🌷 هو المعشوق 🕊
🔴 #گلستان_یازدهم
زندگینامه #سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
قسمت 8⃣4⃣
فکر کردم بهتر است قاب عکسش را هم ببرم. بلند شدم تا قاب عکس را پایین بیاورم، اما دستم به قاب عکس قفل شد.هرکاری می کردم دستم ازقاب جدا نمی شد.
صدای آقا ناصر را از پشت سرم شنیدم.
- « فرشته خانم، چی کار می کنی؟ »
دستم از قاب رها شد .
- « آقا جان ،می خوام فردا برم خونه مادر. با اجازه شما، عکس علی آقا رو هم می برم. »
آقا ناصر با تعجب پرسید:
« می خوای بری؟! »
بعد سرش را چرخاند به طرف در و گفت:
« منصوره، منصوره خانم بیا ببین فرشته خانم چی میگه . می خواد بره! »
کمی بعد، منصوره خانم و مادر و حاج بابا و خانم جان هم آمدند. منصوره خانم با دیدن وسایل جمع شده تاب نیاورد و زد زیر گریه مانده بودم چه کارکنم. من هم به گریه افتادم. آقا ناصر بغض کرده بود. مریم هم آمد. با دیدن منصوره خانم با تعجب پرسید:
« مامان،چی شده؟ »
منصوره خانم طوری گریه می کرد که سنگ هم به گریه می افتاد. مریم او را بغل کرد، اما به جای اینکه او را آرام کند، خودش هم به گریه افتاد. فضا طوری شده بود که هر کس وارد اتاق می شد با دیدن آن صحنه گریه می کرد. می دانستم این چند روزه و توی مراسم، همه خودشان را کنترل کرده و جلوی گریه شان را گرفته بودند تا دشمن شاد نشود و بهانه ای دست منافقان ندهند.
تنها کسی که گریه نمی کرد آقا ناصر بود. گفت:
« روح علی و امیر الان اینجان. برای شادی روحشان بلند صلوات بفرست. »
همه صلوات فرستادند. دایی محمد کنار محمدعلی نشسته بود و با او بازی می کرد. آقا ناصر دوباره گفت:
« من مطمئنم روح علی آقا و امیر ناظر رفتار ما هستن؛ پس جان مولا گریه نکنین! »
آقا ناصر وقتی این جمله ها را می گفت، صدایش می لرزید، مثل شیشهٔ ترک خورده ای می ماند که با هر تلنگری آمادهٔ شکستن است.
منصوره خانم و مریم و مادر آرام شدند. آقا ناصر رو به من کرد و گفت:
«حالا فرشته خانم بگو ببینم اُوقور به خیر! از ما خسته شده ی؟ کسی چیزی گفته؟ رنجشی چیزی؟ »
به سرعت گفتم:
«نه آقا، نه به خدا، چه رنجشی؟ چه ناراحتی ای؟»
منصوره خانم به گریه افتاد.
- « پس چرامی خوای بری؟ »
گفتم: « آخه زحمت بسه. من مزاحم شماهااَم. »
✨ به روایت همسر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هو المعشوق 🕊
🔴 #گلستان_یازدهم
زندگینامه #سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
قسمت 9⃣4⃣
به مادر نگاه کردم.
- « مادر هم می خواد بره خونه شون. بابا و خواهرام تنهااَن. »
منصوره خانم محمد علی را بغل کرد و به سینه اش چسباند و با ناله گفت:
« نوه قشنگ مِ کجا می خوای بری؟ امیرجان ، دورت بگردم! علی جان،الهی قربانت برم! امیرجان! علی جان! کجا می خواین برین؟ »
آقا ناصر صدایش می لرزید. گفت:
« نه بابا جان! از ای حرفا نزن. ای حرفا مال غریبه هاست. تو دختر خودمانی. محمد علی بچه خودمانه، مزاحم یعنی چی! اینجا خانه خودته. »
و دست هایش را رو به آسمان گرفت و گفت:
«خدایا شکرت! خدایا شکرت! اگه هر دو پسرم شهید شدن، لیاقت داشتن و تو هم قبولشان کردی. خدایا شکرت که بچه هام مایه ننگ و سرافکندگی مان نشدن. خدایا شکرت که بچه هام مایه عزت و افتخارم شدن. خدایا هزار مرتبه شکر خوب دادی. صد هزار مرتبه شکر خوب گرفتی.»
