دل سپردن💚
بھ طو🌹
○| از خویش👤
بریدن دارد✋
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
یعقوب ترین چشم دنیا قسمت ما باد ..
چون یوسف گمگشته ی ما ،
یوسف زهراست ...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
• • •
[ #امامحسین{عݪیہاݪسݪام} ]
خودمانيم عجبـ حوصلہای دارۍ ڪہ
دستـ من رو شده و باز تحمـل دارۍ...!
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
روزها اول صبـــح
به درودی
دل خود شاد کنيم ...
و چه زيباست ،
کنارِ ياران ،
خنده بر صبــح زدن ...
🌷شهید مدافع وطن علیاکبر معصومینژاد🌷
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#حرفشـهدا
نباید درخانہ بنشینیم
و بگوییم ڪه انقلاب ڪردهایم!
باید بین مردم باشیم؛
و پیام انقلاب را بہ مردم برسانیم..
اگر قرار است اسلام محافظت شود،
خون مابراے سبزماندن این
درخت تناور ارزشے ندارد.....
#شهیدهصدیقہرودباری
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#فلش_نشانه_شهیدیوسف_فدائی_نژاد
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁
#دعای_خیرسیب_فروش
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
شهید آقا یوسف به اتفاق پدر و مادر رفته بودن بازار در حین خرید، میرسن به ی پیر مردی که سیب می فروخت ، انگار که سیب هاش پلاسیده بودن و درجه یک نبودن ؛ یوسف مهربان میگه یک لحظه صبر کنید می خوام ازین پیر مرد سیب بخرم یکی گفت آقا چی رو می خوای بخری ؟ همش پلاسیده شده
یوسف دید پیر مرد خجالت کشید ؛ دلش سوخت ؛ همه سیب هاشو خرید ؛ پیر مرد هم براش دعا کرد که جوان ، خدا در دودنیا خیرت بده و پدر مادرتو حفظ کنه.
#پدرپیرمردها
سرکشی شهید آقایوسف به فقرا
به این مناجات ایمان داشت
مـَولایَ یا مـَولایْ اَنـتَ الغنیُّ وَ أنَا الْفَقیـر
و هَل یرحمُ الْفَقیرَ اِلاّ الغَنیّ ؟؟؟
همیشه از حقوقش چیز کمی براش میموند ، چون حواسش به فقرا بود و ازشون دستگیری می کرد؛ البته آنقد مخفیانه کمک می کرد که کسی متوجه نمی شد ؛ حتی به کسائیکه کمک می کرد سپرده بود که به کسی نگید ؛ وقتی شهید شد بعضی از پیرمرد پیرزنها میومدن پیش ما و می گفتن : پسر شما پدر ما بود ، همیشه بهمون سر میزد و هر کمی و کسری داشتیم برطرف می کرد پسرشما شهید شد ما یتیم شدیم
و خیلی موارد دیگه ؛ و بیتی که زیاد زمزمه
می کرد : مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری مردی
حواسمون به دورو برمون هست ؟
#نفس
#ازلسان_پدرمعزز
می دونستم که یوسف میره . تابستان بود ، آخرین تابستانی که یوسف تو دنیا بود ، یک روز رفتیم سفید رود که نزدیک به ماهست ؛ یوسف شنارو خیلی دوست داشت ؛ ما نشستیم لب رود و یوسف رفت که شنا کنه ؛ نگاهش می کردیم
آب موج می زد و زیاد بود ؛یوسف استاد حبس کردن نفس زیر آب بود ؛رفت زیر آب واقعا هممون ترسیدیم ؛ صداش کردیم ، زمانی گذشت یکباره دیدیم یوسف فاصله عرض رود رو از زیر آب طی کرد و رسید اون سمت آب و
برامون دست تکون داد. و من همونجا از حالت های خاصش فهمیدم که یوسف رفتنیه و پدر همیشه میگه : یوسف وقتی رفت اون طرف رود، من حس کردم که برای همیشه رفت
#شیعه_واقعی
یک روز داشتیم درمورد مسائل دینی حرف می زدیم کمی که گذشت یهو شهید آقایوسف با ی حالت عجیب وسرشار ازشور ونشاط گفت: هیچ دینی بهتر از اسلام نیست .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁
#ذکر
#راوی_دوست
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
بعضی وقت ها با موتور می رفتیم بیرون
آقایوسف می گفت : بیا تا رسیدن به مقصد صلوات بفرستیم ؛ یا یکبار یادمه گفته بود تا برسیم این ذکرو بگیم : یا فاطمة الزهرا ادرکنی ؛ تنها خور نبود تو مسائل معنوی علاقه به این داشت که در امور مذهبی و معنوی، همه رو به هر نحوی با خودش همراه کنه و دین رو جذاب می کرد برای طرف مقابل ؛ این یعنی زبانش به حرفهای لغو و بیهوده باز نمی شد و از فرصتاش بهره میبرد .
#مطالعه_قرآن
تو اتاق محل کارمون، آخر شبها آقایوسف قرآن تلاوت می کرد ؛ البته خیلی آروم و تو دلش ، میگفتیم یوسف لامپو خاموش کن میخوایم بخوابیم ،خسته ایم .
می گفت : چشم ببخشید الان ؛ لامپ رو خاموش می کرد و می رفت زیر پتو و چراغ مطالعه رو هم باخودش می برد
همون زیر قرآن می خوند .
#نظافت
موقعی که پیش بند میزد و توی آشپزخونه ظرف هارو می شست
البته آنقد تمیز که برق می زدن
لباس های نظامیش رو هم وقتی می شست یکی دو ساعتی طول می کشید
کلا تمیز و مرتب بود . همیشه اتاقش رو هم جارو می کرد ؛ حوصله بی نظمی رو نداشت ؛ از تهران که میومد خسته و کوفته با لباس بیرون می خوابید نا نداشت تکون بخوره ؛ می رفتم تا جورابشو از پاش در بیارم از خواب بیدار می شد می گفت خواهش می کنم دست نزن جورابام کثیفن همیشه ورد زبانش بود که می گفت : النظافة من الایمان .
#شوخ_طبع
#راوی_دوست
شوخ بود اگه میدید پکریم شروع می کرد به شیطنت تقلید صدای آهنگران رو می کرد یا تندتند عربی حرف میزد اصلا معلوم نبود چیو به چی وصل میکنه
یا میرفت بیرون شیرینی تر میخرید میومد خونه آخه خیلی دوست داشت
همه رو دور هم جمع کنه
همکاراش میگن توی محل کارهم همینطور بود
#هدیه
شنبه اومد مرخصی ، بهش گفتم مگه بهتون مرخصی دادن؟
گفت بخاطر روز مادر اومدم پیشت, باید غروب برگردم تهران ...
سکه رو گذاشت تو دستم و گفت مامان اگه به دیدار امام زمان نایل شدی سلاممو برسون دعا کن منم نایل بشم به دیدار
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سفارش شهدا : راه ما را ادامه دهید و پشت سر ولایت حرکت کنید .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم