منتقدان یا انتقاد از منتقدان و یا حتی فراتر از آن تهمت زدن به منتقدان و جنگ با منتقدان به خط نمی کند ۸. فقط👇 آیت الله جنتی است که می تواند شجاعانه در تریبون نماز جمعه از سران فتنه ۸۸ سخن بگوید... ۹. فقط👇 آیت الله جنتی است که می تواند در میان تمسخر و خنده های فرمانداران دولت روحانی سخن بگوید و را وسیله ی براندازی بداند... ۱۰. فقط👇 آیت الله جنتی است که می تواند قید جایگاه علمی خود (که در حد است) را بزند و در شورای نگهبان مقابل لیبرال ها و متحجرین بایستد و فحش بخورد... ❌ اگر شما جای دشمن بودید به چنین مهره ی محکم و مومنی نمیکردید؟!