کمی بعد، آقا ناصر برای اینکه روحیه ها را عوض کند زد به دنده شوخی و گفت:
« اصلاً این بچه تِ بردار ببر. مُردیم از بس گریه نکرد و وَر نزد. ناخنام سیاه شد از بس چنگولش گرفتم؛ بچه هم بچه های سابق؛ وَر می زدن صداشان تا هفت خانه اُ طرف تر می رفت. »
با حرف های آقا ناصر و گریه های منصوره خانم ماندنی شدم. هرچند برای من هم دل کندن از آن اتاق سخت بود. هر روز دوست داشتم زودتر شب بشود و من و محمد علی توی اتاق علی آقا بخوابیم. آن اتاق طور عجیبی بود. علی آقا را در آن اتاق احساس می کردم. در آن اتاق شب تا صبح خواب او را می دیدم. آن شب در آن اتاق ماندم و شب های بعد..
محمد علی دو ماهه شده بود. گاهی برای مهمانی چند روزی به خانه حاج صادق می رفتیم، گاهی هم به خانه مادرم. اما خانه اصلی ام خانه آقا ناصر بود.
حال منصوره خانم خوش نبود. کیستِ کلیه هاش بزرگتر و سیستم بدنش مختل شده بود. آقا ناصر تصمیم گرفت منصوره خانم را برای معالجه و مداوا مدتی به تهران ببرد. به همین دلیل، بعد از دو ماه من و محمد علی به همراه چند ساک و چمدان راهی خانه مادر شدیم. اما، همان موقع قرار گذاشتیم وقتی برگشتند چند روز اول هفته خانه مادر باشم و پنجشنبه و جمعه خانه آقا ناصر.
✨ به روایت همسر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 هو المعشوق 🕊
🔴 #گلستان_یازدهم
زندگینامه #سردار_شهید_علی_چیت_سازیان
قسمت 0⃣5⃣
اوضاعم در خانه مادر تغییر کرد. تنهایی ام بیشتر شده بود. بابا هر صبح به مغازه اش می رفت. آرایشگر بود و آن وقت ها چهار راه شریعتی همدان آرایشگاه دوهزارش معروف بود و مشتری های خاص و زیادی داشت. مادر هر صبح و عصر به کارگاه خیاطی می رفت که تعدادی از خانم ها در آنجا بدون مزد و فی سبیل الله برای رزمنده ها لباس و یونیفورم می دوختند. کارگاه طبقه دوم مغازه ای بود در خیابان باباطاهر؛ جنب مسجد میرزا داوود.
خواهرهایم هر دو دانش آموز بودند و به مدرسه می رفتند. به همین دلیل؛ هر صبح خانه خالی می شد و من و محمد علی تنها می ماندیم. محمد علی بچه ساکت و کم زحمتی بود.
آن روزها دوران سختی داشتم؛ دوران تنهایی، انزوا، و درون گرایی ام بود که اغلب با نوشتن خاطره یا به یادآوردن خاطرات از روی تقویم سال ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ سپری می شد.
مادر تنها کسی بود که تلاش می کرد مرا از آن تنهایی بیرون بیاورد. اغلب به کارگاه می رفت، سری می زد و کارها را راست و ریس می کرد و زود برمی گشت. گاهی شیفت های بعد از ظهرش را تعطیل می کرد. گاهی روضه می گرفت و گاهی مرا به روضه می برد. گاهی پدر را خانه نشین می کرد و محمد علی را به او می سپرد و حتی شده نیم ساعتی با هم به خیابان می رفتیم. چیزی برایم می خرید و گشتی توی بازار می زدیم و بر می گشتیم. آخر هفته ها اغلب، خانه منصوره خانم بودم. تنهایی و دلتنگی، سخت ترین فصل زندگی ام بود. روزها به امید آمدن دوست یا همراهی چشم به در می دوختم. کمتر کسی می آمد. همه غرق در زندگی خودشان بودند. با شهادت علی آقا انگار من هم از خاطره ها رفته بودم.
آن روزها و روزهای بعد، سختی ها و دشواری ها و ناگفتنی های زیادی دارد که اگر عشق به امام و انقلاب و پایبندی به اصول و اهداف و اعتقاداتم نبود، شاید هرگز تاب نمی آوردم. من وارد بُرهه ی سختی از زندگی شده بودم و باید تصمیم های بزرگتر و دشوارتری می گرفتم. علی آقا در پی اهداف و آرمانش رفته بود و من در پی کشف اهداف و آرمانهایم مانده بودم.
سال بعد، جنگ پایان یافت و رزمندگان و سربازان از مناطق جنگی به شهرها بازگشتند و به زندگی عادی خود مشغول شدند و کم کم خیلی چیزها تغییر کرد.
با تشویق و پیگیری های مادرم در سال ۱۳۶۷ در هنرستان تهذیب ثبت نام کردم و برای بار سوم در سال دوم رشته کودک یاری مشغول تحصیل شدم. سال های اول دوری از علی آقا شاید سخت ترین سال های زندگی ام بود، اما با وجود تقویم ها و خاطراتی که در آن ها نوشته بودم عجیب با او زندگی می کردم و حضورش برایم قابل احساس بود. این تقویم ها را هنوز هم دارم و با نگاه کردن به آنها، با دو سه کلمه رمزی که به عنوان خاطره جلوی روزها نوشته ام، همه خاطراتم از روز اول خواستگاری تا لحظه شهادت و بعد از آن جلوی چشمم زنده می شود.
✨ به روایت همسر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هدایت شده از پیش نویس
﷽
⛔️شبهه
جلوی گرسنههای بیچاره در طول سال هرچه قدر غذا بخوری مشکلی نیست، اما جلوی روزهدارانی که خودشان انتخاب کردند چیزی نخورند، نباید غذا بخوری! ؛
در کشورهای اسلامی، دنبال روزهخوار میگردند تا مجازاتش کنند، اما دنبال گرسنه نمیگردند تا سیرش کنند
❇️پاسخ
1⃣ اولا طراحان شبهه بایست بفرمایند که کدام روزه دار و کجای دین آمده است که جلوی گرسنه غذا خوردن مشکلی ندارد؟!
👈ثانیاً همان پیامبر عزیزی که دستور روزه را ابلاغ کرده است، فرموده که: «سیر بودن در کنار گرسنه مسلمانی نیست.» و در روایتی میفرماید «هر كه در حال خوردن غذا باشد و جاندارى او را بنگرد و وى او را شريك غذاى خود نكند، به دردى بىدرمان گرفتار مىآيد.»
🔹رهبر عزیز انقلاب : ماه رمضان فرصت کمک به فقرا است. ۱۳۹۸/۰۲/۱۰
2⃣ طراح شبهه به گونه ای وانمود کرده که فقط غیرمتدینین درد گرسنگان میفهمند!! بدون آنکه پاسخ دهد که چه کسی دنبال گرسنه نمیگردد؟
🔹اتفاقاً اهل روزه هستند که برای فطریه دادن، برای صدقه، برای زکات، برای افطار دادن و... دنبال فقرا میگردند.
🔹 آیا حماسه سازان رزمایش کمک مومنانه برای کمک به فقرا، روزه داران بودند یا روزه خواران؟
3⃣ چه کسی گفته مسلمانان دنبال روزهخوار میگردند تا مجازاتش کنند؟⁉️ آنچه مستحق مجازات است تظاهر به روزهخواری است نه خود روزهخواری ..
🔹 تظاهر یعنی عملی که با قصد آشکار کردن صورت بگیرد و طرف عمد داشته باشد که بگوید من روزهخوارم.
4⃣ سوال آخر از وجدان های با انصاف!:
🔹آیا حقیقتا کسی که ساعتها گرسنگی میکشد، حال گرسنهها را بیشتر میفهمد یا کسی که پیوسته میخورد و میآشامد؟ کدامیک حق دارد دم از فقرا بزند: روزهدار یا روزهخوار؟ آنکه از شکم دست میکشد یا آنکه به شکمچرانی خود میبالد؟ التماس انصاف!
🔹گرچه نگاه مطلق به روزه خواران و ادعای اینکه روزه خواران هیچ گاه گرسنه ای را درک نمیکنند خود یک گزاره خطاست
5⃣ فارغ از دوستان محترمی که صرفاً جهت دریافت پاسخ این شبهات را بازنشر میکنند خطاب به طراحان معاند شبهات که بغض شان نسبت به اسلام پشت واژه های زیبا و اشک تمساح ریختن های دروغین برای فقرا پنهان میکنند عرضه میدارم که :
☘ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید
☘کی شما روزه گرفتید که افطار کنید!!
#پاسخ_به_شبهات
تولدت مبارک قهرمان کمیل
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
تولدت مبارک قهرمان کمیل @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨به نام خدا
🍃در میان فکه در #کانال_کمیل،بویی آشنا می آید.بوی شجاعت و پهلوانی،بوی غیرت و همتِ، #علمدار کمیل؛روزه خوان حضرت زهرا(س) شهید ابراهیم هادی کسی که پهلوانیش زبان زد است و دلاور مردیش بی نظیر
🍃نمی دانم چه سریست که مهربانیش،منش پهلوانیش و رسم #جوانمردیش پلک هایمان را دریایی میکند. پهلوانی که نمیگذاشت آب در دل دوستان و آشنایانش تکان بخورد،حتی دست یاریش به نا آشنایان هم میرسید و دستگیری میکرد.
🍃او تنها یک دوست و یاور نبود؛ بلکه همچو پدری مهربان بود. #پدری که نبودش طعم تلخ یتیمی را به دل محبانش گذاشت. ابراهیم یاری گر همه اشان بود و دلیل هدایتشان، مرد میدان نبرد بود و شهامت عجیبی داشت. چهره خندانش آبی بود برآتش غم ها و #روضه های پر شورش مرحمی بود بر زخم های دلتنگی💔
🍃در ورزش بی رقیب بود،همانطور که منش پهلوانیش را کمتر کسی داشت
شاید نتوان منشش را وصف کرد
اما میتوان با شور در باره اش سخن گفت. حرف هایی بی انتها از جوانمردیش، شهامتش و حتی آن #شهادت پر شورش.
🍃کسی که تا آخرین نفس جنگید و در فرجام با لبان عطشان به #عشق اباعبدالله الحسین پرکشید و به آرزویش رسید🕊
🍃آرزوی گمنامی که کابوسی برای #سلبریتی هاست. به قول خودش هرکسی ظرفیت #مشهور شدن ندارد
آری درست است. اما کاش بود و میدید که آدمها به هر در میزنند تا مشهور شوند و خودی نشان دهند.
🍃دگر این روزها، هرکسی لیاقت #گمنام ماندن و شهادت را ندارد. اما هنوز در میان #فکه ، در میان کانال کمیل، نام سردار گمنامش؛ #ابراهیم_هادی به چشم میخورد.
✍نویسنده: #بنت_الهدی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید #ابراهیم_هادی
📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱٣٣۶
📅تاریخ شهادت : ٢٢ بهمن ۱٣۶۱
🥀مزار شهید : یادبود _ بهشت زهرا
#سلام_بر_ابراهیم
#راز_کانال_کمیل
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
1_810526160.mp3
4.66M
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ششم وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 دعا کردن برای فرج امام زمان(عج)
🎙️#ابراهیم_افشاری
#مهدویت
🔴امام خامنه ای: به رسمیت شناختن حق غنیسازیمان به خاطر پیشرفتمان است نه مذاکره
♦️رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام:مقدمهی هر تصمیمی این است که ما به تجربههای گذشتهی خودمان مراجعه کنیم؛ "من جَرّب المُجرّب حَلّت به النّدامة" اگر از تجربهها درس نگرفتیم قطعاً ضرر خواهیم کرد.
♦️چندین تجربه در مقابل ماست؛ من حالا چند تجربهی واضح را که عرض بکنم همه تصدیق خواهید کرد. اینها، هم برای تصمیمگیری امروز ما مهم است هم برای آیندگان مهم است.
1️⃣ تجربهی اول این است که دولت جمهوری اسلامی نمیتواند با آمریکا تعامل بکند؛ این تجربه اول. چرا؟ برای خاطر اینکه آمریکا پابند به تعهدات خودش نیست. نگویید اینها کار این دولت است و کار ترامپ است. نه! دولت قبل آمریکا هم که با ما نشست و صحبت کرد؛ آنها هم همینجور عمل کردند ... به شکل دیگری نقض کردند. آنها هم تهدید کردند، آنها هم برخلاف تعهدات خودشان عمل کردند. این، جواب آن کسانی که بارها و بارها به ما در طول زمان میگفتند که آقا چرا با آمریکا مذاکره نمیکنید، چرا با آمریکا تعامل نمیکنید، این جوابش.
2️⃣ تجربهی دوم، عمق دشمنی آمریکا با ایران است. دشمنی آمریکا بر محور مسئلهای مثل اتمی نیست، بحث فراتر است: نظامی که قد برافراشته و نسبت به آمریکا هیچ ملاحظهکاریای نمیکند و پرچم اسلام را در دست گرفته است. آمریکا با چنین نظامی عمیقاً مخالف است. آمریکا میخواهد مؤلفههای قدرت را در جمهوری اسلامی از بین ببرد.
3️⃣ تجربهی سوم این است که انعطاف در برابر این دشمن، تیغ او را کُند نخواهد کرد بلکه او را گستاختر خواهد کرد؛ همان بوش دوم در مقابل انعطاف دولت وقت، اسم محور شرارت را روی او گذاشت. اگر میخواهید کاری کنید که دشمنی کم شود، انجام بدهید ولی راهش نرمش و انعطاف نیست.
4️⃣ تجربهی چهارم این است که ایستادگی در مقابل آمریکا باعث عقب نشاندن او میشود. اینکه سازمان ملل حق غنیسازی ما را امروز به رسمیت شناخته، منشأش مذاکره نیست، منشأش پیشرفت ما در زمینهی هستهای است که اینها حالا به تب راضی شدهاند.
5️⃣ تجربهی پنجم، تجربهی همراهی اروپا با آمریکا در مسائل مهم است. ما بنای دعوا با اروپا نداریم اما این سه کشور نشان دادهاند در حساسترین موارد با آمریکا همراهند. حرکت زشت فرانسه در نقش پلیس بد مذاکرات هستهای و کارشکنی انگلیسیها در تهیهی کیک زرد از این موارد بود.
6️⃣ تجربهی ششم، گره نزدن مسائل کشور به برجام و مسائل خارجی است... ما نباید مسائل کشورمان را به امری که از اختیارمان خارج است گره بزنیم. ۹۷/۳/۲
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
نه از شهامتِ او
عاشقانــهتر
شعرےست ...
🌹نه از شهادتِ او
دلبرانه تر هنرے ...
یکم اردیبهشت، سالروز تولد پهلوان بی مزار، پرستوی گمنام کانال کمیل، امیرِ مبارزه با نفس،هادی دلها، شهید ابراهیم هادی بر تمام عاشقان و دلدادگانش تبریک و تهنیت باد🌹
#شهیدابراهیم هادی
#تولدت مبارک
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم